پس از وقایع شهریور 1320 بیماریای که بر جسم و روح رضا شاه فشار میآورد همان تنشهای عصبی بودند. او آن قدر حسّاس شده بود که کوچکترین صدایی رنجش میداد. در کرمان وقتی میخواستند بشقابها یا دیگر ظرفها را زیر میز بچینند تا خشک شود باید پارچه ضخیمی زیر آن پهن میکردند تا صدایی بلند نشود. این وضعیت روز به روز حالت روحی و جسمی رضا شاه را به تحلیل میبرد تا این که به ناراحتی قلبی و سپس مرگ نزدیک شد. در باره مراحل عودکردن بیماری و فوت رضا شاه تقریباً همه روایات به صورت یکسان ذکر شده است. چکیدهای از آن بدین صورت است: «در هنگام تبعید موقعی که به بمبئی رسیدند از شنیدن خبر تغییر مقصد دچار ناراحتی شدید روحی شد و به دلیل آب و هوای گرم و شرجی موریس رضا شاه مدام در عذاب بود و گاهی به صدای بلند به مسبّبان تبعید خود ناسزا میگفت و آنان را نفرین میکرد. وی در موریس قادر به نفسکشیدن نبود و پیوسته میگفت: "من در اینجا دچار خفقان شدهام. هوا چقدر گرم و خفه است." روز دوم ورود به ایزدی گفت: "این خراب شده چه جایی است که آمدهام؟ آدم نمیتواند نفس راحت بکشد. چیزی هم که جز مارمولک و حشرات عجیب و غریب پیدا نمیشود. در این گرما من نمیتوانم زندگی کنم. او در موریس بیشتر شبها از شدّت گرمای هوا تا صبح بیدار بود و به ویژه صدای حشرات و پرندگان به سختی آزارش میداد. درها و پنجرههای اتاقها توری سیمی برای جلوگیری از عبور مگس و پشه و انواع حشرات نداشت و تنها در این اواخر جلو پنجرهها توری کشیدند. وی در موریس دچار دلدرد مزمن شد و دستها و پاهایش متورّم گردید. در ژوهانسبورگ دلدرد او دوباره شدّت یافت و معلوم شد بیماری قلبی وی مزمن و خطرناک شده است. رضا شاه از سالها پیش دچار بیماری دستگاه گوارش بود و در اینجا نیز بیماری قلبی رضا شاه شدید و پیشرفته بود. بنا به توصیه ایزدی یک پزشک سوئیسی عالیمقام به نام دکتر بروسی را برای معاینه پزشکی شاه فراخواندند. دکتر بروسی شاه مستعفی را معاینه کرد و استراحت بیشتر و کاستن از میزان راه رفتن را راه درمان بیماری شاه دانست. چند روز بعد چیزی از آغاز شب نگذشته بود که رضا شاه دچار دلدرد شدید شد و بنا به نوشته علی ایزدی در ساعت چهار و نیم بامداد هنگامی که برای رفتن به آبریزگاه از تختخواب پایین آمده بود دچار حمله قلبی شدیدی شد و به زحمت خود را تا نزدیک رختخواب رساند. در آنجا به سختی زمین خورد به طوری که یک دست و صورت او مجروح شد و از هوش رفت. اطرافیان او بیدرنگ دکتر بروسی و یکی دیگر از استادان پزشکی و متخصّص قلب را بر بالین شاه حاضر کردند. آن دو پزشک پس از معاینه شاه با چهره نگران از اتاق وی بیرون آمدند و خطاب به ایزدی و دیگران گفتند: حمله قلبی آقای پهلوی بسیار شدید بوده است. ما امیدی نداریم که ایشان حتی تا ده ساعت دیگر بتواند زندگی کنند." با این همه کار درمان آغاز شد و به او تنفس مصنوعی دادند و چند آمپول به او تزریق کردند. رضا شاه به حالت اغماء فرو رفت و سه چهار روز به هوش نیامد؛ اما پس از هشت روز به هوش آمد و کمکم از بستر برخاسته و یکی دو بار با کمک عصا در باغ هم قدم زده بود. در سوم مرداد 1323 شمس پهلوی، دختر ارشد رضا شاه به ژوهانسبورگ رسید و از فرودگاه یکسره به ویلای پدرش رفت و رضا شاه از دیدن دخترش بسیار خوشحال شد و رضا شاه نشاط و تندرستی خود را تا حدودی باز یافته بود و با حاضران در باره گذشتهها حرف میزد.
علی ایزدی که یکی از شاهدان مرگ رضا شاه بود میگوید: «عادت همیشگی رضا شاه این بود که در ساعت پنج بامداد از خواب برمیخاست؛ اما در روز چهارم مرداد 1323 برخلاف معمول شاه از خواب برنمیخیزد و وسیله تفریح مختصر خود را نمیخواهد. سیّد محمود پیشخدمت مخصوص شاه وضعیّت را به ایزدی میگوید و وقتی خود را به خوابگاه رضا شاه میرساند چهره مرد سابقاً مقتدر ایران بسیار آرام بود و آثاری از مرگ در آن دیده نمیشد. ایزدی دست شاه را میگیرد و میپرسد: "حال مبارک چطور است؟" سکوت ممتد شاه حکایت از بروز واقعهای میکند. دنبال دکتر بروسی میفرستد و همراه با دکتر تون گینگ که از سوی انگلیسیها وظیفه مراقبت پزشکی از شاه پیر را بر عهده داشت فرا میرسند و پس از معاینههای لازم دکتر بروسی اظهار میدارد که رضا شاه در ساعت پنج صبح بر اثر حمله قلبی شدید فوت کرده است. پس از گزارش فوت به تهران بحث در باره این موضوع که جنازه چگونه حمل شود، به کجا حمل شود و در چه مکانی دفن گردد آغاز شد. از موضع دولت انگلستان در این زمینه تا نشر نامهها و اسناد رسمی بریتانیا اطّلاعی در دست نیست. به هرحال نتیجه نظرات موکول شد که جنازه مومیاییشده به مصر انتقال یابد و بعد از امانتگذاردن در مسجد الرّفاعی قاهره به ایران انتقال یابد.»
اساسیترین عللِ انصرافِ خاطر دربار از حمل جنازه به ایران داغ بودن آتش وقایع دوران بیست ساله بود. خشم و تنفر بسیاری از ستمدیدگان، داغدیدگان، خانواده جانباختگان و مالباختگان هنوز فروکش نکرده و دادگاه رسیدگی به وقایع جنایی و سیاسی دوران مزبور همچنان دایر بود و این که میگویند انگلستان مانع بازگردانده شدن جنازه به ایران شدند زیاد پذیرفته نیست. انگیزه مهمی که تشییع جنازه شاه متوفّی را به تعویق افکند تمسک به گذشت زمان و پوشیده شدن وقایع در غبار دوران بود. چون زمینه اعتراض و مخالفت کاملاً مهیّا بود.
در حقیقت از روز فوت رضا شاه تا زمان انتقال جنازه او به مصر نود روز طول کشید. در 23 شهریور 1323 برابر با 14 سپتامبر 1944 دولت مصر موافقت خود را با صدور ویزا و پاسپورت برای سپردن رضا شاه و همراهان آنان که باید جسد را با کشتی به مصر انتقال میدادند اعلام داشت و مراتب توسط سفارت ایران در قاهره به ژوهانسبورگ اطّلاع داده شد و بدین ترتیب جنازه رضا شاه مستعفی به صورت مومیایی و به طور موقّت در خاک مصر نگهداری شد تا در فرصت مقتضی به ایران انتقال یابد. در روز 16 اردیبهشت 1329 ساعت یازده بامداد جنازه رضا شاه از جدّه با هواپیما وارد خاک ایران شد و در فرودگاه اهواز پس از فرود هواپیما بر زمین گذارده شد.[1] جنازه پس از تشریفات کامل به قطار مخصوص راهآهن حمل شد و پس از تشریفاتی که در هر ایستگاه اجرا میشد ساعت پنج و سی دقیقه بعد از ظهر روز شنبه به ایستگاه قم وارد و برای طواف به دور صحن مطهر حضرت معصومه(ع) برده و سپس به سوی تهران حرکت داده شد. ساعت هفت بامداد روز یکشنبه جنازه با تشریفات خاص در ایستگاه تهران بر روی توپی سوار شد و پس از این که نمایندگان نظامی کشورهای همسایه و واحدهای نمونه ارتش از برابر آن رژه رفتند در حالی که شاه و برادران و اعضای خانواده پهلوی، نخستوزیر منصور و هیأت وزیران و سناتورها و نمایندگان مجلس و عدهای از امیران و افسران آن را مشایعت میکردند از خیابان و میدان سپه شهر تهران گذرانده شد و سرانجام به آرامگاه احداث شده در شهر ری انتقال یافت.[2]
جنازه رضا شاه از روز 17 اردیبهشت 1329 تا یک هفته پیش از تاریخ به پیروزی رسیدن انقلاب اسلامی در آرامگاه سلطنتی مدفون بود تا این که هنگام خروج محمّد رضا شاه از ایران و سقوط رژیم شاهنشاهی یکی از کارکنان وزارت امور خارجه مأمور شد استخوانهای رضا شاه را از مقبره او بیرون آورده و آن را به قاهره حمل و در مسجد الرفاعی دفن کند. چند ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی عدّهای از مردم در صدد ویران کردن گور رضا شاه برآمدند.[3] بدینسان مقبره رضا شاه از میان رفت و خاطره او فقط در تاریخ ایران باقی ماند و تجربه نشان داد که ستمکاری و شقاوت و بیاعتنایی به مردم کشور و غرور و نخوت بیش از حد و اتکا به قدرتهای خارجی یا سرنیزه نیروهای قهریه فرجام خوشایندی در پی ندارد و ستمکاران سرانجام از اریکه اقتدار و خودکامگی سرنگون خواهند شد.»[4]
لازم به ذکر است که در دوم اردیبهشت سال 1397 در جریان گود برداری محل پیشین آرامگاه رضاشاه جسدی مومیایی کشف گردید. به احتمال زیاد جسد متعلق به رضا شاه بوده است و دوباره در همان محل دفن کردند.
[1]. حسین فردوست در خصوص انتقال جسد به ایران در صفحۀ 114 جلد اول ظهور و سقوط سلطنت پهلوی مینویسد: «... بعد از شش سال که جسد در مصر به امانت گذاشته شد، رزمآرا که رئیس ستاد ارتش بود، مسئول انتقال جنازه به تهران شد و به مصر رفت و جنازه را با تشریفات خاصی از طریق دریا به خرمشهر و سپس از طریق راهآهن به تهران آوردند. من در تشریفات مفصل ورود جسد رضا خان حاضر بودم و جزء افسران مورد اعتماد بودم که طرفین جنازه حرکت میکردیم. به این ترتیب جنازۀ رضا خان در مقبرهای که قبلاً تهیه شده بود، حمل و دفن شد.»
[2]. در هنگام مراسم تشیعجنازۀ رضا شاه در قاهره، پیشاپیش آن یک شمشیر مرصع به جواهرات گرانبها حمل میگردید که در نهایت مفقود شد و تلاشهای چند سالۀ ایران برای بازپسگیری آن به نتیجهای نرسید.
[3]. خسرو معتضد، از آلاشت تا آفریقا، خلاصهای از صفحات 956 تا 991.
[4]. در پاورقی صفحۀ 234 کتاب شاهپورغلامرضا پهلوی آمده است: «جنازۀ مومیاییشدۀ رضا شاه هرگز به خاک سپرده نشد و در زیرزمین آرامگاه مجلل او که یک برج عظیم و زیبای چندطبقه بود، قرار داشت و سران کشورها و میهمانان خارجی که برای بازدید رسمی به ایران دعوت میشدند، در آرامگاه او حاضر شده و به نشانۀ احترام تاج گل نثار تابوت او میکردند. موقعی که در اوج انقلاب اسلامی شکوهمند ایران شاه و خانوادهاش به مصر گریختند، جنازۀ مومیاییشدۀ رضا خان را هم با خود بردند و این جنازه در حال حاضر در مسجد الرفاعی قاهره نگهداری میشود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، موقعی که آیتالله شیخصادق خلخالی به دستور حضرت امامخمینی(ره) آرامگاه رفیع و مجلل رضا شاه را که کُپیهای از آرامگاه ناپلئون در فرانسه بود، خراب کرد، هیچ اثری از جنازۀ رضا شاه پهلوی در آن به دست نیامد.»
5 - آینه عیبنما، نگاهی به دوران پهلوی، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1396، ص 64