پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

دیدار رضا خان و اسماعیل آقا سیمیتقو

سردار سپه و اسماعیل‌آقا سیمیتقو

 

در این باره خسرو معتضد می‌نویسد: «در فروردین سال 1304ش که رضا خان هنوز پادشاه نشده بود تصمیم گرفت ضمن بررسی سوء ظن نسبت به امیر تهماسبی که فرمانده غرب و آذربایجان بود ملاقاتی با اسماعیل ‌آقا سیمیتقو که مجهز به ده هزار سرباز مسلح بود، داشته باشد تا شاید بتواند این مشکل را با نیروی تدبیر حل نماید. در این زمان امیر لشکر عبدالله ‌خان تهماسبی که افسری با تدبیر بود و می‌خواست اقتدار خود را نشان دهد از اسماعیل ‌آقا که نامش لرزه بر اندام مردم می‌انداخت،[1] درخواست می‌کند که برای شرفیابی به سلماس بیایند و به رضا خان نیز پیشنهاد نمود که در دیدار با اسماعیل ‌آقا نیروهای متمرکز در پادگان رضائیه را همراه ببریم؛ ولی سردار سپه در جواب گفت: "خیر، احتیاج به تفنگچی نداریم. من می‌خواهم با همین لباس و همین عده از ملتزمین که از تهران حرکت نمودیم خود را به اسماعیل‌ آقا نشان دهم و به او بفهمانم ما قصد برادرکشی نداریم و می‌خواهیم با روح مسالمت این اختلاف و گردنکشی را از بین ببریم." همراهان رضا خان نیز از این سفر بسیار وحشت داشتند و اعتقادشان بر این بود که در این سفر راه بازگشتی وجود ندارد چون می‌دیدند هر قدمی که برمی‌دارند در آن‌ جا آه و ناله داغدیدگان را می‌شنیده و داستان‌ها از جنایات و قتل و غارت افراد اسماعیل ‌آقا روایت می‌شد. ولی سردار سپه در جواب اعتراضات می‌گفت: "مرغ یک پا دارد و چرا این حرف‌ها را می‌زنید و ما باید به سمت او با دست خالی برویم و به او محبّت زیاد کنیم و حرف‌های او را می‌شنویم. شاید بتوانیم غائله او را برچیده کنیم."

به ‌هرحال رضا خان با همراهان به طرف سلماس حرکت کردند که در نزدیکی شهر با سوار بسیار زیاد و مسلح اسماعیل‌ آقا مصادف می‌شوند که سردارسپه و همراهان از اتومبیل‌ها پیاده شده و از برابر صف طویل آن‌ها به راه خود ادامه می‌دهند تا این که سرانجام به اسماعیل ‌آقا می‌رسند. ابتدا سرلشکر امیر تهماسبی فوراً خود را به اسماعیل ‌آقا رسانیده و مانند برادری که از سفر دور و درازی برگشته باشد خود را در بغل اسماعیل‌ آقا انداخت و با او گرم روبوسی و احوالپرسی نمود و سپس اسماعیل ‌آقا نیز تحت تأثیر قرار گرفته و به همان حالتی که دست‌ها را به کمر زده بود به سردار سپه احترام نمود و ضمن احوالپرسی، سعادت و سلامت ایشان را مسئلت می‌نماید. سپس در کاروان‌سرایی با رضا خان صحبت می‌کند و اجازه می‌دهد که عکاس، عکسی از او با سردار سپه بگیرد که رضا خان رضایت نداد و سرلشکر تهماسبی چند عکس با او گرفت و سردار سپه تنها با ماندن شبی در آن‌ جا به رضائیه برمی‌گردند و اسماعیل ‌آقا بعداً تأسّف آن را می‌خورد که چرا در همان لحظه با سردار سپه برخورد نکرده است؟»[2]



[1]. در پاورقی صفحۀ 181 کتاب خاطرات قائم‌الملک رفیع در این باره آمده است: «علت وحشت همراهان آشکار بود؛ زیرا سیمیتقو که فردی سفاک بود، پس از کشته‌شدن برادرش در دوران حکمرانی امیرنظام در پی انتقام‌جویی بود. او مارشیمون آشوری، پیشوای مذهبی آشوریان و حدود دویست تن از افراد مسلح او را روزی که به مهمانی اسماعیل‌آقا آمده بودند، تیرباران کرده، در نوبتی دیگر حدود سیصد ژاندارم را جلوی رگبار مسلسل گذاشته و چندین بار مردم شهر ارومیه را قتل عام کرده بود و در شقاوت و خون‌ریزی او جای حرف نبود.»

[2]. خسرو معتضد، خاطرات قائم‌الملک رفیع، ص 626؛ اسکندر دلدم، زندگی پرماجرای رضاشاه، جلد دوم، برگرفته از صفحات 178 تا 185.

3 - آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران پهلوی، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1396، ص 94

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد