چگونگی اجرای قانون کشف حجاب در اصفهان
کتاب آقاجان شازده حاوی خاطرات دوران زندگی یکی از بازماندگان قجر به نام اسماعیل مسعود میرزای ظلالسلطان در اصفهان میباشد. ایشان ضمن توصیف خاطرات خانوادگی به چگونگی اجرای دستور کشف حجاب در اصفهان اشاره دارند و در بخشی از آن چنین آمده است: امَا روایت: «من و آصفه قبل از نامزدی، مثل تمام زنهای اصفهان با چادر و چاقچور بیرون میرفتیم. در دی ماه 1305 رضا شاه در تهران دستور کشف حجاب داد که بعد هم به شهرستانها ابلاغ شد. همهی زنها حجاب داشتند، ولی همان زمستان شروع کردند به شایعه پراکنی که قرار است بعد از ماه رمضان حجاب را بردارند. عدهای هم در میدان شاه میایستادند و خبر میدادند که زنها به زودی مجبور میشوند بدون چادر و چاقچور به خیابان بیایند، ولی کسی باور نداشت این خبر جدّی باشد.
اولین زنی که در اصفهان حجاب برداشت عمّهام دختر ظلالسلطان بود. دستور از استانداری و شهربانی آمده بود. هیچ کدام از خواهرهای شازده و سایر زنهای اصفهان راضی به این کار نبودند. رئیس شهربانی به باغ نو آمد و از صارمالدوله و معتمدالدوله خواهش کرد از زنها بخواهند که حجاب بردارند، وگرنه مجبورشان میکنند که چادر از سر بردارند. میدانست که هیچ کدام از زنهای اصفهان حاضر نیستند چادرشان را بردارند و از شوهرهایشان هم کاری برنمیآمد. زنهای خانوادههای سرشناس و بازاری زیر بار نمیرفتند. رئیس شهربانی میگفت شما از همشهریها بخواهید بدون حجاب از خانه بیرون بروند. قرعه به نام ملکه سادات و ملکه ترکان، دو خواهر جوان و پیرترِ پدر افتاد. ملکه ترکان بیچاره به گریه و زاری افتاده بود و ابداً حاضر نمیشد این کار را انجام دهد. چون زمستان بود برای او پالتو پوست برّه تهیه کردند. یک کلاه هم برای سرش دوختند و به صورتش هم سرخاب و سفیداب زدند و زن بدبخت را مثل عروسک پیری با کلاه و پالتو درست کردند و به بیرون باغ فرستادند تا با ترس و لرز و خجالت، همراه خواهر جوانترش که در این مورد بیشتر شهامت داشت با ماشین در شهر بگردند. زنها حتی وقتی تابستان شد خجالت میکشیدند پالتو و کلاه را کنار بگذارند. اکثر هم موهای خود را کوتاه کرده بودند که با کلاه بهتر باشد. استانداری هم تمام رجال و تجّار اصفهان را به شب نشینی در استانداری دعوت کرد. خانمها اجازه نداشتند با حجاب آن جا حاضر شوند و شوهرانشان به بستن تجارتخانهها و کارخانهها تهدید شده بودند. قیافهی زنها در باغ استانداری دیدنی بود. بعضی از زنها با گریه و زاری کفن پوشان قدیفه به سر پیچیده بودند که این منظره مضحک بود. اشرفالدوله زن همایون میرزا گریه کنان با ترس و لرز خودش را به خواهرش که سنّش بیشتر بود چسبانده بود و مثل دو اسب درشکه حرکت میکردند. او اشک ریزان میگفت چه طور من که همهی عمر با احترام زندگی کردهام حالا مثل یک هرجایی با کلاه و مانتو به هزار جریب بروم که سربازها در آن اسب دوانی میکنند و همه مرا میبینند. یکی از خانمهای تجار که با لباس جدید، یعنی کلاه و مانتو توی درشکه نشسته بوده، پدرش را از دور میبیند و به او میگوید پدرجان بیا، ببین چه طور دارند دخترت را به اسارت میبرند.
در هر صورت چون قانون زور بود خانمهای فامیل مجبور شدند اطاعت کنند. یک خانم به باغ نو آمد که به زنها یاد بدهد چه طور لباس بپوشند. چون زمستان بود برایشان پالتو کلفت دوختند و یک کلاه هم بر سر آنها گذاشتند. زنهای خانواده میخواستند زیادی اجق وجق نباشند. شبی که قرار بود به استانداری بروند عمو جان به آنها گفت بروند جلو بنشینند که زیاد خجالت نکشند. یکی از خانمها موقعی که جلو مردها رسید کلاهش افتاد و از ترس به قول قدیمیها قهره کرد و از شوکی که به او وارد شده بود چند روزی مریض شد. به استانداری که رسیدند هیچ کدام جرأت نداشتند سرشان را بلند کنند و هرچه سریعتر در جایی نشستند. جوانترها خجالت میکشیدند و مثل بید میلرزیدند و گریه میکردند. آن شب پدرم در استانداری ایستاده بود. زمانی که خانم یکی از تجار آشنا با او سلام و علیک میکند کلاه خود را به رسم احترام از سر بر میدارد. آن خانمها هم که خبر از این رسوم نداشته به نوبهی خود کلاهش را برمیدارد و به پدرم تعظیم میکند. همین خانم وقتی با زن یکی از دوستانشان که آلمانی بود رو به رو میشود. کلاهش را بر میدارد و دست خانم آلمانی را میبوسد. اوایل اگر کسی جرأت میکرد با چادر به کوچه برود پلیس او را میگرفت، ولی کمکم آسانتر شد و مخصوصاً کلفتها با چادر و روسری بیرون میرفتند و کسی به آنها کاری نداشت. بی حجابی هم قباحتش از بین رفت و دیگر به کسانی هم که میخواستند چادر سرشان بکنند آزار نمیرساندند. تمام فامیل سلطانی که آخوندزاده بودند از همان وقت دوباره چادر به سر کردند. آنها در زمان کشف حجاب یا از خانه بیرون نمیآمدند با این که توی ماشین مینشستند و روسریهای بسیار کلفتی که بیشتر به پر شباهت داشت سر میکردند. مردم ولنگار اصفهان میگفتند این خانواده هم بی حجاب شد. کشف حجاب در آن زمان یک نوع انقلاب بود.»
1- آقا جان شازده، شهلا سلطانی، چاپ چهارم، 1391، صص 95 تا 98
2- آینه عیبنما، نگاهی به دوران پهلوی، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر ، 1396، ص 122