پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

ترک تحصیل ولیعهد (محمد رضا شاه)

ترک تحصیل ولیعهد

 

رضا شاه به تحصیل فرزندش حسّاس بود و تمایل داشت او را همانند خودش فردی نظامی تربیت کند؛ ولی به دلیل بی‌لیاقتی فرزندش و روش تربیت او و همچنین بی‌تأثیر نبودن سرویس‌های جاسوسی هرگز به آمال و آرزوی خود نرسید. در این باره رضا شاه به اشرف می‌گوید که ای کاش بعضی از ویژگی‌های تو در وجود محمّد رضا می‌بود. محمّد رضا پهلوی دوران کودکی خود را در کنار خانمی فرانسوی به نام بانو ارفع گذراند که شوهری ایرانی داشت. این بانو که گویا بی‌ارتباط با سازمان جاسوسی فرانسه نبوده تا پایان عمر پادشاه را همراهی کرده است.

محمّدرضا دوران تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان نظام با 21 دانش‌آموز دیگر شروع می‌نماید. در آن‌جا به دلیل پسر رضا شاه بودن و ترس از نارضایتی پدرش از امتیازات زیادی برخوردار بوده است. حسین فردوست که همکلاس و همراه دوران زندگی وی بوده‌اند از رفتار وی در مدرسه می‌گوید: او طی دوره شش‌ ساله دبستان نظام به شاگردان خیلی ظلم می‌کرد و به ‌خصوص بعضی را خیلی آزار می‌داد و هر روز نوبت یک نفر بود که آزار ببیند. این خصلت در هنگام تحصیل در سوئیس نیز ادامه داشت؛ ولی به دلیل موقعیتی که برخوردار بود احترام او را حفظ می‌کردند. در اینجا صحبت از شیطنت و بازیگوشی دوران نوجوانی و بعد از آن نیست. موضوع، پاسخگو‌ نبودن و تأثیر این اعمال بر رفتارهای بعدی وی است. این ویژگی‌ها چنان در او رسوخ یافته بودند که در مصاحبه‌ای می‌گوید: هیچ ‌کس حتی پدرم نمی‌توانست در من نفوذ داشته باشد.

ولیعهد در 12‌ سالگی به همراه برادرش علیرضا، حسین فردوست، دکتر مؤدب نفیسی و یک معلّم ایرانی به نام مستشار برای تحصیل به سوئیس فرستاده می‌شود. در آن‌جا نیز وضعیت و پیشرفت تحصیلی وی مناسب نیست و حسین فردوست می‌گوید: «محمّدرضا در ریاضیات بسیار ضعیف بود و اصولاً حوصله فکر کردن نداشت. او از همان کودکی اهل تفکّر عمیق و همه ‌جانبه نبود. زود خسته می‌شد و بیشتر علاقه داشت پیشنهادات را بپذیرد چون قبول پیشنهاد زحمتی نداشت. آن هم بدون مطالعه که این پیشنهاد چیست. نمی‌گویم بدون هیچ مطالعه‌ای؛ ولی اگر پیرامون پیشنهاد مطالعه‌ای هم می‌کرد سطحی و بدون در نظر گرفتن دورنما و نتیجه آن بود. این از مسائل بسیار مهمّی است که در زندگی آینده‌اش بسیار مؤثر بود و در شیوه کشورداری‌اش تأثیر عمیق گذارد. این خصوصیت را همیشه داشت. در زمینه تاریخ و ادبیات، مسائلی که احتیاج به تفکّر عمیق نداشت و حفظ‌ کردنی بود نمرات خوبی می‌آورد؛ ولی چه در تهران و چه در سوئیس وقتی می‌خواستم برایش شرح دهم که این مسأله ریاضی را به این دلیل و به این ترتیب باید حل کرد، گوش کنید که یاد بگیرید مسأله ساده‌ای است که می‌توانید حل کنید، گوش نمی‌کرد و می‌گفت نه همین را که نوشتی بده به من. این برای من از عجایب بود که چگونه ممکن است فردی ندانسته، نفهمیده، موضوعی را قبول کند. محمّد رضا در علوم طبیعی نیز همین ضعف را داشت؛ ولی نه به شدّت ریاضی. زیرا ریاضی به علّت مشکلاتی که دارد تماماً ذهنی است؛ ولی در شیمی و فیزیک می‌شود چیزهایی را نشان داد و محمّد رضا نمره متوسطی به دست می‌آورد. خلاصه طی مدّت تحصیل، چه در دبستان و چه در سوئیس تمام مسائل ریاضی را خودم حل می‌کردم و محمّد رضا آن را کپی می‌کرد.»[1]

فرح پهلوی نیز همسو با سخنان فردوست می‌گوید: «تحصیلات رسمی شاه محدود به تحصیلات دبیرستانی در کالج له‌روزه سوئیس بود و من مطمئن هستم اگر پول و قدرت نامتناهی رضا شاه فقید نبود و محمّد رضا مجبور می‌شد همچون افراد عادی در جست‌وجوی تحصیل وارد مدرسه شود جزو ضعیف‌ترین دانش‌آموزان قرار می‌گرفت و مسلّماً با آن ریاضیات ضعیف و ادبیات ضعیف‌تری که داشت هرگز موفّق به پایان ‌بردن تحصیلات دبیرستانی خود نمی‌شد.»[2]

محمّدرضا شاه برخلاف نظر دیگران در خاطرات خود می‌گوید: من در سوئیس نمرات عالی می‌گرفتم و فقط در درس هندسه که مورد علاقه من نبود، نمره خوب نداشتم و خودم هم نمی‌دانم چرا به هندسه مسطّحه این‌قدر بی‌علاقه بودم در حالی‌ که به جبر و مقابله و مثلثات و هندسه تحلیلی و علوم طبیعی مانند فیزیک و شیمی دلبستگی داشتم و در بیشتر رشته‌های درسی نمرات ممتازی داشتم و به اخذ جوایزی نائل آمدم. این که شاه می‌گوید موفّق به اخذ دیپلم شدم و نمرات عالی می‌گرفتم، مسلّم است که دروغ می‌گوید؛ زیرا مستشار که همراه او بوده در این باره می‌گوید: «ولیعهد، یعنی شاه فعلی در سوئیس به تنهایی قادر به نوشتن یک نامه عادی برای پدرش نبوده و همه نامه‌های خود را با کمک وی می‌نوشته. آن وقت یک چنین آدم بی‌سوادی ادّعا می‌کند که ظرف مدّت سه سال موفّق به اخذ دیپلم شده است آن هم از مدرسه ابتدایی له‌روزه. خیلی مسخره است!»[3]و[4]

با توجه‌ به سابقه تاریخی و نفوذ سازمان‌های جاسوسی در تحوّلات سیاسی سده اخیر بی‌توجهی به روند تحصیلی ولیعهد و رصد نکردن وی امری غیرعادی نمی‌باشد. بر اساس این عقیده و تفکّر آیا امکان دارد مراوده و نزدیک ‌شدن بعضی افراد در دوران تحصیل او اتّفاقی و بدون دلیل باشد؟ اشرف پهلوی زمانی که برای دیدار ولیعهد به سوئیس می‌رود در مورد دوستان وی می‌گوید: «یکی از آنان ریچارد هلمز بود که سال‌ها بعد رئیس سازمان مرکزی اطّلاعات آمریکا و سپس سفیرکبیر آمریکا در ایران شد. دیگری ارنست پرون، پسر فراش مدرسه بود که بعدها به ایران آمد و تا زمان مرگش در سال 1340 یکی از نزدیک‌ترین دوستان برادرم بود.»[5] یکی از دوستان و نزدیکان محمّد رضا پهلوی شخص ارنست پرون است که حتّی در خوابگاه و اندرونی شاه هم رفت‌ و آمد می‌کند. این شخص در روند تحصیلی و به‌ انحراف ‌کشاندن ولیعهد نقش مؤثّری داشته و ارتباط بی‌رویه و نا مناسب با اوست که سرانجام باعث ترک تحصیل ولیعهد از سوئیس می‌شود. در این زمینه ایران میرفندرسکی می‌نویسد: «... ولیعهد بدون توجه به مقام و موقعیت خود تمایلات انحرافی‌اش را با پرون بر همه چیز ترجیح می‌دهد و سرپوشی بر این اعمال ننگین خود نمی‌گذارد که حتّی کنیز مطبخی نیز از ماجرای عشق گناه‌آلود او آگاه می‌شود. دانش‌آموزان دبیرستان روزای به خاطر احترامی که برای ولیعهد ایران قائل بودند به‌ جای لفظ نکوهیده‌ی معشوق، لفظ مؤدّبانه کاوالیه را در باره ارنست پرون پسر فراش دبیرستان به کار می‌بردند. زمانی که مدیر کالج محترمانه به ولیعهد تذکّر می‌دهد که مواظب رفتارتان باشید چون شما ولیعهد یک کشور کهن‌سال و با فرهنگی هستید، ولیعهد پاسخ می‌دهد من صغیر نیستم. هیجده ‌ساله هستم. هر طور دلم بخواهد رفتار خواهم کرد. زمانی که مدیر مدرسه روزای با نفیسی از ارتباط ولیعهد و پرون صحبت می‌کند، نفیسی با ناراحتی بسیار تصمیم می‌گیرد که در کار تحصیلی ولیعهد دخالت کند سرسختی کند مقاومت نشان بدهد و با اراده و خشونت خود ولیعهد را وادار به ترک تحصیل نماید.»[6]

دکتر شمس‌الدین امیرعلایی در کتاب خود علّت ترک تحصیل ولیعهد را از دیدگاهی دیگر می‌‌نگرد و می‌گوید: حادثه‌ای موجب گردید که محمّد رضا سه هفته پیش از برگزاری امتحانات و دیپلم‌ نگرفته کشور سوئیس را ترک نماید و این کار به دستور رضا شاه انجام گرفته است و در این باره می‌نویسد: «روزی محمّد رضا به دانش‌آموزان پیشنهاد می‌کند که خرمن‌های خارج از مدرسه را آتش بزنیم. دانش‌آموزان قبول نمی‌کنند. او می‌گوید شما بنزین بخرید من شخصاً آتش می‌زنم. پس از اصرار زیاد بنزین خریداری می‌شود و شخصاً در حضور بعضی از دانش‌آموزان خرمن‌های مردم را آتش می‌زند که صاحبان خرمن به پلیس شکایت می‌کنند و کار بالا می‌رود. بالاخره با راضی‌کردن صاحبان خرمن‌ها و پرداخت غرامت، دولت سوئیس فشار می‌آورد که اگر او از سوئیس احضار نشود او را تعقیب خواهند کرد و پدرش ناچار می‌شود او را احضار نماید.»[7]

بالاخره محمّد رضا به ایران برمی‌گردد و در حالت نا باوری ارنست پرون را نیز همراه خود می‌آورد. ولیعهد در ایران به دستور پدرش وارد دانشکده افسری می‌شود؛ ولی در آن‌جا نیز به بعضی از رفتارهای ناهنجار خود ادامه داد و به‌ محض خروج از دانشکده به کاباره‌های بد نام می‌رفت و چندین روز با اتومبیل خود ناپدید می‌شد.



[1]. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، ص 33.

[2]. احمد پیرانی، دختر یتیم، ج 1، ص 284.

[3]. محمّد پورکیان، ارنست پرون، ص 21.

[4]. باتوجه‌به مطالب مطرح‌شده، جای پرسش است که چه تحول فکری و اعتقادی در زندگی سراسر فرهنگی و سیاسی شاه پدید آمده که ایشان قادر به نوشتن چندین جلد کتاب و خاطرات شده‌اند؟

[5]. اشرف پهلوی، من و برادرم، ص 66.

[6]. ایران میرفندرسکی، تاریخ سیاسی یا 37 سال فساد پهلوی، ص 33.

[7]. شمس‌الدین امیرعلایی، صعود محمّد رضا شاه به قدرت یا شکوفایی دیکتاتوری، ص 168.

8- آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران پهلوی، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1396، ص 178 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد