محمّدرضا شاه در خانوادهای به دنیا آمده بود که چندان پایبند به اصول مذهبی نبودند. شاید درست نباشد مطلبی از اعتقادات و ایمان مذهبی آنان بیان شود و بهتر است از اصطلاح گرایشهای مذهبی استفاده گردد. اعتقاد و ایمان مذهبی یا هر ایدئولوژی دیگر زمانی متبلور میگردد که به صورت فعل درآمده و در ضمیر هر شخص نهادینه شده باشد؛ اما تمایلات مذهبی محمّد رضا شاه بر اساس سیاست ماکیاولی بوده و از آن به عنوان وسیلهای برای تحکیم پایگاه خود در جامعه استفاده کرده است. حتّی بعضی مواقع به صورت نمایشی و با نیّت ریاکاری نقش مذهبی را ایفا کرده است؛ بنابراین اعتقادات مذهبی ایشان توهّمی بیش نبوده و با افزایش عمر روند این گرایشها همواره رو به افول بوده است. در این باره خود وی بدون توجّه به گذشته و افکار مردم و حوادث تاریخی میگوید: «پدرم چون فقط به ملاهای متعصّبِ قشری شیعه احترام نمیگذاشت به غلط در بارهاش گفتهاند که اعتقادی به مذهب نداشته است در حالی که او یک مؤمن واقعی بود چنان که من هستم. این ایمان پدرم بود که از او یک مرد شجاع و درستکار ساخت. در زمان پدرم به قدرت و اختیارات معنوی روحانیون لطمهای وارد نیامد و آنها توانستند کماکان از اعتبار و نفوذ روحانی برخوردار باشند!
پدرم به حق میگفت معنویت واقعی به مراتب مهمتر از اقتصاد و سیاست است و به همین جهت نیز ایمان و اخلاصش تا بدان پایه بود که حتی خدا را به عنوان یک ناظر امور انتخاباتی یا سرمهندس چاه نفت قلمداد میکرد. رضا شاه برای همهی پسرانش اسم امام رضا را به صورت ترکیبی با نامهای دیگر انتخاب کرد و این هیچ دلیل دیگری نداشت جز آن که پدرم برای این فرزندان امامعلی(ع) احترام خاصی قائل بود و بارها برای زیارت بارگاه این امام جلیلالقدر به مشهد رفت. موقعی که رضا شاه به سلطنت رسید تشکیلات مربوط به بارگاه امامرضا وضعیتی متروکه داشت. مبالغ هنگفتی بدهکار بود و ساختمانهایش به صورت مخروبه خودنمایی میکرد؛ اما رضا شاه همه چیز را بازسازی کرد و به صورتی آبرومند درآورد.[1]
در اینجا باید اذعان کنم که به پیروی از پدرم من از همان اوان زندگی توانستم به اهمیّت نیایش و دعا خواندن واقف شوم و این البتّه برخلاف فراگیریهای دوران کودکی که بیشتر حالت حفظکردن سرسری مطالب را دارد به صورتی عمیق و از ته قلب بود و در زمان من تشکیلات بارگاه امامرضا به اوج عظمت و اعتلا رسید و به صورت یکی از مراکز بسیار پراهمیت جهان اسلام درآمد. این وضع مرهون نذوراتی بود که از سوی علاقهمندان به امامرضا از جمله خود من برای بارگاه امامرضا در نظر گرفته شد و تشکیلات آن را به صورتی درآورد که علاوه بر تأسیسات مختلف مذهبی، مالک واحدهای صنعتی و کارخانهها و مجتمعهای کشت و صنعت و بیمارستانها و سازمانهای خیریه متعدّد شد. ضمناً ناگفته نماند که خود من شخصاً بسیاری از اماکن مذهبی و مسجدها را در ایران و در خارج کشور ترمیم و بازسازی کردهام.
در زمینه اعتقادات مذهبی خود بگویم که از همان دوران کودکی ائمه اطهار به من ارادتی خاص داشتهاند و از گزند حوادث مصون نگه داشته تا بتوانم در زمان سلطنت اقدامات مذهبی و خیرخواهانه را انجام دهم. اندکی بعد از تاجگذاری پدرم من به بیماری حصبه مبتلا شدم. هر روز حالم بیشتر رو به وخامت میرفت تا آن که یک شب علی(ع) امام اول خودمان را به خواب دیدم. با همان اطّلاعات اوان کودکی فوراً متوجّه شدم که کسی جز او نیست؛ زیرا در دست راست خود شمشیر ذوالفقار را، همان که در تصویرهایش میبینیم، داشت. او با دست دیگرش جامی حاوی یک نوع مایع به من خوراند و فردای آن شب تب من فرو نشست و حالم به سرعت رو به بهبودی نهاد. چندی بعد از آن در اثناء تابستان موقعی که عازم یک محل در کوهستان به نام امامزاده داوود بودم از فراز اسب به روی تخته سنگی افتادم و از حال رفتم. همراهانم تصوّر کردند که مردهام؛ اما من خراشی برنداشته بودم و این البته علّتی نداشت جز آن که موقع افتادن از اسب مشاهده کردم یکی از قدّیسین ما به نام عبّاس مرا گرفت و بر زمین نهاد و یک بار دیگر برخورد من با امام غایب در نزدیکی کاخ تابستانی شمیران بود. این امام بر اساس اعتقادات مذهبی ما باید یک روز ظاهر شود و دنیا را نجات بخشد و این قبیل مکاشفات برای کسانی که ایمان مذهبی ندارند قابل فهم نیست. این حوادث که برایم پیش آمد کاملاً به من ثابت کرد که ایمان عمیق مذهبی مهمترین حامی من در برابر حوادث ناگوار خواهد بود تا جایی که دو بار معجزهآسا از مهلکه حوادث به سلامت جستم و دو بار نیز از خطر سوء قصد نجات یافتم و به من ثابت شد که تحت محافظت قرار دارم.»[2]
محمّدرضا شاه معجزه چهارم از جانب ائمه را نجاتِ ایران از چنگال مصدّق میداند! البتّه این معجزه با حمایت آمریکا و انگلیس انجام گرفت. فرح پهلوی در توصیف و ریشه اعتقادات مذهبی شاه مطالبی را بیان مینماید که میتوان آنها را ملاک صحّت نداشتن سخنان شاهنشاه دانست. فرح میگوید: «باید بگویم محمّد رضا اگرچه با همه مظاهر حکومت کمونیستی مخالفت میکرد، امّا در مبارزه آنها با ملایان مذهبی اشتراک سلیقه داشت و خیلی دلش میخواست موقعیتی پیش بیاید تا برای همیشه به نفوذ مذهبی این رهبران خاتمه دهد.
محمّدرضا همیشه از پدرش انتقاد میکرد که چرا مانند آتاتورک کار ملایان را یکسره نکرد و این مصیبت را برای او باقی گذاشت. محمّد رضا همیشه ملایان را سدّ راه حکومت ایران میدانست و میگفت باید جذابیّت آنها در میان تودههای عوام از میان برده شود. او مطالعات زیادی در مورد شیوه برخورد کمونیستها با مذهب کرد و قصد داشت برای همیشه آنها را از صحنه اجتماعی ایران خارج سازد؛ لیکن سازمانهای اطّلاعاتی انگلستان و آمریکا و مشاوران امنیتی محمّد رضا به او توصیه کردند فقط در جهت کنترل مذهبیون گام بردارد و فکر نابودی تمام و کمال آنها را از سر بیرون کند؛ زیرا مذهب در ایران عامل مهمی در جلوگیری از نفوذ کمونیسم است وآن چه تا کنون راه پیشرفت کمونیستها را در ایران سد کرده، همانا اعتقادات مردم به دین و مذهب میباشد.
شاه در این اواخر اعتقادات مذهبی نداشت و به خصوص در این سالهای آخر حکومتش که مرتّب به شدّت بیدین شده بود و حتی بدش نمیآمد توصیه هویدا را به کار ببندد؛ اما از مردم به شدّت میترسید و وحشت داشت که مردم علیه او دست به شورش بزنند. به همین خاطر از هویدا خواست تا در خفا وسیله رشد بهائیان را فراهم کند؛ اما به طور رسمی و علنی در این مورد صحبتی نکند و حتّی موضوع بهایی بودن خود را پنهان نگه دارد.»[3]
[1]. در این باره شاه دروغ میگوید؛ زیرا همواره از پدرش گلایه دارد که چرا همانند آتاتورک رفتار نکرده است. رضا شاه در بازسازی حرم نه تنها کاری نکرد، بلکه عناد خود را در حادثۀ مسجد گوهرشاد به اثبات رسانید.
[2]. محمّد رضا پهلوی، پاسخ به تاریخ، صص 82 و 83.
[3]. احمد پیرانی، دختر یتیم، صص 538 و 540.
4- آینه عیبنما، نگاهی به دوران پهلوی، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1396، ص 185