میزان نفوذ و گسترش جاسوسان روسیه و انگلیس در سده اخیر در کارهای حکومتی ایران بر کسی پوشیده نیست و بدون توجّه به نقش و عملکرد دولتهای متبوع آنها بررسی تاریخ ایران ناقص خواهد بود. در این دوران کمتر کسی را میتوان یافت که در هرم قدرت و هزار فامیل قرار گرفته باشد و منافع خود را بر منافع ملی ترجیح نداده باشد؛ زیرا اکثر آنها دانش آموختگان مکتب فراماسونری بودهاند. در این اوضاع و احوال مهمترین بدبختی ایران پادشاهان بیلیاقت و بیکفایتاند که زمینه را برای تحرّکات اجانب و عوامل آنها مساعد نموده و به درد و رنج مردم و زخمهای وارده بر پیکر کشور ایران اهمیّتی ندادهاند. در چنین محیطی بود که دولتهای استعمارگر موفّق به تشکیل حکومتهای پوشالی شدند و توسط عوامل نفوذی خود صدای آزادیخواهان را در نطفه خفه ساختند. در این موقعیّت دولتهای استعمارگر و به خصوص انگلیس پیچیدهترین دیپلماسی سیاسی را در ایران به کار بردند. میزان فعالیّت و نفوذ انگلیس تا بدان حد پیش رفته بود که اگر آفتاب از سمتی دیگر طلوع میکرد مردم آن را کار انگلیسها قلمداد میکردند. البتّه در حدّ تصوّر مردم تمام برنامهریزی و پیشبینی انگلیسیها توأم با موفقیّت نبوده است؛ ولی از آنجا که از قدرت و عوامل نفوذی بسیاری برخوردار بودهاند همواره مسیر حوادث و تحوّلات جامعه را مجدداً به دلخواه خود هدایت میکردند که نمونههای آن را در حوادث انقلاب مشروطیت و تأسیس حکومت پهلوی و کودتای سال 32 میتوان مشاهده نمود. تنها واقعهای که برای انگلیس و همدستانش قابل تصوّر و پیشبینیپذیر نبود و سپس قادر به کنترل آن نشدند حرکتهای عظیم مردم در جریان انقلاب اسلامی سال 57 میباشد. در این زمینه حرف و سخنها بسیار است؛ ولی در مقابل امواج خروشان مردم کاری از دست این دولتهای استعمارگر برنمیآمد و به امید تفاهم و تبادلِ بعد از آن نشسته بودند. آنها هرگز پیشبینی نمیکردند که این جزیرهی ثبات یکباره به آتشفشان میلیونی علیه آنان تبدیل شود.
آن چه مسلّم است هرگز آنها مایل به سرنگونی حکومت پهلوی نبودند. مگر آنها در دوران محمّد رضا شاه چه کمبودی را احساس میکردهاند؟ میزان ناراحتی و عصبانیت آنها را پس از موفق نشدن و نفوذ نیافتن در ارکان جمهوری اسلامی در جنگ هشت ساله و اقدامات بعدی آنان باید جستوجو کرد. انصافاً کدام قدرت خارجی و دستنشاندگان آنها را میتوان یافت که از دشمنان ایران حمایت نکرده باشند؟ یکی از موفقیّتهای بزرگ انقلاب اسلامی را باید پایان دادن به فعالیّت تمام سازمانهای جاسوسی کشورهای سلطهگر در ایران و قطع رابطه با آنها دانست. برای آن که مقداری از اهمیّت این اقدام جمهوری اسلامی مشخص گردد باید خانوادهی جاسوس اردشیر جی را مورد بررسی قرار داد که چگونه ارکان حکومتی را در دوره قاجاریه و پهلوی هدایت میکردهاند.
شاپورجی یا شاپور ریپورتر در 26 فوریه 1921 مطابق با 8 اسفند 1299 در تهران به دنیا آمد. پدرش، اردشیر جی یکی از افراد برجسته و ارشد سازمان اطّلاعاتی انگلیس بود. مادر او شیرینبانو یکی از پارسیان هند بود و شاپور نام خانوادگی خود را از مادرش گرفته است. شاپور جی با آسیه مانوکیان در 16 آذر 1331 در تهران ازدواج کرد و همسرش در مرکز اطّلاعات سفارت آمریکا کار میکرد.
شاپورجی در سال 1939 در رشتههای علوم سیاسی، تاریخ و ادبیات فارسی از دانشگاه کمبریج فارغالتحصیل شد. سپس به استخدام وزارت امور خارجه درآمد و در سرحدات هند و برمه مشغول به کار گردید. او در سال 1943 با مسؤولیتی ویژه به سرزمین پدری خود، یعنی کشور هند بازگشت و اداره بخش فارسی رادیو دهلی به وی واگذار شد. او در سال 1945 به بحرین و در سال بعد از آن به کشور چین اعزام شد. شاپور جی در سال 1947 مجدداً به عنوان مقام دوم وزارت امور خارجه به هند بازگشت و بعد از مدّت کوتاهی به عنوان سفیر رهسپار ایران شد. در این زمان او 27 ساله بود و این نشانهای از نبوغ ویژه وی در انجام مأموریتها میباشد. شاپور جی ضمن تدریس در دانشکده افسری همواره میتوانست با برجستهترین افسران ارتش آشنایی پیدا کند و زمینه را برای اعمال جاسوسی خود فراهم سازد. او بعد از کودتای 32 به پاس خدماتش به عضویت دائمی وزارت خارجه آمریکا درآمد و از آن زمان به بعد افسر رابط شاه و دولتهای آمریکا و انگلیس شد. او در اجرای برنامه کمونیسم هراسی نقشی اساسی بر عهده داشت و این مشاوره او تا آخرین لحظات حکومت پهلوی ادامه یافت؛ در نتیجه تمام تحولات سیاسی این دوره به دور از چشم و نظارت سازمانهای جاسوسی انگلیس و آمریکا انجام نشده است؛ زیرا شاپور جی نقش اصلی و ارتباطی در هر دو سفارتخانه بر عهده داشته و منافع نزدیک و تنگاتنگ این دو کشور را هماهنگی میکرده است. بنابراین بررسی شخصیّت این جاسوس بزرگ در تحولات و جهتگیریهای دوره اخیر بسیار مهم است. حسین فردوست میگوید: شاپور جی ارتباط نزدیکی با درباریان برقرار کرده بود و همواره از من میخواست که اطّلاعات بیشتری در روابط خصوصی شاه با زنهایش بداند و زمانی که مرا برای آموزش ویژه به انگلستان فرستادند شاپور جی فیلم و عکسهای مراحل زندگی رضا شاه را نشانم داد.
شاپورجی در ایران دستیارانی چون اردشیر زاهدی و اسدالله علم را داشت و یکی از دلایل هتّاکی و هراس نداشتن این اشخاص از دیگران ارتباط بسیار نزدیک آنها با قدرتهای بزرگ توسط شاپور جی بوده است. برای آن که تا حدودی میزان ارتباط اردشیر زاهدی با او مشخصّ گردد به متن نامهای اشاره میشود که این دولتمرد فاسد پهلوی مینویسد: «هیچ وقت روزهایی که پدرم مریض بود و تو با من به ژنو آمدی و مخصوصاً صدای توپ در اتاق را شنیدی و همین طور در لندن که میآمدی، راه میرفتیم و صحبت میکردیم و چه موقعی که جریان بحرین و غیره در کار بود که تو با تمام صمیمیت صحبتهایی کردی که همان وقت به شرف عرض شاهنشاه آریامهر در بابلسر رساندم...» و در آخر نامه آورده که:
«هرکسی شد زحال ما پرسان نوک شستی به مقعدش برسان»[1]
در کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی در باره شاپور جی و ارتباط او با خانواده علم چنین آمده است: «...پرورش کودکی و نوجوانی شاپور در محیطی انگلیسی- ایرانی بود؛ زیرا خصایصی که وی بعدها در دوران فعالیّت اطّلاعاتی در ایران بروز داد نشانگر تسلّط کامل او بر دو فرهنگ میباشد. شاپور دوازده ساله بود که پدر را از دست داد و نتوانست چنان که باید تجربه عینی دودمان خود را از زبان او فراگیرد. او بعدها داستان خاندان خود را از طریق وصیتنامهای شناخت که اردشیر پیش از مرگ به جای گذارده بود. این وصیتنامه هرچند از نظر عاطفی مهمترین حلقه پیوند شاپور جی با میراث پدر و آشنایی او با خانواده بزرگتر که بدان تعلّق داشت بود، ولی تنها مدخل ورود شاپور جوان به دنیای پرراز و رمز جاسوسی نبود. او بعدها که به مرحله بلوغ اطّلاعاتی و سیاسی رسید و به بایگانی راکد سازمان اطّلاعات انگلیس راه یافت در میان انبوه اسناد ایران بیشتر و بیشتر سیمای پدر را شناخت و با کاوش در گزارشات خفیه نویسان انگلیس که تحت نظارت پدر شبکهای وسیع در سراسر ایران تنیده بودند با ظرایف و دقایق گذشته و حال ایران آشنا شد و چهرههای معاصر را به ویژه حکومتگران ایران امروز را با پیگیری اسراری که در لابهلای این اسناد سر به مُهر ثبت بود، بسیار بیش از خود آنان شناخت.
شاپور ریپورتر فقدان پدر را احساس نکرد. قراین و شواهد نشان میدهد که تربیت و آموزش شاپور نوجوان را دوستان انگلیسی پدر به دست گرفتند و او تحصیلات دانشگاهی را در کمبریج به پایان رسانید و علاوهبر آن در سرویس اطّلاعاتی بریتانیا در عالیترین سطح آموزش دید. او را در اواخر جنگ جهانی دوم به عنوان کارشناس جنگ روانی به هندوستان اعزام نمودند و در این مأموریت توانایی و استعداد فوقالعاده خود را نشان داد و پس از موفقیّت در این آزمون شاپور جی 26 ساله در سال 1947- 1325ه.ش راهی تهران شد تا میراث پدر را به دست گیرد.
شاپور ریپورتر زمانی وارد ایران شد که سرویس اطّلاعاتی بریتانیا توسط جاسوسان برجستهای چون آلن چارلز ترات و آن لمبتون و ارنست پرون شبکههای بومی وسیع خود را باز کرده و در همین دوران اداره خاورمیانه سرویس اطّلاعاتی آمریکا به رهبری کرمیت روزولت نیز نخستین شبکههای خود را تنیده بود و هر دو سرویس جاسوسی فعالیّتهای توطئهگرانه پیچیده و مؤثری را به ویژه در بحبوحه حوادث سالهای 1324- 1325 به فرجام رسانیده بودند. شاپور ریپورتر در سالهای بحران روابط ایران و انگلیس با پوشش وابسته مطبوعاتی سفارت آمریکا در تهران حضور داشت و تا کودتای 28 مرداد 1332 به طور رسمی رئیس دارالترجمه سفارت آمریکا و رایزن سیاسی این سفارت بود. او در عین حال مانند اجدادش کارت خبرنگاری روزنامه تایمز لندن را نیز در جیب داشت. شاپور جی با شبکههای فعال وابسته به خارج همکاری میکند. یکی از اینها شبکه اسدالله علم بود. این شبکه شاپورجی- علم که شبکه بداَمن خوانده میشد مهمترین شبکه با همکاری اطّلاعات انگلیس و پولهای سیا در ایران میباشد و همه نشانگر آن است که شاپور جی در حیطه فعالیّت هر دو کشور آمریکا و انگلیس کار میکرده است و در اجرای کودتای 28 مرداد 32 نقش اساسی داشته است. راز دوام محمّد رضا پهلوی در کشاکش تنازع مراکز قدرت در غرب، در پیوند وی با همین شبکه بود که در نهایت توسط دستهای نامرئی و نیرومند امپراتوری جهانی صهیونیسم اداره میشد و توانسته بود تقریباً در کلّیه احزاب و جریانهای سیاسی نفوذ پیدا کند.
در سالهای پس از کودتا شاپور ریپورتر را در همان نقشی مییابیم که سالها پدر او اردشیر در کنار رضا شاه ایفا میکرد. چهره مرموز و ناشناختهای که با حفظ اکیدترین اصول پنهانکاری بیشترین مناسبات را با محمّد رضا پهلوی داشت و با رهنمودهای خود، او را در گذر از پیچ و خم اُفت و خیزهای سیاسی داخلی و خارجی هدایت میکرد. اگر در آن دوران اردشیر ریپورتر از همکاری محمّد علی فروغی برخوردار بود، در این زمان اسدالله علم این نقش را بازی میکرد و به عنوان رایزن خردمند شاه در انظار عامّه شهرت مییافت رایزنی که در واقع خود توسط شاپور جی هدایت میشد. بنابراین در بررسی تاریخ 25 ساله پس از کودتا نقش شاپور جی از نقش اسدالله علم تفکیک ناپذیر است و فردوست مینویسد: "شاپورجی که با همه رسمی بود خانه علم را مانند خانه خود میدانست و با خانم و دختران علم کاملاً خودمانی بود. او در خانه علم راحت بود و ممکن بود شبها در آنجا بخوابد و روزها با دخترهای علم تنیس بازی کند و در فصل گرما در استخر آنجا شنا کند و با بچهها و خانم علم ورق بازی کند و مشروب بخورد. من شاپور جی را با هیچ مقام دیگری چنین خودمانی ندیدهام."
شاپور ریپورتر بلافاصله پس از کودتا استاد زبان انگلیسی در دانشگاه جنگ شد و به نشانکردن و جذب کاراترین و مستعدترین افسران ارتش پرداخت. شاپور جی در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران نیز به تدریس پرداخت و از این طریق، پیوندهای خود را با محیط دانشگاهی استوار ساخت و این سرجاسوس غرب در سال 1969 به پاس این خدمات توسط ملکه انگلیس به دریافت نشان امپراتوری بریتانیا مفتخر گردید و در 20 مارس 1973- 29 اسفند1351 در کاخ بوکینگهام شوالیه شد. در سال 1356، نام وی در مطبوعات غرب به خاطر منافع اقتصادی به وجود آمده توسط وی، لقب طنزآمیز ریپورتر سال به او میدهند و این پیروزی انقلاب اسلامی بود که توانست دستاورد 72 ساله ریپورترها را به باد دهد و آنها را از ایران متواری سازد.»[2]