ارنست پرون پس از 25 سال همکاری و همنشینی با محمّد رضا شاه در سال 1340 فوت کرد. در باره علّت فوت و محل دفن او روایت یکسانی وجود ندارد. از یک سو مرگ وی را بر اثر سکته قلبی و از سوی دیگر مسموم کردنش را به علّت دلآزار شدن پادشاه از وی ثبت کردهاند. محمّد پورکیان در باره جانشینان ارنست پرون در دربار پهلوی مینویسد: «در سال 1340 که شاه ایران به وسیله یکی از مستشاران آمریکایی مقیم دربار با خیبرخان گودرزی، گلفباز معروف بینالمللی آشنا شده بود و پس از چندی دلبستگی عجیبی به او پیدا نمود ناچار شوهر رسمی خود ارنست پرون را که دیگر پیر و مصدوم شده بود و کاملاً مزاحمش بود را پس از 25 سال زندگی زناشویی او را مسموم و به دیار عدم فرستاد و از شرّش آسوده گشت.
شاه بیعاطفه و بیاحساس حتّی برای شوهر محبوب خود یک مجلس ترحیم هم ترتیب نداد. پس از آن که تیمسار دکتر ایادی، پزشک مخصوص شاه علت مرگ او را سکته قلبی تشخیص داد و جواز دفن ارنست پرون را صادر نمود، به دستور شاه او را مانند یک فرد گمنامِ مجهولالهویه بیکس و کار در ضلع شمالی قبر ظهیرالدوله نزدیک دیوار دفن نمودند و حتی سنگ قبری هم بر روی گور آن مرحوم ننهادند! ...گاهگاهی در شبهای جمعه بعضی از زنان سیاسی و سران نظامی که از مرحوم ارنست پرون فرزندی دارند با دستهگلی بر سر گور آن مرحوم میروند و یادی از آن مرد غریب و بیکس میکنند. بدین ترتیب محمّد رضا شاه پس از معدوم نمودن ارنست پرون ابتدا خیبرخان گودرزی و بعد از او محمود صدقی که جوان بلند بالا و خوشتیپی بود سوگلی و معشوق شاه شدند. همانگونه که او سه بار زن گرفت، سه بار نیز شوهر نمود. در این میان انگیزه و سرچشمه اصلی نزدیکی خیبرخان به شاه، به چنگ آوردن ثروت آن هم ثروتی هنگفت بود. خیبرخان که محرم اسرار شاه بود و از دزدیهای شاه اطّلاع داشت، متوقّع بود که شاه سهمی از دزدیهای کلان خود را به او اختصاص دهد؛ ولی شاه میخواست همان رویّه گذشته را که در باره ارنستپرون، فرّاش سابق دبیرستان معمول و مجری میداشت در باره خیبرخان نیز معمول دارد. ولی خیبرخان ماجراجو و تشنهی ثروت حاضر نبود به این مفتیها تن به قضا دهد و شبها وقتش را در کنار پیرمردی هرچند شاهنشاه ایران زمین باشد، بگذراند و به هیچ و پوچ بسازد و از این که همخوابه اعلیحضرت همایون شاهنشاه ایران است، افتخار نماید.
خیبرخان که به کلّی از شاه نا امید گشته بود یک شب با حلکردن چند قرص خوابآور در گیلاس مشروب شاه، کلید گاوصندوق را برداشته و به گاوصندوق شاه دستبرد زده و از برخی اسناد و مدارک درون صندوق، فتوکپیهایی تهیّه کرده و به آمریکا گریخت. این اسناد به قدری افشا کننده سوء استفادههای شاه و اطرافیان بود که دولت آمریکا ریاست جمهوری را وادار به قطع کمکهای مالی به ایران مینماید و حتّی تصمیم میگیرند که در طی کودتایی شاه را از سلطنت کنار بگذارند. در جلسهای که نحوه اقدامات و حتّی پستهای ریاست جمهوری و وزرا نیز مشخص میگردد یکی از آنها که جاسوس انگلیس بوده این اخبار را به آنها و سرانجام به سفیر شوروی میرسد که در نتیجه تمام کودتاچیان بازداشت میشوند و این اقدام ناکام میماند. در تاریخ 21 فروردین سال 1341 شاه به اتّفاق شهبانو فرح با عجله برای دیدار کندی رئیس جمهور آمریکا به واشنگتن پرواز نمود.
سوّمین معشوق شاه محمود صدقی شد و شاه با تجربهای که از رفتار خیبرخان به دست آورده بود سعی نمود که آقای صدقی را با هدایا و کمکهای مالی بسیار او را در کنار خود نگه دارد. در شب هفدهم مرداد ماه سال 1352 که به مناسبتی به دفترخانه اسناد رسمی (آقای حائری) واقع در بلوار الیزابت رفته بودم خود شاهد و ناظر بودم که شاه هتل آریا شراتون، ساخته شده در اراضی موقوفه قریه اوین را که بیش از 25 میلیون تومان ارزش نداشت را به مبلغ 70 میلیون تومان به هواپیمایی ملی ایران فروخت و آقای بهبهانیان به نمایندگی از طرف شاه نسبت به چهار دانگ و آقای محمود صدقی، معشوق فعلی شاه، نسبت به دو دانگ اسناد فروش هتل مزبور را امضاء نمودند.»[1]
اسکندر دلدم در باره خیبرخان مینویسد: «خیبرخان که مأمور سازمان جاسوسی انگلیس میباشد، پدرش به دست رضا شاه اعدام شده بود و خودش از سن چهارده سالگی در خانه سرپرست مأمورین سازمان انتلیجنت سرویس انگلیس در آبادان به عنوان خانه شاگردی مشغول به کار میشود و در سال 1962 از گاوصندوق خصوصی محمّد رضا شاه مدارکی به دست میآورد که بیانگر این مطلب بود که کمکهای اقتصادی عمرانی و نظامی آمریکا که در اختیار ایران قرار میداد تا به امور توسعهای ایران به کار گرفته شود به جیب شاه و خانواده او رفته و غارت شده بود و هدف آمریکا از اعطای این کمکها آن بود که از ایران کشوری نمونه بسازد که معجزه سیاست آمریکایی را به رخ بکشند و در بعضی مناطق دیگر چون ژاپن تحقق یافت؛ ولی در ایران به خاطر فساد موجود در دولت این کمکها به کیسه خانواده فاسد پهلوی سرازیر شد و به جای بهبود شرایط زندگی مردم به رونق و گسترش حکومت پلیسی شاه انجامید.
در سال 1957 کمیته تحقیق نمایندگان مجلس تلاش زیادی به عمل آورد تا مشخص کند چه بلایی بر سر 250 میلیون دلاری که به صورت کمکهای اقتصادی بلاعوض در طول پنج سال گذشته به ایران داده شد، آمده است و سرانجام تحقیقات کمیته نشان داد که بیشتر این پول حیف و میل شده است.[2] هرچند که ایران با درآمدهای نفتی خود نیز میتوانست معجزه در ایران بیافریند، ولی هیأت حاکمه فاسد ایران مانع از این امر شدهاند و اسناد به دستآمده بیانگر آن بود که پولها به کجا رفته است. هرچند خیبرخان عامل انگلیس بود؛ ولی این گزارشها را به آمریکاییها داد تا افکار آنها را بر علیه شاه بشوراند.»[3]
حسین فردوست نیز در خاطرات خود به یکی از جانشینان ارنست پرون اشاره کرده و میگوید: «پس از مرگ ارنست پرون، تیمسار دکتر عبدالکریم ایادی در دربار محمّد رضا همان نقشی را به عهده گرفت که قبلاً پرون عهدهدار آن بود و به حق، بیش از پرون به لقب راسپوتین ایران شهرت یافت. تفاوت ایادی با پرون این بود که او مؤدّب بود و مانند پرون با خشونت رفتار نمیکرد.
ایادی همواره در زندگی خصوصی محمّد رضا و زنان و اطرافیانش رسوخ داشت و هر اطّلاعی که ممکن بود کسب میکرد و رساندن آن هم به انگلیسیها آسان بود؛ زیرا همیشه چه در خانه محمّد رضا و چه در خانه دوستان ایادی و در مهمانیها عنصر مطلوب سفارت و رئیس اطّلاعات سفارت حضور داشت. پدر ایادی از رهبران مذهبی بهاییها بود و این سمت به ایادی به ارث رسیده بود و لذا او را به دربار معرّفی کردند. نقشی که ایادی تا انقلاب برای غرب داشت، مجموع مهرههای غرب روی هم نداشتند. صبحها هنوز محمّد رضا بیدار نشده، ایادی حاضر بود و شبها تا وقت خواب در اتاق او میماند. زمانی که محمّد رضا ازدواج میکرد این عادت ترک نمیشد و ایادی با زنهای محمّد رضا خودمانی میشد. او برای خود حدود هشتاد شغل در سطح کشور درست کرده بود. مشاغلی که همه مهم و پولساز بود و معلوم نبود آیا ایادی بهایی بر ایران سلطنت میکرد یا محمّد رضا پهلوی. تمام ایرانیان رده بالا چه در ایران باشند و چه در خارج خواهند پذیرفت که سلطان واقعی ایران ایادی بود؛ حقیقتی که پیش از انقلاب جرأت بیان آن را نداشتند. ایادی مشهور به راسپوتین ایران بود و واقعاً چنین بود. هیچ زن زیبایی از زیر دست او سالم در نمیرفت و البته در مقابل، آنها را به مشاغل مهم میرساند و یا پول گزاف میداد. محل ملاقات او با زنها در دربار و در مطبش بود و با دکتر باستان بهایی ارتباطی تنگاتنگ داشت.
ایادی جاسوس بزرگ غرب و مطلعترین منبع اطّلاعاتی سرویسهای آمریکا و انگلیس در دربار و کشور بود و نفوذ او با نفوذ محمّد رضا مساوی بود. نخست وزیران به خصوص هویدا، رؤسای ستاد ارتش و کلّیه مقامات مهم مملکتی اعم از وزیر و نماینده مجلس و امثالهم، دستورات او را که نخست به فرم خواهش بود و اگر اجرا نمیشد به فرم امر، اجرا میکردند. ایادی در کلّیه مسافرتهای خارج همراه محمّد رضا بود و طبیعی است که مورد علاقه برخی کشورهای ذینفع در رابطه با ایران بوده است. ایادی در سال 1357 کمی قبل از انقلاب، ایران را ترک کرد.»[4]
[1]. محمّد پورکیان، ارنست پرون، برگزیدۀ صفحات 238 تا 247 .
[2]. برای کسب اطّلاعات بیشتر دربارۀ خیبرخان، به صفحۀ 239 کتاب ارنست پرون مراجعه شود و اما در صفحۀ 243 کتاب تنهایی تا غربت، در بارۀ سرنوشت کمک و دلارهای آمریکایی نوشته شده: «اسنادی را که خیبرخان پس از اختلاف از دربار میبَرد، مربوط به سال 1962 و کمکهای مالی امریکا به ایران است که شامل 132 فقره چک میباشد که رقم آنها از صدهزار تا دو میلیون دلار میباشد. این چکها به نام اعضای خانوادۀ سلطنتی و حامیان و دوستان محمّد رضا در داخل و خارج از کشور میباشد که در جریان فعالیتهای سیا در سال 1953، برای سقوط دولت مصدّق و بازگرداندن شاه به قدرت دست داشتهاند. مک کلان، رئیس کمیسیون تحقیق سنای امریکا، در تاریخ 16 مه 1963 به خبرنگاران روزنامههای امریکایی اظهار داشته طی یک سال، بیش از 100 میلیون دلار از کمکهای داده شده به ایران حیف و میل شده است. تحقیقات کمیسیون سنای امریکا نیز حاکی از این است که تنها در سال 1962، مبلغ 159 میلیون دلار از درآمد نفت ایران و کمکهای امریکا به حساب بنیاد پهلوی در بانکهای سوئیس ریخته شده و بیشتر این پول به افراد خانوادۀ سلطنتی پرداخت شده است. اسناد موجود در کمیسیون فرعی سنای آمریکا حکایت از آن دارد که تنها فرح، همسر شاه در سال 1962 طی دو فقره چک، مبلغ 23 میلیون دلار دریافت کرده و اشرف نیز در همان سال، طی سه فقره چک به حواله یونیون بانک سوئیس، مبلغ 5 میلیون دلار وصول کرده است. این قضیه موجب بیآبرویی دولت ایران در داخل و خارج شد و پیشبینی میشد کمکهای امریکا به ایران قطع شود و دولت ایران با زدوبند این مسأله را لاپوشانی کرد.»
[3]. اسکندر دلدم، من و فرح، ج 2، ص 965.
[4]. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 2، ص 202.
5- آینه عیبنما، نگاهی به دوران پهلوی، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1396، ص 204