زمانی پویایی و تحرّک جامعه ادامه مییابد که تمام ارکان آن زنجیروار به هم متصل و به درستی کار خود را انجام داده باشند و هر نقصانی به طور مسلّم تأثیر مستقیمی بر عملکرد سایر اعضا خواهد داشت. یکی از دانههای زنجیرِ انسجام هر جامعه که برخلاف چهره نامرئیاش اهمیّت بسیار دارد و حیاتی است وجود سازمان اطّلاعات میباشد. نقش این سازمان در جلوگیری از گزند و آسیبهای احتمالی بر هیچ کس پوشیده نیست و گذشت ایّام از اهمیّت آن نکاسته است و تنها حوزه و نحوه فعالیتهایش تغییر یافته و پیچیدهتر شده است. در زمان محمّد رضا شاه این نقش را ساواک بر عهده داشت و تا قبل از آن اداره اطّلاعات شهربانی مسؤولیت برقراری امنیت کشور را عهدهدار بود. پس از کودتای 32 و تسلّط آمریکا و انگلیس بر ارکان حکومت ایران، این دو کشور برای حفاظت از دستاوردهای خود در سال 1336 تأسیس سازمان اطّلاعات و امنیت کشور (ساواک) را در دستور کار خود قرار دادند تا رقیبی مناسب در برابر کا.گ.ب شوروی باشد. ساواک در دوران فعالیّت خود دارای چهار رئیس به نامهای تیمور بختیار، سرلشکر حسن پاکروان، ارتشبد نعمتالله نصیری و سپهبد ناصر مقدّم بود. از نظر قانونی ریاست آن را معاونت نخستوزیری بر عهده داشت؛ ولی از آنجا که شاه فردی قدرت طلب بود شخصاً مسؤول آن را انتخاب میکرد و گزارشهایش را پس از جمعبندی دریافت مینمود. چون خصلت چاپلوسی و تملّق در پادشاه زیاد بود و برخلاف پدرش سخنان دروغ و سیاهنمایی را بر همه چیز ترجیح میداد مأموران ساواک نیز گزارشهای گزینشی برای او انتخاب کرده و به اخبار مفسده انگیز اطرافیان شاهنشاه مانند اشرف و هویدا و... اهمیّت نمیدادند.
ساواک به دلیل برخوردهای نامناسب و متناقضی که انجام میداد به نفرتانگیزترین و مخوفترین نهاد حکومتی در بین مردم تبدیل گردید. محمّد رضا شاه هم که همیشه از بالا به وسیله هلیکوپتر نظارهگر مردم بود هیچگاه نتوانست واقعیتهای جامعه را درک کند. بنابراین پس از سرنگونی حکومتش نیز پاسخی برای عکسالعمل مردم نیافت.
ساواک دارای ارکان و ادارههای مختلفی بود و به طور مشخص اداره سوم آن به عنوان عامل شکنجه و قتل و سرکوب عناصر ضد سلطنتی فعالیت گستردهای داشت. ریاست این اداره را پرویز ثابتی و حسینزاده و عضدی تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بر عهده داشتند.
در باره تعداد قتلهایی که ساواک انجام داده، گزارش مستندی ارائه نشده است و تنها به نقل قولها اشاره کردهاند. شاه اکثر زندانیان سیاسی را مارکسیست اسلامی و ثمرهی اتّحاد نامقدس سرخ و سیاه مینامید. در روایتی آمده است که در بین سالهای 1350 تا 1355، تعداد 368 تن از چریکهای مسلّح ضد حکومت در درگیریها و حدود صد نفر به عنوان زندانی سیاسی به قتل رسیدهاند. ویلیام شوکراس در کتاب آخرین سفر شاه در این خصوص مینویسد: «هنوز در باره شمار کسانی که از بدکاریهای پلیس مخفی شاه زجر کشیدهاند اختلاف نظر وجود دارد. آیتالله خمینی چندین بار اظهار داشت که شاه تا 350000 نفر را به عنوان زندانی سیاسی نگاه داشته بود و بیش از 100000 تن از مخالفان را کشته است. خود شاه اذعان داشت که تعداد زندانیان سیاسی در سال 1976 سه هزار نفر بوده است. طبق اظهار سازمان عفو بینالمللی در فاصله سالهای 1972 تا 1976 رژیم به 62 فقره اعدام اعتراف کرده است. عفو بینالملل شمار اعدامها را بیش از سیصد فقره میدانست. کمیسیون بینالمللی حقوقدانان اعلام کرد که در فاصله 1971 و 1976 تعداد 424 نفر به اتهام اقدام علیه امنیت کشور بازداشت و زندانی شدهاند. از این عدّه 75 نفر به اعدام و 55 نفر به زندان ابد و 33 نفر به حبسهایی بین 10 تا 15 سال محکوم شده و سایر متهمان محکومیتهای کمتری یافتهاند. پنجاه تن دیگر در زد و خورد با مأموران پلیس و نه نفر ظاهراً در هنگام فرار از زندان و 16 نفر طبق اظهار روزنامههای در تبعید زیر شکنجه به قتل رسیدهاند. هنگامی که پژوهشگران دیوید فراست، گزارشگر تلویزیون بریتانیا در 1979 کوشیدند تعداد قربانیان ساواک را محاسبه کنند تعداد مقتولین سیاسی را در فاصله 1963 و 1977 تا پانصد نفر شمارش کردند.»[1]
پرویز راجی به تاریخ چهارشنبه 23 اوت 1978 (شهریور 1357) در طی نشستی که با مصطفی فاتح داشته است، میگوید: «فاتح در قسمتی دیگر از صحبتش افزود: "بعضی از اعضای حزب توده اخیراً پس از بررسیهای فراوان به دو نکته جالب توجه دست یافتهاند که یکی از آنها کشتهشدن 18000 تن از زندانیان سیاسی در طول دوره حکومت شاه است و دیگری، برآورد رقم قطعی ثروت اوست که به یک میلیارد دلار میرسد."»[2]