پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

سرنوشت شوم معلم تبریزی در زمان محمد رضا شاه

سرنوشت شوم معلم تبریزی

 

محمّدرضا شاه کوچک‌ترین انتقاد از نزدیکان خود را تحمّل نمی‌کرد تا چه رسد به فعّالان سیاسی که آشکارا علیه او اقداماتی می‌نمودند. شیوه برخورد با آنان علاوه بر زندان و شکنجه‌های وحشتناک در مواقعی نیز سوزاندن یا تکه ‌پاره ‌شدن توسّط حیوانات بوده است. یکی از این نمونه‌ها سرنوشت یک معلم تبریزی است که منصور رفیع‌زاده، رئیس شعبه ساواک در آمریکا می‌گوید: «... در بین فعّالان بی‌شماری که شدیداً ضد شاه بودند یک معلم تبریزی وجود داشت که در صحبت‌های عمومی خود مکرراً القاب بسیار زشت به شاه نسبت می‌داد. به همین خاطر توسط ساواک بازداشت شد. او حتی بعد از ضرب و جرح‌های شدید کوتاه نیامد؛ لذا ساواک وی را به زندان اوین منتقل نمود. با وجود شکنجه‌شدن در اوین وی به نطق‌های آتشین خود علیه شاه ادامه داد. هنگامی‌ که جریان این مرد به گوش شاه رسید، او خیلی ساده گفت: "به ‌جای الاغ باید این فرد را جلوی شیرها انداخت." یک هفته بعد شاه و نزدیکانش به باغ ‌وحش خصوصی او رفتند. تیمسار نصیری حاضر بود. به ‌محض آن که مرد زندانی را از اوین آوردند و چشم او به شاه افتاد، فریاد زد: "خون‌ آشام، مستبد، قصّاب!" ناظرین که شوکه شده بودند، گوش‌های خودشان را گرفتند تا حرف‌های بد مرد زندانی را نشنوند؛ امّا شاه خندید و به نگهبانان گفت کاری نداشته باشند. در این موقع عَلَم برای خود شیرینی گفت: "باید دهان این مرد را با سرب گداخته پُر کنیم." بقیه افراد حاضر با علامت سر این نظر را تأیید کردند. در حالی‌ که مرد خشمگین همچنان به فحّاشی‌های خود ادامه می‌داد، شاه به نگهبانان اشاره کرد و در یک چشم برهم‌زدن، آن‌ها مرد را به داخل قفس شیرها پرتاب کردند. شیرهای گرسنه بلافاصله بر سر مرد فرود آمدند. شاه فریاد زد: "تو بودی که جرأت می‌کردی به ما فحش بدهی!" در حالی ‌که چشم‌‌های شاه از هیجان برق می‌زد به حصار قفس شیرها نزدیک شد و با ذوق و شوق تکّه ‌تکّه‌ شدن مرد و خورده ‌شدنش توسط شیرها را نظاره کرد. هنگامی که شاه به اندازه کافی حظّ بصری برد، در حال رفتن رو به نصیری کرد و خیلی راحت گفت: "حالا دیگر یک آدم خاطی کمتر دارید." هنگامی که در سال 1976 به تهران بازگشتم، نصیری تأیید کرد که هنگام کشته‌ شدن آن مرد، وی نیز در باغ ‌وحش سلطنتی حاضر بود. من باور نمی‌کردم آن‌ها دست به چنین کاری بزنند. وقتی که آن‌ها او را جلوی شیرها انداختند، من روی خودم را برگرداندم؛ چون نمی‌توانستم آن صحنه را تماشا کنم. البتّه من این حرف تیمسار را باور نکردم.»[1]

 ثریّا اسفندیاری نیز در خاطرات خود از لذّت ‌بردن شاه از چنین صحنه‌هایی همانند تماشای فیلم کشتار مردم در 28 مرداد 32 می‌نویسد: «... با وحشت نمایش فیلمی را به یاد دارم که گروهی از افسران به کاخ اختصاصی آوردند تا شاه آن را ببیند. موضوع فیلم مربوط به غیرنظامیانی بود که به دار آویخته می‌شدند یا نظامیانی که زیر رگبار شلیک اسلحه جوخه اعدام به زمین می‌افتادند. نفرت و رسوایی موجب شد تا از اتاق نمایش بگریزم. فردایش از شاه پرسیدم چگونه او توانست بنشیند و این همه دیو سیرتی را تماشا کند. پاسخ داد: "این محکومان خطرهایی برای حکومت بودند و لازم بود عبرتی برای سایرین بشوند و لازم بود به افسرانی که فیلم را آوردند و به دیگران این فیلم نشان داده می‌شد تا بفهمند که شاه نمونه‌ای است از قاطعیت و جسارت!"»[2]



[1]. علی شجاعی صائین، چکمه‌های پدرم، ص 197.

[2]. احمد پیرانی، برادران شاه، ‌‌ص 175.

3- آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران پهلوی، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1396، ص 209

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد