زمانی که این نامه توهینآمیز خطاب به آیتالله خمینی انتشار یافت رژیم پهلوی بدون توجه به فضای جامعه و تنها بر اساس تخیّلات پوچ و تنها در فکر آن که همانند سال 42 موفّق خواهد شد به انتشار این نامه به رهبر انقلاب پرداخت؛ اما غافل از آن بودند که انتشار این مطالب باعث آگاهی بیشتر مردم در باره آیتالله خمینی خواهد شد و انبوهی از سؤالات بیشمار را در باره شخصیّت و ایدئولوژی ایشان برخواهد انگیخت. مردم پس از آگاه شدن از بعضی واقعیتها در مبارزه با رژیم شور و شوق مضاعفی یافتند و در همان بازار داغ شایعات اطمینان یافتند که رژیم پهلوی دست به هر کاری خواهد زد و این اقدامات نیز توطئهای بیش نمیباشد.
هنگامی که این اقدام ناپخته نتایج منفی برای رژیم به بار آورد و تپّههای خفته را به آتشفشان تبدیل نمود و امواج خروشان مردم را به خیابانها کشاند هر یک از درباریان دیگری را متّهم به توصیه و انتشار این نامه میکردند. شجاعالدّین شفا شخص شاه را مسؤول تدارک این نامه به هویدا میداند. بعضی ساواک را تهیّه کننده و شاه را تصحیح کنندهی آن دانستهاند. ظاهراً پیشنویس این مقاله را خود شاه و یا هویدا تهیّه کرده و سپس فرهاد و به روایتی دیگر پرویز نیکخواه در آن دخل و تصرّفهایی انجام داده و به اصطلاح نمک آن را زیادتر کردهاند. فرح پهلوی در این باره میگوید: «این نامه شوم که مانند کبریتی در انبار باروت بود توسط امیرعباس هویدا و دار و دسته او تهیّه شد و از رقابت و حسادت او نسبت به جمشید آموزگار نشأت میگرفت. مایلم تأکید کنم همه داستانهایی که در مورد دستور محمّد رضا در مورد تهیه این نامه تا به حال گفته شده، کذب محض است.»[1]
منبعی دیگر نیز عامل اصلی و دستور دهنده را شخص هویدا میداند و مینویسد: «هویدا بر اساس نوشتهها و گفتوگوهای دولتمردان دوران شاه با خبرنگاران و پژوهشگران و نویسندگان رسانهها و غیره، علیرغم این که سیزده سال در پُست نخستوزیری، طولانیترین دورهی صدارت را در تاریخ بعد از مشروطیت ایران داشت، معهذا هرگز از درِ آشتی واقعی با رقبای سیاسی و متنفّذین درون حاکمیت که با او قطع همکاری و رابطه کرده بودند، برنیامد و ظاهراً حتی از توطئه علیه دولت آموزگار نیز خودداری نمیکرد. همانگونه که داریوش همایون، وزیر اطّلاعات و جهانگردی کابینه دکتر آموزگار در مورد چاپ مقالهای که زیر نام ارتجاع سیاه به قلم شخصی به نام احمد رشیدی مطلق که از همان آغاز مشخص بود که نام مستعار است موجبات خشم مردم و روشن شدن آتش انقلاب را فراهم آورد. صراحتاً در کتاب خود دیروز، فردا، مینویسد: "در کنگره فوقالعاده حزب رستاخیز در 14 دیماه 1356 پاکتی سربسته از سوی دربار به وی تسلیم میشود که مطالب آن میبایست همان هنگام در روزنامهها چاپ شود. او نیز پاکت را بدون آن که باز کند مستقیماً به روزنامه کیهان و اطّلاعات میفرستد. کیهان از چاپ آن خودداری میکند؛ اما روزنامه اطّلاعات مقاله را منتشر کرده بود که نتیجه آن را تقریباً تمامی مردم ایران میدانند."
در پرس و جوییهایی که پس از انقلاب و احتمالاً پس از چاپ مقاله در روزنامه اطّلاعات به عمل میآید مشخص میشود که این مقاله توسط فرهاد نیکخواه که در گذشته نویسنده روزنامه اطّلاعات هفتگی رادیو و نشریات دیگر که بعدها به معاونت وزارت اطّلاعات نیز رسیده بود، بوده است و معلوم شد که این مقاله صرفاً دستپختِ دفتر مطبوعاتی هویدا بوده که به عقیده محمود طلوعی نوشتن این مقاله و چاپ آن در روزنامه اطّلاعات در حقیقت به نیّت ضربهزدن به دولت آموزگار بود که در آن هنگام هویدا و افراد وابسته به او دارای آن چنان جهانبینی و درک مستقیم از شرایط جامعه نبودند که متوجّه تبعات و عوارض آن شوند.»[2]
احمدعلی مسعود انصاری نیز در خاطرات خود بدون توجه به این که منشاء تمام بدبختیهایشان فساد درباریان و شاه بوده و خانه از پایبست ویران است در باره انتشار این نامه میگوید: «خلعتبری، وزیر امور خارجه از سفارت ایران در عراق گزارشی دریافت میکند مبنی بر این که آیتالله خمینی ضمن مسألهای از مسائل رساله علمیه خود سلطنت را غیر شرعی اعلام کرده و این نظرِ تازه در چاپ جدیدی از توضیحالمسائل ایشان چاپ و نشر شده است. خلعتبری این گزارش را در شرفیابی معمول خود به عرض میرساند و شاه فقید که از دریافت چنین گزارشی سخت عصبانی شده بود به وزیر دربار دستور میدهد که در رد و ذم آیتالله مطلبی نوشته و به روزنامهها داده شود. پیش از این در زمان علم، رسم و سنّت این بود که اینگونه اوامر را وزیر دربار به دولت ابلاغ میکرد و وزارت اطّلاعات برحسب وظیفه ترتیب کار را میداد؛ اما این بار وزیر دربار احیاناً به دلیل همان درگیری که با آموزگار داشت، خواست که از بالای سر دولت عمل کند و تصمیم گرفت که حداقل تهیّه متن را دفتر مطبوعاتی خودش انجام دهد و آن نامه مرموز بدین ترتیب در خود دربار نوشته شد. این که نویسنده آن چه کسی بود و چرا آن لحن تند و توهینآمیز به کار گرفته شد خود داستان دیگری است. بدون تردید آن نامه به دستور هویدا و به وسیله نیکخواه و بدون اطّلاع دولت و وزارت اطّلاعات تهیّه شد و چون سابقه نداشت که دربار مستقیماً مطلبی را برای چاپ به روزنامهها بدهد برای چاپ آن از طریق روزنامه اطّلاعات اقدام شد. این درست مقارن ایّامی بود که کنگره حزب رستاخیز در سالن دوازده هزار نفری استادیوم آزادی تشکیل شده بود و آموزگار با انتخاب مجدّد دبیرکلّی حزب و در اختیار گرفتن هر دو سمت دبیرکلّی و نخستوزیری خود را پیروز صحنه میدانست. درست مقارن احساس پیروزی آموزگار، هویدا مشت خود را که همان نامه کذا باشد به طرف او پرتاب کرد و این نامه دربسته را فرستاده دربار و در زمانی که وزیر اطّلاعات و جهانگردی کابینه آموزگار یعنی داریوش همایون در کمیسیون قانون اساسی کنگره شرکت داشت به وی تسلیم کرد. او که از همهجا بیخبر بود و تصوّر میکرد دستور از بالاست و او باید مجری منویات باشد آن پاکت دربسته را که آرم دربار هم داشت به خبرنگار اطّلاعات که در کنگره حضور داشت سپرد و با تأکید بر این امر که باید در اولین فرصت به چاپ سپرده شود، آن نامه پس از یکی دو روز معطّلی در اطّلاعات در صفحات داخلی روزنامه به چاپ رسید و آن چه نباید بشود، شد. در آن زمان هویدا که میخواست دولت را با مشکل رو به رو کند شاید خودش هم نمیدانست که چه آشوبی برپا میشود؛ آشوبی که حتی سر خود او را به باد خواهد داد.»[3]