گذشته از آن که تأثیر محیط و فرهنگ بر رفتار انسان چیست اگر رفتاری تکرار شد و جزو شخصیت فردی قرار گرفت، کمکم از قبح و اهمیّت آن کاسته شده و دیگر بر اثر عادت روزانه هیچ توجهی به نتایج و پیامدهای آن نخواهد کرد. بر همین اساس اغلب ناهنجاریهای جنسی محمّد رضا شاه از این نوع بودهاند و لذایذ موقتی در اولویت قرار داشتهاند. در باره علت و سرمنشاء این رفتار وی کمتر به نقش اراده و عقل اشاره شده و بیشتر در توجیه آنها برآمده و متوسّل به دوران کودکی و تحصیل وی در کشور سوئیس گردیدهاند؛ ولی این توجیهات برای پادشاهی که مسؤولیت کشوری را بر عهده دارد، پذیرفتنی نیست و اگر چنین بوده است، چرا جنبه عمومی ندارد و نمیتوان به دیگران تعمیمش داد؟ محمّد رضا شاه به دلیل برخورداری از همه امکانات اقدام به تشکیل حرمسرای نامرئی کرد و بدون توجه به اثرات منفی آن باعث سستی و متلاشی شدن پایههای حکومت پهلوی و آوارگی خانوادهاش شد. بسیاری از اطرافیانش این موقعیت را مغتنم شمرده و برای حفظ منافع خود به مدّاحان و دلالان محبت او تبدیل گشتند. از جمله افرادی که در این زمینه فعالیّت مستمر داشتند ارنست پرون، اردشیر زاهدی، امیرحسین صادقی، خیبرخان، اسدالله علم، امیرهوشنگ دولو[1]، مادام کلود فرانسوی و... بودند که وظیفهشان جورکردن جنس لطیف از داخل و خارج کشور برای ریاکاریهای خود بوده است. در همین حال افرادی چون دکتر ایادی که سمت مشاور جنسی شاه را بر عهده داشتند مواظب بودند که برنامه غذایی مناسب برای شاه تهیّه کنند که مبادا قوای جنسی وی رو به تحلیل رود و به او توصیه کرده بودند که: «... هر چند وقت یکبار بیضه خرس بخورد. میرشکار سلطنتی (ابوالفتخ آتابای) و یک گروه از شکارچیان محلی سالی به دوازده ماه در اطراف منطقه سیاه بیشه در جاده چالوس به دنبال شکار خرس بودند تا پس از کشتن حیوان، بیضههای آن را دربیاورند و در یخدان گذاشته و با هلیکوپتر به کاخ بفرستند تا توسط اعلیحضرت شاه صرف شود و یا از کانادا پنجه خرس مخصوص مناطق قطبی و گوشت ببر سفید تایلند که از نادرترین حیوانات بود و کباب طاووس هندی و مغز میمون و غضروف کوسه سرچکشی را به صورت پودر برایش میآوردند تا قوای جنسیاش را حفظ کنند.»[2]
با توجه به گستردگی بساط عیش و نوش محمّد رضا تنوعطلب شده بود و هر آن هوس بوییدن گلی تازه میکرد و دیگر غریب و آشنا بودنِ زنان مجرد و متأهل برای او تفاوتی نداشت. در این خصوص محمودخان که پیشخدمت مخصوص شاه بود، میگوید: «شاهنشاه علاقه داشتند تا با دختران و زنان افراد نزدیک به خود ارتباط عاشقانه داشته باشند و منظورشان این بود که روابطشان از روابط پادشاه با زیردستان فراتر برود و نوعی صمیمیت خانوادگی میان آنها ایجاد شود و باید بگویم دختران علم با آن که چندان زیبا روی نبودند، ولی به خاطر آن که بسیار عشوهای و لوند بودند مدتها با شاهنشاه ارتباط جنسی داشتند و در علاقه زیاد شاهنشاه به عَلم این موضوع بسیار دخیل بود.»[3] اسکندر دلدم نیز در این باره مینویسد: «در میان زنانی که به کاخ شاه رفت و آمد میکردند همه تیپ زن دیده میشد. از ماریا اشنایدر، نوجوان فیلمهای بیپروای سکسی تا دختر صاحب سینمای ایران در تهران که یک ارمنی بود؛ اما در اواخر سلطنت خود بیشتر وقتش را با گیلدا آزاد میگذرانید که به خاطر موهای طلایی رنگش او را طلا مینامیدند.
شاه ضعف زیادی در برابر زنان زیبا داشت و در فساد اخلاقی لاحد بود و هیچ اصل اخلاقی را رعایت نمیکرد. وقتی فرح نسبت به حضور طلا در کاخ او را مورد اعتراض قرار داد با خونسردی گفت: "تو هم کریم پاشا بهادری را در دفتر کارت داری" و شاه در حقیقت میخواست به فرح بفهماند که از روابط جنسی فرح مطّلع است و فرح خود روابط نامشروع دارد، نمیتواند او را به خاطر همین روابط مورد انتقاد قرار دهد. وی هر وقت از زن شوهرداری خوشش میآمد، در حضور شوهر آن زن از زیبایی زن تعریف میکرد و علاقه خود را نشان میداد و در آخر هم میگفت: "اگر شما شوهر نداشتید حتماً برای یک شام خصوصی دعوتتان میکردم." شوهر هم که معمولاً از رجال سیاسی و یا ژنرالهای ارتش بود با شنیدن این اظهارات ملوکانه وظیفه خود را میفهمید و در میانه شب بیسروصدا خانم را تنها میگذاشت و میهمانی را ترک میکرد؛ و الا فردا صبح، پست و مقام و درجهاش را از دست میداد و یک شب ارتشبد غلامعلی اویسی با همسر نوجوانش در باشگاه افسران بگومگویش شد و کار این دو به فحاشی کشید. همسر نوجوان اویسی در جلوی حضار و مدعوین فریاد زد و گفت: "یادت نرود که درجه و مقامت را من برایت گرفتهام." در مورد دیگر شاه با پرستار دختر کوچکش لیلا که دختر یک سیاستمدار سوئیسی بود ارتباط برقرار میکند که در نتیجهی آن مطبوعات سوئیس این سیاستمدار را که به خاطر پول دخترش را در بغل شاه انداخته بود، هرزه لقب دادند و زمانی که این مرد در مکانی در باب وضعیت اقتصادی سخنرانی میکرد، دانشجویان با پرتاب گوجهفرنگی فریاد زدند که مزدور پهلوی برو حقوقت را از فاسق دخترت (شاه) بگیر!
شاه اگر زنی را میپسندید و آن زن به بهانه شوهر داشتن از همخوابگی با او خودداری میکرد و شوهرش هم راضی به طلاق گفتن زن نمیشد دستور میداد شوهر را بکشند و این کار را از طرق مختلف صورت میداد و مثلاً شوهر را زیر ماشین میکردند. هر وقت با زنی آشنا میشد تا مدتی به آن ابراز عشق میکرد و حتّی در نشان دادن علاقه خود تا آنجا پیش میرفت که هر آن به زن میگفت اگر روزی بفهمد که با مرد دیگری ارتباط دارد او را خواهد کشت. وقتی شاه پس از مدتی از زنی سیر میشد و معشوقه جدیدی میگرفت، آن زن بخت برگشته را تحویل یکی از نزدیکانش میداد؛ به طوریکه پس از ترکگفتن طلا، او را به فردوست داد و فردوست هم که عاشق این زن شده بود با او ازدواج کرد. بیشتر معشوقههای پسزده شده و سابق شاه نصیب حسین امیرصادقی (راننده شاه) میشدند و باید بگویم حسین امیر صادقی بیش از شاه سوء استفادههای جنسی کرده است. او اگر زن و دختر زیبارویی را در نقطهای از تهران کشف میکرد موضوع را فوراً به محمّد رضا اطّلاع میداد و مطمئن بود که شاه پس از وصال آن زن و دختر روزی او را به امیر صادقی پاس خواهد داد.»[4]
همزمان با انجامدادن این اعمال محمّد رضا از شرکت در محافل همجنسبازی نیز غافل نمیشد. پروین غفاری میگوید: «او متأسفانه عادت ناپسندی هم داشت و بعضی اوقات با عدّهای از دوستانش محفل همجنسبازی به راه میانداخت. من چند بار او را از این محافل ناپسند منع کردم؛ اما محمّد رضا میگفت که خودش تن به این اعمال شنیع نمیدهد و فقط در این محافل حاضر میشود و از تماشای اعمال همجنسبازها لذت میبرد. اما بعدها کمکم شرم و حیا را کنار گذاشت و اعتراف کرد او هم تمایلات همجنسبازی دارد؛ حتّی به من هم پیشنهاد کرد تا برای ارضای حس کنجکاوی خودم در این محفل رسوا حاضر شوم! مادر محمّد رضا هم این اواخر با احترام شیرازی همجنسبازی میکرد و به من هم نظر سوء داشت؛ اما محمّد رضا مادرش را از نزدیکی به من منع کرد.»[5]
ظاهراً شاهنشاه در زمینه اعمال جنسی هیچ کمبودی نداشته است؛ زیرا از مؤسسه مادامکلود گرفته تا دلالان داخلی، همه آماده خدمت بودهاند. اما نکتهای که در باره شاه قابل هضم نیست آن است که در خصوص بهرهگیریاش از انواع لذایذ جنسی روایتهای گوناگون بیان شده است؛ ولی در منابعی اندک بعضی افراد سعی بر آن داشتهاند که به نوعی اثبات کنند محمّد رضا شاه اصلاً توانایی جنسی نداشته و دارای یک تیپ زنانه بوده است و حتی ازدواجهایش سوری بودهاند. به عنوان مثال محمّد پورکیان در کتاب ارنست پرون به نقل از دیگری مینویسد: «ولیعهد یک تیپ زنانه است؛ بدون آن که زن باشد. ضمناً دچار نوعی ناتوانی جنسی مادر زادی است و از اوان بلوغ یک همجنسباز بوده و ولیعهد در تهران در دبستان نظام نسبت به یکی از همکلاسیهای خود به نام حسین فردوست که جوان خوشقامت بوده، دلبستگی پیدا میکند و تمام وقت خود را با او میگذراند و حتی او را با خودش به سوئیس میبرد!»[6]
[1]. فریده دیبا در خاطرات خود در کتاب دخترم فرح دربارۀ امیرهوشنگ دولو میگوید: «امیرهوشنگ سلطان خاویار ایران بود و تجارت خاویار کلاً در اختیار او قرار داشت. یک سرهنگی را در جزیرۀ آشوراده گذاشته بود و او هرچه خاویار به دست میآورد، تحویل امیر هوشنگ میداد. امیر هوشنگ چند مرتّبه مرا به خانهاش دعوت کرد. چند دختر زیباروی خارجی در منزل او بودند که تخصص آنها ماساژ بود. دولو تابستانها در استخر روباز شنا میکرد و این دخترهای ماساژور او را در همان کنار استخر ماساژ میدادند. زمستانها هم وان حمام را از شیر تازۀ گاو پر میکرد و در آن میخوابید و پس از چندین ساعت که در شیر گرم گاو غوطه میخورد، ماساژورها به جان او میافتادند و از سر تا به پا او را ماساژ میدادند. من این شیوه را از او یاد گرفتم. محمّد رضا هم استقبال کرد و قرار شد ما از این روش درمانی که هم برای از میان بردن چین و چروک پوست بسیار نافع بود و هم اثرات خارقالعادهای در آسایش روانی داشت، استفاده کنیم. امیرهوشنگ خیلی مورد علاقۀ محمّد رضا بود و شاه به او موش مرده میگفت و علت آن، این بود که دولو بسیار تریاک میکشید و خیلی لاغر و سیهچرده شده بود. محمّد رضا به خاطر استفاده از همین ماساژورها مرتّباً به منزل دولو میرفت.»
[2]. احمد پیرانی، زندگی خصوصی محمّد رضا شاه پهلوی، ص 428.
[3]. همان، ص 41.
[4]. اسکندر دلدم، خاطرات من و فرح، ج2.ص 886 تا 889.
[5]. احمد پیرانی، زندگی خصوصی محمّد رضا شاه پهلوی، ص 468.
[6]. محمّد پورکیان، ارنست پرون، ص 30.
7- آینه عیبنما، نگاهی به دوران افشاریه و زندیه، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1397، ص 283