پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

محمد رضا شاه و دختران انگلیسی

شاه و دختران فرانسوی

 

تا زمانی که محمّد رضا شاه در رأس قدرت بود سیاستمداران غربی که با اخلاق و امیال پادشاه ایران آشنایی کامل داشتند برای رسیدن به اهداف و تأمین منافع خود به هر ترفندی متوسّل می‌شدند. آن‌ها با آگاهی از ضعف و تمایل محمّد رضا شاه به جنس مخالف آن هم از نوع غربی‌اش، به رقابت با یکدیگر پرداخته و مطمئن بودند که تأمین این وسیله کارآمد جاده‌ صاف‌کن اهداف مهم‌تری در طبع مساعد پادشاه خواهد بود.

پادشاه علاوه ‌بر تهران و شمال برای تأمین و تکمیل آمال و آرزوهای خود در فکر تأسیس اقامتگاه زمستانی در کیش بود و می‌خواست آن محلّ را به مونت‌کارلوی خاورمیانه تبدیل سازد و عیش و نوش شیوخ عرب را بدان سمت بکشاند؛ لذا تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، هتلی از بین ساختمان‌های ناتمام جزیره کیش آماده پذیرایی شد. تمام وسایل پذیرایی از خارج تهیّه شده بود و با کلید هر اتاقی دختری به درون آن فرستاده می‌شد تا آماده پذیرایی شود. یکی از تأمین‌کنندگان این قبیل دختران، مؤسسه مادام‌کلود از فرانسه بود. ثریّا اسفندیاری در خاطرات خود در این باره می‌نویسد: «او دختران اروپایی موطلایی را ترجیح می‌داد. زمانی مهمان‌داران لوفت‌هانزا مورد توجه شاه بودند؛ اما طی سالیان متمادی بسیاری از دختران مزبور را مادام‌‌کلود اعزام می‌نمود که یکی از موفق‌ترین و معروف‌ترین شبکه دختران تلفنی پاریس را اداره می‌کرد. بسیاری از دختران او حرفه‌ای نبودند و بعدها به‌ خوبی و خوشی ازدواج می‌کردند.

یکی از دختران مادام‌کلود که دختری قدبلند و خوش‌اندام به نام آنژ بود (نام مستعار) در سال 1354 چندین ماه در تهران به سر برد. او با بلیط درجه یک هواپیما به تهران پرواز کرد و در فرودگاه مورد استقبال یکی از کارمندان جوان وزارت دربار قرار گرفت. آن‌ها با یک اتومبیل مرسدس بنز خاکستری با شیشه‌های دودی به هتل هیلتون رفتند و یک دستگاه آپارتمان به آنژ داده شد. طی سه روز بعدی کارمند دربار طرز رفتار با شاه و ادای احترام را به او آموخت و گفت این کار اهمیّت فراوان دارد و اگر در ادای احترام قصور کند مرتکب توهین به مقام سلطنت شده است. وقتی شاه آنژ را دید به ‌قدری از او خوشش آمد که او را در تهران نگاه داشت؛ اما زندگی در تهران برای آنژ فوق‌العاده کسالت‌آور بود. او در آپارتمان هتل هیلتون زندانی بود و حتّی حق نداشت بدون نگهبان به استخر برود.

پس از شش ماه صبر و تحمل آنژ به پایان رسید و وقتی اظهار تمایل به مراجعت کرد کارمند وزارت دربار خشمگین شد و گفت: "تو نمی‌توانی بروی، اعلیحضرت از تو خوشش می‌آید." آنژ اصرار کرد و دعوا درگرفت؛ ولی بالاخره آنژ حرفش را به کرسی نشاند. او دیگر شاه را ندید. وقتی شاه برای شرکت در مراسم یادبود و درگذشت ژنرال دوگل در نوامبر 1970 به پاریس رفت اطرافیانش از مادام‌کلود خواستند که آنژ را نزد او بفرستد؛ ولی آنژ با نامزدش در ییلاق مشغول ماهیگیری بود و نپذیرفت. مادام ‌کلود اوقاتش تلخ شد؛ همین‌طور شاه.»[1]



[1]. اسکندر دلدم، خاطرات من و فرح، ج1، ص 401.

2- آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران افشاریه و زندیه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1397، ص 297

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد