پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

نقش فرح دیبا در سقوط حکومت پهلوی

نقش فرح در سقوط رژیم

 

فرح دیبا پس از آن که وارد خانواده پهلوی شد از همان ابتدا تمام سعی و کوشش خود را متمرکز بر همزیستی و همرنگ‌ شدن با محیط دربار می‌یابد. وی که تجربه زندگی با خانواده‌های هزار فامیل را نداشت برایش مشکل بود که بتواند خود را با رفتار و انتظارات افرادی چون اشرف و تاج‌الملوک و دیگران تطبیق دهد؛ زیرا فرح مسافر کشتی‌ای شده بود که آمیخته از سلایق و تضادهای درونی بود. سکّان آن در دست کسی بود که خود را کامل و بدون عیب می‌پنداشت و نزدیکانش نیز بدون توجّه به حفظ کشتی، همواره در پی امیال دنیوی خود بودند. فرح طبق روال بیشتر افراد به گروه اغنیا پیوست و افکار گذشته و زندگی فقیرانه خود را به ‌زودی فراموش کرد و با این که چرخ روزگار او را به بالای هرم قدرت رسانده بود سودی به جامعه خود نرساند. او با ریاکاری و ظاهر فریبی به تقویت رفتار اقویا کمک کرد. بعد از انقلاب 57 و غرق‌ شدن کشتی شادکامی‌های آنان هر یک دیگری را مقصّر سقوط سلطنت پهلوی قلمداد می‌کرد.

اگر عامل اصلی سقوط سلطنت را فساد بدانیم در رأس آن محمّد رضا قرار داشته است و هیچ‌ کس جرأت نداشت این واقعیت را به او گوشزد کند. در این میان فرح پهلوی نیز به سهم خود در گسترش ابعاد فساد نقش داشته و همکاری کرده است. فرح بارها در خاطرات خود ذکر می‌کند که من در رژیم شاه نقشی فعّال نداشته‌ و چون عروسکی بوده‌ام؛ ولی خانم خبرنگار انگلیسی به نام هالینگ ورث که با شاه و فرح مصاحبه‌ای داشته است، می‌نویسد: «من علت این همه نفوذ فرح بر شاه را هرگز نتوانستم درک کنم؛ اما فرح تنها کسی بود که می‌توانست با جرأت تمام هرچه می‌خواهد به شاه بگوید و نظرات خود را به او تحمیل کند. وقتی برای جشن‌های شاهنشاهی پرسپولیس دعوت شدم، در آن‌جا فرح با افتخار به من گفت: "می‌دانی برگزاری این جشن تاریخی ایده من بوده است؟"»[1] تاج‌الملوک نیز در این خصوص می‌گوید: «حالا خدمت شما عرض می‌کنم که حتماً بنویسید تا مردم بدانند فرح، محمّد رضا را وادار کرد او را نایب‌السلطنه کند. بهانه فرح این بود که اگر اتّفاقی برای محمّد رضا بیفتد چون سنّ رضا (نوه عزیزم) قانونی نیست، مملکت بدون سلطان می‌ماند؛ اما در واقع می‌خواست ادای انگلستان و هلند را دربیاورد و خودش به‌ عنوان ملکه پادشاه ایران بشود و من حتی بعید نمی‌دانستم که محمّد رضا را چیزخور کند و خودش شاه شود.»[2] در اقدامی دیگر نیز فرح توانست از اعدام پرویز نیکخواه که به‌ عنوان طراح اصلی ترور شاه محکوم شده بود، جلوگیری نماید.

با توجه‌ به ذکر این مطالب آیا باز هم می‌شود نقش فرح را در سیستم حکومت پهلوی نادیده گرفت و او را در فساد حکومت سهیم ندانست؟ احمدعلی‌مسعود انصاری پا را فراتر گذاشته و معتقد است که فرح تنها عامل تسریع سقوط رژیم بوده است؛ زیرا: «فرح در اواخر حکومت پهلوی به دنبال امواج انقلاب که در رژیم پهلوی التهاباتی به وجود آمده بود و نخست‌وزیرها به ‌سرعت جای خود را به دیگری می‌دادند شهبانو فرح مصمّم به تمرکز قدرت در دست‌های خود و اطرافیانش می‌شود که برای رسیدن به این اهداف نیز دلایل و زمینه‌های لازم را در دست داشتند؛ زیرا اول این که از اوایل نخست‌وزیری شریف ‌امامی، گروه دوستان فرح که از سال‌ها قبل با او بودند و اینک در دربار نقش مهم‌تر یافته بودند خود را برای اجرای طرح و نقشه‌ای که به نظرشان کلید حل مشکلات بود آماده می‌کردند. در آن زمان هنوز اندیشه سقوط قطعی نظام اندیشه دور دستی بود و به همین ملاحظه فکر می‌شد که نظام می‌ماند و در این نظام:

الف. شاه بیمار است و این فرح از جمله معدود آدم‌هایی بود که می‌دانست.

ب. شاه علاوه بر بیماری، روحیه‌اش را نیز از دست داده بود و قادر به تصمیم‌گیری نیست.

پ. ولیهعد تا به سن 21 سالگی برسد هنوز راه در پیش دارد. به علاوه او در خارج از کشور و مشغول درس‌ خواندن است.

ت. آدم‌ها و مهره‌های شاه چه در دربار و چه در خارج از دربار، همه از اطراف او پراکنده‌اند و از این بابت زمینه خالی است.

ث. بر اساس تغییراتی که در قانون اساسی داده شده بود فرح می‌توانست نایب‌السّلطنه باشد.

با توجه ‌به دلایل فوق فرح با تیم خود برنامه‌های اجرایی تنظیم می‌نماید و در امور نظامی بدین شکل عمل نمودند. حکومت نظامی تشکیل شده بود و سربازان و تانک‌ها در خیابان بودند. گاهی هم برخوردهایی پیش می‌آمد؛ اما در حقیقت دست و پای حکومت نظامی را بسته بودند و در این کار دوستان و یاران فرح نقش اساسی داشتند. آن‌ها بدین وسیله می‌خواستند اساساً نقشی را که ارتش می‌توانست بازی کند خنثی کنند. البته در ظاهر این شخص شاه بود که نمی‌دانست به ‌صورت قاطع دستور بدهد که ارتش و حکومت نظامی به وظایفش عمل کند؛ اما در حقیقت و در پشت پرده دربار این فرح و یارانش بودند که از روحیه ضعیف شاه استفاده کرده و او را وادار به عدم قاطعیت می‌کردند و اگر یک بار هم شاه می‌خواست دستور قاطع بدهد به هر ترتیب که بود، جلو آن را می‌گرفتند که نمونه آن زیاد است و من چند مورد آن را به‌ عنوان شاهد عینی بازگو کردم.

مشکل اساسی تیمسار اویسی در زمانی که فرماندار نظامی تهران بود جز این نبود که به او اجازه برخورد قاطع با تظاهرات و اساساً با مخالفان داده نمی‌شد. در آن موقع سپهبد اویسی احتمالاً با نظر ساواک، یک لیست هزار نفری از کلّیه رهبران مخالف و در سطوح مختلف تهیّه کرده بود و مکرر به دربار مراجعه می‌کرد که از شاه اجازه بگیرد تا این تعداد را دستگیر کرده و به جزیره قشم که امکان نگهداری از آن‌ها را داشت، بفرستد؛ ولی هر چقدر اویسی در این مورد اصرار و تقاضا می‌کرد جواب درست و قاطع نمی‌شنید و سرانجام فرح شخصاً به مرکزی که می‌باید طرح را اجرا کند تلفن زد و گفت هرگز این کار را نکنید و یا مورد دیگر فرح اجازه نداد که اویسی نخست‌وزیر شود.

بدین ترتیب ملاحظه می‌شود که در دربار چه کسانی حرف آخر را می‌زدند و به تعبیر دیگر قدرت تصمیم‌گیری را به دست داشتند و سرانجام با همین بستن دست و پای حکومت نظامی اویسی را مجبور به استعفا و ترک کشور کردند؛ اما سیاست خنثی کردن ارتش با رفتن اویسی متوقف نماند و ادامه یافت و بر اساس طرز تفکر یاران فرح بود که هویدا و نیک‌پی و مهندس ‌روحانی و دکتر شیخ‌الاسلام و دکتر ولیان و داریوش همایون و ارتشبد نصیری و گروهی دیگر دستگیر شدند تا بلکه بتوانند رضایت مردم را جلب کنند و آن‌ها مسبّب آن بودند که شاهپور بختیار که پسرخاله پسر دایی فرح بود به نخست‌وزیری رسید و در نهایت فرح عامل سرعت‌بخشیدن به سقوط رژیم پهلوی بود.»[3]



[1]. اسکندر دلدم، خاطرات من و فرح، ج 3، ص 1065.

[2]. احمد پیرانی، زندگی خصوصی محمّد رضا شاه پهلوی، ص 152.

[3]. اسکندر دلدم، خاطرات من و فرح، ج1، خلاصۀ صفحات 127 تا 131.

4- آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران پهلوی، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1396، ص 361

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد