پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

ایثار و فداکاری فرح دیبا (پهلوی)

ایثار و فداکاری فرح

 

بر اساس مطالبی که در باره فرح به‌خصوص بعد از انقلاب 57 روایت شده چهره دیگری از وی در اذهان متصوّر می‌شود و باید در خصوص میهن‌دوستی او تردید کرد؛ زیرا تضادهای زیادی در اعمال و گفتار او مشاهده می‌شود که جنبه موقتی و مصرفی‌ بودن آن‌ها را در زمان خودش نشان می‌دهد.

فرح بدون توجه به نقش حاکمان و دیکتاتورها در عقب‌ماندگی کشور و سابقه تاریخی ایران همواره کشورش را با کشوری چون فرانسه مقایسه می‌کند که تحولات انقلابی و فرهنگی مانند رنسانس و استعمارگری را پشت سر گذاشته. او تحت تأثیر همین بینش اقداماتی در داخل ایران انجام می‌دهد که فقط رنگ و لعاب ظاهری دارد و بی‌بنیان است. منشاء این افکار ممکن است ناشی از زمان تحصیل او در فرانسه باشد که تحت تأثیر جوّ سیاسی و موقعیّت خود شیفته شعارهای آزادی و منع مالکیت‌های افکار کمونیستی گردیده بود. ایشان پس از آن که چرخ روزگار او را در طبقه حاکمه ایران جای داد و به وقت عمل سلیقه‌ای برخورد کرده و فقط از بین آن‌ها آزادی زن و مرد را انتخاب و سعی کرد با تلفیق فرهنگ فرانسوی و فرهنگ ایرانی به انتشار و تبلیغ این فرهنگ در جامعه ایران بپردازد؛ زیرا وی به این اعتقاد دست یافته بود که: «تا زمانی که زنان آزادی جنسی نداشته باشند هیچ آزادی واقعی نخواهند داشت.»[1]

میزان و شدّت علاقه فرح به فرانسه به اندازه‌ای بوده که مردم و فرهنگ کشور خود را امّل و ارتجاعی و بی‌لیاقت دانسته و به آن‌ها توهین می‌نماید تا حدّی که می‌گوید: «باید اعتراف کنم که من نه یک دختر ایرانی بلکه یک دختر پاریسی بوده‌ام و با عشق پاریس بزرگ شده‌ام.»[2]

با بررسی مطالبی که انتشار یافته درمی‌یابیم که این سخن فرح صوری نبوده است. او از حد گفتار فراتر رفته و برای اثبات سخن خود، علاوه بر خدمات فرهنگی و اقتصادی ساده‌ترین وسایل زندگی‌اش را از فرانسه تأمین می‌کرده است. نکته جالب اینجاست که مادر و اطرافیان او این رفتارش را ناشی از چند سال تحصیل در فرانسه می‌دانند.

آیا چند سال اقامت و تحصیل در کشوری دیگر این‌قدر افتخارآمیز و تأثیرگذار بر فرد است که سرزمین آبا و اجدادی خود را فراموش کرده شبیه به درختی بی‌ریشه شود که با هر نسیمی و به ‌آسانی از جای کنده شود؟ ایرانیان فراوانی بوده‌اند که همین مسیر و فراتر از آن را پیموده و بعد از بازگشت به وطن با دلسوزی تمام به این آب و خاک خدمت کرده و به‌ خاطر دفاع از کشورشان از جان و مال خود نیز دریغ نداشته‌اند. حتی اگر در همان کشورها اقامت گزیدند‌ هرگز ایرانی ‌بودن خود را فراموش نکردند.

فرح در زمان نایب‌السطنه‌ بودن خود، شاهد نمونه‌های زیادی از این دست بوده است. بنابراین شایسته آن خانواده است که مدام در خاطراتشان از فساد درباری‌ها و ناهنجاری‌های خود صحبت کنند و سخنی از دفاع از کشور و منافع ملی ایران نگویند. آن‌ها در هنگام عمل نشان دادند که منافع شخصی و جلب رضایت خارجی‌ها را در اولویت کارشان قرار داده بودند و ایران را به خاطر سرمایه‌های آن دوست داشته‌اند. هنگامی که فرح از نعمت‌های دنیوی اشباع شد و دیگر دستش از عیش و نوش‌ها کوتاه گردید، تهران را به جهنّمی تشبیه کرده و احساس دلمردگی می‌نماید به این دلیل که در محاصره کوه‌ها قرار دارد و تمام بدبختی مردم و کشورش را هم‌جواری و واقع ‌شدن در منطقه خاورمیانه می‌داند! فرح پس از آن که در رأس هرم قدرت قرار گرفت با محیط درباری همرنگ شد و نمکدان‌ها را شکست. او تا جایی که امکان داشت به غرب خدمت کرد و با برگزاری جشن‌های 2500 ساله اوج توجه خود را به رونق بازار و اقتصاد آن‌ها نشان داد. البته باید اذعان کرد که کشورهای مذکور در هنگام آوارگی آن‌ها از ایران ماهیّت اصلی خود را نشان دادند. فرح با اظهار ناراحتی در خاطرات خود می‌گوید: «علی‌رغم آن خدماتی که به فرانسه کرده بودیم اولین کشوری بود که به ما خیانت کرد و شاه از شدّت نارضایتی حتّی جواب تلفن رئیس‌جمهور فرانسه را نداد. آن‌ها علاوه بر آن که پس از تبعید به ما پناه ندادند سلطان‌ حسن را هم تحریک کردند که ما را از مراکش اخراج کند» و همچنین می‌گوید: «هنگامی که من و شاه، دومارانش را به حضور پذیرفتیم او با گستاخی گفت که باید ظرف مدت سه هفته مراکش را ترک کنیم. این همان دومارانش بود که دست ‌به ‌سینه جلوی شاه می‌ایستاد و از ساواک هدایای گران‌بها می‌گرفت.»[3]

چنان که فرح می‌گوید در انجام خدمات داخلی محدویت‌هایی داشته است؛ ولی دخالت و فعالیت‌های او را در زمینه‌های انتخابات و کارهای فرهنگی و هنری نمی‌توان انکار کرد. اگر همین مقدار از خدمات او از روی خلوص می‌بود و نقش بازی نکرده بود باید الگو و نمونه‌ای برای آیندگان می‌شد که راه او را ادامه بدهند. انصافاً به کدام‌ یک از خدمات ملی و پایدارشان می‌توان افتخار نمود و درود فرستاد؟

اگر سخن و رفتار فرح را با هم مقایسه کنیم بهتر به عمق ریاکاری ایشان پی می‌بریم. او همواره سعی کرده است که با هنرمندی بر احساسات مردم غلبه یابد و خود و خانواده‌اش را دلسوز و همرنگ مردم ایران نشان دهد. او این نکته را به‌ خوبی دریافته بود که حفظ موقعیّت از آن کسی خواهد بود که بر امواج احساسات و افکار مردم سوار شود. در این باره چنان سخن می‌گوید که شنونده حالت ترحّم به او پیدا کرده و می‌خواهد به او کمک کند. فرح تاجی از 1646 قطعه جواهر مشتمل بر 1469 برلیان، 36 یاقوت و زمرّد و 105 دانه مروارید بر سر گذاشته بود و روزانه از جدیدترین مدل‌ لباس‌های جهان استفاده می‌کرد. به روایت مادرش برای تهیّه ساده‌ترین وسیله فراموش‌شده‌ در مراسم عروسی هواپیماها در مسیر تهران‌- پاریس در حرکت بودند. آنان در نواحی مختلف جهان املاک وسیعی خریداری کردند و شوهرش برای توسعه شهرهای پاریس و لندن وام‌های کلان پرداخت. حال او چگونه انتظار داشت که مردم سخنانش را باور کرده و آن‌ها را قلباً دوست داشته باشند؟

برای آشنایی بهتر با رفتار ریاکارانه فرح به چند نمونه از سخنان گذشته وی اشاره می‌گردد. فرح در پاسخ به خبرنگار مجله زن روز به تاریخ 23 مهر2525  (1345ش) در باره کارهای روزانه‌اش می‌گوید: «... از شما چه پنهان، من هم مثل هر مادر و خانه‌دار دیگری باید صرفه‌جو باشم و به همین جهت گاه لباس بچه‌ها را نو و کهنه می‌کنم و مال بزرگ‌تر را به کوچک‌تر می‌پوشانم! مثلاً علیرضا مقداری لباس دارد که متعلّق به ولیعهد بوده و چون برای ولیعهد تنگ و کوتاه شده حالا باید علیرضا در سنین مختلف از آن‌ها استفاده کند و گاهی پولوورهای کوچک‌ شده ولیعهد را تن فرحناز می‌کنم! اگر ما این‌گونه صرفه‌جو نباشیم و بخواهیم ریخت‌وپاش کنیم چگونه می‌توانیم به مردم بگوییم که اسراف حرام است! گاهی خودم برای خرید می‌روم و دوست دارم در صورت لزوم مردم نیز ما را نبینند و بدانند که ما نیز همانند آن‌ها زندگی می‌کنیم؟!!

- در چند ماه اخیر یک سرگرمی دیگر داشته‌ام و آن اسباب‌کشی و تعمیر منزل است. خانه ما در سعدآباد کوچک است به طوری که ولیعهد را در یک عمارت قدیمی‌ساز و فرحناز و علیرضا را در یک عمارت کوچک منزل داده‌ایم و بین من و اعلیحضرت و بچه‌ها فاصله زیاد افتاده است و خوابگاه آن‌ها از ما دور است؛ اما چون ان‌شاءالله تا آخر سال به کاخ صاحبقرانیه می‌رویم این تفرقه از بین می‌رود و همه ما به دور هم جمع می‌شویم و زندگیمان در یک خانه متمرکز خواهد شد!

   ـــ شاهنشاه به ‌قدری این روزها سرگرم و گرفتارند که گاه ساعت‌ ناهارشان را فراموش می‌نمایند و من مجبورم به دفتر کارشان تلفن بزنم و یادآوری کنم که غذا سرد شده است. شاهنشاه از ساعت هفت صبح تا ساعت یک ‌و نیم و گاهی تا دو بعد از ظهر کار می‌کنند و بعد دوباره از ساعت سه و چهار مشغول می‌شوند تا ساعت هشت شب و گاه وقت دیدن بچه‌ها را ندارند و ما فقط ایشان را سر میز ناهار و یا شام می‌بینیم!!!

  ـــ از آن‌جا که سرنوشت خانواده ما با سرنوشت مملکت در هم آمیخته ایفای کامل وظیفه و مسؤولیت‌های بزرگی که متوجّه ماست به سعادت مملکت بستگی دارد بنابراین حتی آرزوهای فردی و خانوادگی ما از آرزوهای ملی و عمومی جدایی ندارد. موقعی در خانه ما خنده و شادی وجود دارد که خبر از تمام‌ شدن یک ساختمان و کاری در مملکت به ما گزارش دهند. مسائلی که در خانه ما وجود دارد همان مسائل مملکتی است. مشکلات جوان‌ها، مشکلات کشاورزی، مشکلات صنعتی، مشکلات اقتصادی و غیره. آرزوها و امیدهای ما هم همان آرزوها و امیدهایی است که به سرنوشت کشور ما ختم می‌شود!!

 ـــ تهیّه لباس مراسم تاج‌گذاری کار مشکلی بود و سعی داشتم از طرح‌های اصیل ایرانی استفاده شود و خیاطان آن ایرانی باشند که سنگ‌دوزی آن نیز توسط خانم پوران درودی انجام گرفت. در یکی از روزنامه‌ها خواندم که این شنل و لباس همه جواهرنشان است و سنگ‌های گران ‌قیمت برای تهیّه آن به کار رفته است در صورتی‌که چنین چیزی نیست. لباس تاج‌گذاری رضا شاه کبیر که با نخ طلا و مروارید و سنگ‌های قیمتی تهیّه شده بود این‌ طور که تحقیق کردم قبلاً نخ‌ها و سنگ‌های آن را وزن کردند و آن‌ها را دوختند که مرواریدهای آن محفوظ بماند! ولی من فکر کردم مانعی ندارد که لباسم را با سنگ‌های عادی که یادگار همین زمان باشد، بدوزند. البته بیشتر ترجیح می‌دادم که برای آن پارچه ایرانی در نظر گرفته شود!»[4]

فرح آن سخنان را در حالی می‌گوید که اعتقادی به فرهنگ و تمدن مردم نداشت و ارزشی برای آن قائل نبود. او می‌گوید: اعتقادات مذهبی من سست بود که این مسأله را ناشی از دوران تحصیل در مدرسه ژاندارک تهران و عکس‌العمل نامناسب شوهر صیغه‌ای مادرش می‌داند؛ ولی با همین بی‌عقیدگی و نیاز به ریاکاری بود که در ظاهر از مرجع تقلید پیروی می‌نماید و حتی برای جلوگیری از سقوط رژیم پهلوی از مرجع مذهبی مدد می‌طلبد. او بعد از آوارگی از ایران ماهیّت اصلی خود را نشان داده و می‌گوید: «من به‌ قدری از فناتیزم اسلامی دلسرد و زده شده‌ام که مادر عزیزم و لیلای عزیزم را در گورستان مسیحیان پاریس به خاک سپردم و حاضر نشدم آن‌ها با تشریفات اسلامی در گورستان مسلمانان به خاک سپرده شوند.»[5]

این دیدگاه و تحوّل فکری فرح تازگی ندارد و نباید آن را تحت تأثیر فروپاشی رژیم سلطنتی دانست؛ زیرا در عمق عقاید او همیشه این تزلزل و تشویش‌ها وجود داشته است. ایشان مردم جامعه ایران را مشتی ارتجاعی و نادان تصوّر می‌کند که هنوز لیاقت و شایستگی زندگی بهتر و آزادی بیشتر را ندارند. او پس از دیدار با ملکه انگلیس شیفته سادگی و احترام اجتماعی او می‌شود و با دنیایی از حسرت می‌گوید: «البتّه من و محمّد رضا خواستار چنین زندگی‌ای بودیم و امیدوار بودیم روزی ملت ایران و دولتمردان ایران به آن درجه از شعور و معرفت برسند که بتوانند مملکت را به نحو احسن اداره کنند تا نیازی به دخالت ما در امور کشور نباشد؛ اما متأسفانه ملت ایران راه را از چاه تشخیص نمی‌دادند و ملتی بی‌سواد و از نظر فرهنگی عقب ‌افتاده و فاقد شعور سیاسی و احساس ملّی بود. دولتمردان و رجال سیاسی، اقتصادی و اجتماعی هم یا دزد و سوء استفاده‌جو بودند یا عامل بیگانگان!»[6]

فرح در قبال ارتقاء سطح آگاهی مردم و رهایی آنان از افکار ارتجاعی بی‌اهمیت نبود و برای حل این مشکل گام‌هایی برداشت از جمله خواهان تغییر روش تبلیغ رسانه‌های جمعی می‌شود و برای اثبات عقیده و نظر خود می‌گوید: «مردم ایران به ‌قدری امّل و فناتیک بودند که حتّی حرف‌زدن یک زن یا دختر را با مردی که با آن‌ها نسبت فامیلی ندارد، زشت و مذموم می‌شمردند و هیچ عاشق و یا معشوقی اجازه و جرأت نداشت طرف مقابل خود را در خیابان ببوسد. حتی بعضی افراد متعصّب مذهبی در ساعات آخر شب مزاحم مردان و زنان خوشگذران که در خیابان‌های اطراف شهر درون اتومبیل‌‌های خود به مغازله و همخوابی مشغول بودند، شده و آن‌ها را مضروب می‌کردند که محمّد رضا به رئیس پلیس دستور داد که هیچ‌ کس نباید مزاحم این افراد شود و اتومبیل جنبه خانه آن‌ها را دارد.

من نیز جهت برطرف‌ کردن این افکار به پسردایی عزیزم گفتم این چه مسخره‌بازی است که در تلویزیون خوانندگان و حتی رقاصه‌های شما با لباس پوشیده می‌خوانند و می‌رقصند و از رضاجان خواستم که دستور بدهد در برنامه‌ها از هنرمندان عریان‌تر استفاده شود و به نشریات نیز دستور دادم رعایت خرافات و جهل عمومی تحت نام‌های فناتیک عفّت و حیا و امثالهم را کنار بگذارند و مانند نشریات غربی پیشرفته مطالب خود را عریان بنویسند که خود من هر هفته با دقت مطالب و شرح کاملی از روابط زنان و مردان در مطبوعات را مطالعه می‌کردم. این روش‌ها برای مبارزه با فناتیک‌ها بسیار کار‌‌‌‌‌‌‌‌آمد بود و به‌ زودی در تهران و شهرهای بزرگ نایت‌ کلاب‌های مجلّل شروع به کار کردند و مراکز تفریح و خوشگذرانی زیادی مفتوح شدند و کم‌کم چادرهای مشکی کنار رفتند و مینی‌ژوپ و شلوارک جای آن‌ها را گرفت و زنان و دختران ایرانی قادر شدند زیبایی‌های خود را به معرض دید همنوعان خود بگذارند. این رسانه‌ها را به فساد متهم کردند؛ ولی ما نا امید نبودیم و برای تغییر افکار ارتجاعی مردم و رساندن آن‌ها به دروازه‌های تمدن بزرگ تلاش می‌کردیم.»[7]

اقدامات نجات ‌بخش وی از مثال‌های فوق فراتر رفته و شخصاً از طریق دفتر مخصوص به حمایت از زنان مظلوم و آواره می‌پردازد! اسکندر دلدم در این خصوص می‌نویسد: «دفتر مخصوص شهبانوی نیکوکار از سردسته‌های قلعه شهر نو حمایت می‌کرد تا آن‌ها بتوانند آزادانه زنان و دختران فریب‌خورده را وارد محله بدنام تهران کنند و به کار فحشاء بگمارند. در صفحه هفت بولتن ویژه طرح جمع‌آوری محلّه جمشیدیه (محلّه بدنام تهران) آمده است یکی از مراکزی که از طریق آن زنان ویژه اقدام برای اخذ کارت مخصوص می‌کردند، دفتر فرح پهلوی بوده است که زنان متعدّدی را در این رابطه به اداره بهزیستی معرّفی کرده و کارت‌هایی را با الصاق عکس در اختیار آنان قرار داده بودند که در واقع مجوز ورود به داخل قلعه بود.

دفتر مخصوص شهبانوی نیکوکار وقتی زنان بی‌‌سرپرست و گرفتار برای دریافت کمک به آن مراجعه می‌کردند به‌ جای آن که به حمایت از این بیچارگان بپردازد آن‌ها را به قلعه شهر نو معرفی می‌کردند و در اختیار افرادی نظیر پری ‌بلنده، اشرف ‌چهار ‌چشم، شهلا آبادانی و امثالهم قرار می‌دادند.»[8]

فرح در راستای عقیده و تکمیل کار خستگی‌ناپذیرش نیاز به جلب اعتماد و محبوبیت مردمی نیز داشت و باید به ‌نحوی نزدیکی خود را با مردم نشان می‌داد؛ برای همین به اقدامات نمایشی دست زد و علاوه بر مصاحبه و بازدیدهای توخالی، تصاویر او را در حال پختن نان در روستایی که اهالی آن تخلیه شده بودند و مملو از همسران استاندار و غیره شده بود، نشان می‌دادند.

اقدامات نمایشی فرح تا اواخر حکومت پهلوی ادامه داشت و این حرکات را در حالی انجام می‌داد که خود هیچ اعتقادی به آن‌ها نداشت و تنها مردم را به ساده‌ زیستی و قناعت تشویق می‌نمود و مدام از دیگران می‌خواست و می‌گفت در جامعه ایران چه عملی را باید انجام دهید در صورتی‌که به هیچ‌ یک از آن‌ها اعتقاد نداشت و به آن‌ها عمل نمی‌کرد؛ مثلاً: «موقعی که همراه با شوهرش در سال 56 برای بازدید از مناطق زلزله‌زده طبس به جنوب استان خراسان می‌رفت، دستور داد یک هواپیما مملو از غذاهای مورد علاقه‌اش از تهران پرواز کند تا شهبانوی نیکوکار و همراهانش برای ناهار ظهر کم و کسری نداشته باشند.»[9]

اقدامات فرح و امثال او همانند مشت ‌بر سندان‌ کوبیدن بود و فقط موجی کوتاه‌ مدّت آن هم تنها در قشر کوچکی از مردم به وجود آورد. بیشترِ مردم تمایلی به تبلیغات رسانه‌های جمعی نداشتند و همچنان از نظر فکری فاصله‌ها پایدار ماند. فرح از این واقعیّت آگاه بود و صادقانه می‌گوید: «اصولاً مطبوعات در ایران مشتری چندانی نداشت و به‌ جز یکی ‌دو نشریه عامه‌پسند مانند مجله زن روز و مجله جوانان امروز که مطالب مورد علاقه جوانان را می‌نوشتند، تیراژ سایر نشریات کشور گاهی به‌ زور به یک‌ هزار نسخه می‌رسید و مدیران جراید اکثراً افرادی فرصت‌طلب و کاسب‌کار بودند. مثلاً آقای مهندس ‌والا، مدیر مجله تهران‌ مصوّر از فلیپین و کشورهای آسیای جنوب‌ شرقی دختران زیبا را به ‌عنوان کلفت به کشور می‌آورد و در اختیار متموّلین قرار می‌داد و به عبارت صحیح‌تر ایشان واردکننده انسان لطیف بود.»[10]

فرح و خانواده‌اش که از مسائل پشت پرده خبر داشتند و به مردم می‌خندیدند در خفا و آشکارا به جمع‌آوری ثروت و اموال کشور مشغول بودند. آن‌ها پس از فرار از ایران در ابعاد گوناگون به سرمایه‌گذاری و تشکیل بنگاه‌های اقتصادی در نواحی مختلف جهان پرداختند. فرح از زندگی شاهانه و اندوخته‌های خود در خارج می‌گوید: «تا قبل از آن که از ایران خارج شویم، خیال می‌کردیم زندگی شاهانه‌ای داریم؛ در حالی‌ که زندگی شاهانه ما پس از مرگ محمّد رضا شروع شد. اکنون می‌فهمم که چرا محمّد رضا به ایران و ایرانیان علاقه‌ای نداشت. من با دوست‌ داشتن وطن مخالف هستم. البته بعضی از کشورها واقعاً دوست‌ داشتنی هستند ممالک زیبایی مانند کانادا و فرانسه و...؛ اما کشورهای خشک و بی‌آب‌ و علف و صحاری وسیع و شن‌زارهایی مانند کویر لوت یا کویر نمک ایران چه علاقه‌ای را در انسان برمی‌انگیزد. انسان وقتی در پیاده‌روهای لس‌آنجلس یا در حاشیه رود راین در پاریس و یا در حاشیه رود دانوب قدم می‌زند و مردمان زیباروی با چشمان آبی و موهای طلایی و پوست سفید و قامت کشیده را می‌بیند از این که در ایران متولد شده از خودش بدش می‌آید و پادشاهی بر یک ملّت نادان و بی‌سواد که قدر زحمات پادشاه خود را نمی‌دانند، چه سودی دارد؟!»[11]


 



[1]. همان، ج3، ص 1110.

[2]. احمد پیرانی، دختر یتیم، ج 1، ص 155.

[3]. اسکندر دلدم، خاطرات من و فرح، ج 3، ص 1058.

[4]. نینوش مریخ، علیاحضرت فرح پهلوی شهبانوی ایران از آبان 2518 تا مهر 2535، صفحات 79 تا 129.

[5]. احمد پیرانی، دختر یتیم، ج2، ص 558.

[6]. همان، ص 491.

[7]. احمد پیرانی، دختر یتیم، ج 2، ص 555.

[8]. اسکندر دلدم، خاطرات من و فرح، ج 3، ص 1113.

[9]. همان، ص 1036.

[10]. احمد پیرانی، دختر یتیم، ج 2، ص 725.

[11]. اسکندر دلدم، خاطرات من و فرح، ج 3، ص 1036.

12- آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران پهلوی، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1396، ص 364

 

نظرات 1 + ارسال نظر
حمید چهارشنبه 6 مرداد 1400 ساعت 00:00

این که سعی دارین بی طرفانه مطالب را منتشر کنین قابل تحسینه
اما من ترجیح میدم کشورم وارد کننده جنس لطیف باشه تا صادر کننده آن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد