چنان که از روایات مکرر برمیآید محمّد رضا پهلوی در تمام ابعاد دیکتاتورمآب بوده و به اطرافیان خود به دیدهی تحقیر مینگریستهاند و از بین آنها آدمهای مطیع و رام را میخواسته است. او در تمام کارهای مملکت دخالت نموده و ارزشی برای دستاندرکاران خود قائل نمیشده است. تمام وزرا باید با تصمیم قبلی او انتخاب میشدند و اگر لازم به تغییری در کابینه بود حرف آخر را شاه میزد. محمّد رضا شاه در کتاب مأموریت برای وطنم میگوید: من با نگاه و تغییر قیافه جلسه هیأت وزیران را اداره میکنم بدون آن که لازم باشد کلامی گفته شود یا زنگی به صدا درآید. در همین خصوص غلامحسین مصدّق میگوید: «در رژیم دموکراسی شاه اختیار عزل و نصب وزیران و همه کارکنان دولت از آن او بود. وی به عنوان مرشد و معلم به خود اجازه میداد به وزیرانش که اغلب بیشخصیتترین افراد مملکت بودند و خود را غلام جان نثار و چاکر او میدانستند توهین و فحّاشی کند و به آنها بگوید شماها مانند یابو هستید. اگر رکاب بزنم از جای خود میکَنید و اگر آرام بمانم از جا حرکت نمیکنید.»[1] جعفر شریف امامی نیز بارها تکرار میکند که دولت اصلاً از روند کارها اطّلاع نداشت و لوایحی جنبه قانونی مییافت که مسیر قانونی خود را نپیموده بود. در زمان صدارت هویدا چنان به این سیستمِ بله قربان گویی دامن زده شد که نمایندگان از طریق سفارش و پرداخت حقّ دلالی در مجلس نماینده شهرستانی میشدند که حتّی یک بار حوزه انتخابیه خود را ندیده بودند. در چنین وضعی است که افرادی برای تصدّی مشاغلی انتخاب میشوند که لیاقت و شایستگی آن را نداشته و کارهای بزرگ به افراد کوچک سپرده میشود. این حالت زمانی بدتر خواهد شد که دست سازمانهای جاسوسی نیز در کار باشد و باید آمال و اهداف آنها نیز برآورده شود. دیگر جای سؤال نیست که چرا افرادی چون هویدا به سِمَت بزرگی همانند نخستوزیری انتخاب میشوند که قبلاً تصوّرش نیز به ذهن آنها نیامده بود. در باره چگونگی گزینش و انتخاب هویدا آمده است: «پس از مرگ حسنعلی منصور، امیرعباس هویدا به کاخ شاه احضار شد. در حالی که گویا از مرگ نخستوزیر خود چندان ناراحت به نظر نمیرسید به هویدا پیشنهاد نخستوزیری کرد؛ اما وقتی در آن نیمه شب هویدا با صدایی لرزان با شاه از نگرانیها و کمتجربگی خود میگفت: شاه در حالی که پُشت به نخستوزیر و رو به پنجره باغ محصور کاخ داشت با لحنی قاطع و با ایجازی کامل گفت: "خودمان یادتان خواهیم داد." آینده نشان داد که این عبارات شاه صرفاً برای تقویت روحیه هویدا نبود و در آن هم نوعی دستورالعمل برای آینده مستتر بود و هم نوعی پیشگویی. در واقع میتوان گفت که در آن گفتوگوی کوتاه قراردادی ضمنی و تلویحی میان شاه و هویدا به تصویب متقابل رسید و این نکته که شاه چند و چون کار نخستوزیر را خودش به هویدا یاد خواهد داد جزئی اساسی از این قرارداد بود. در عین حال بدیهی است که چنین توافقی پیامدهای سیاسی مهمی برای آینده ایران و رژیم پهلوی و سرنوشت قانون اساسی در بر داشت و بعداً زمانی این شایعه سخت بر سر زبانها افتاد که مهدی سمیعی به زودی جانشین هویدا خواهد شد. سمیعی به دیدار شاه رفت و به شاه میگوید که در شرایط فعلی آماده این کار نیست. شاه در جواب میگوید: "اگر ما بخواهیم کسی را نخستوزیر کنیم این حرفها دیگر هیچ کدام اهمیّتی نخواهد داشت. تنها نکته مهم این است که ما چنین تصمیمی گرفته باشیم." آنگاه باریکه راهی را نشان داد که در کنار جویبار جاری در قصر امتداد داشت و به سمیعی گفت: "راه را میبینی؟ میبینی چقدر باریک است؟ نخستوزیر هم همین قدر استقلال دارد.»[2]
هویدا در چنین وضعی که مستعد این محیط و افکار بود و به اصطلاح خودش همواره در ظاهر و باطن دست به عصا راه میرفت به شخصیّتی هیچ کاره تبدیل میشود و در جایی چنین درد دل میکند که: «ارتشبد فریدون جم رئیس ستاد مشترک ارتش شاه میگوید: "در حقیقت نخستوزیر خودِ اعلیحضرت بود، وزیر خارجه اعلیحضرت بود، وزیر اقتصاد اعلیحضرت بود. آنها فقط مجری دستورات بودند. من شخصاً یک دفعه با مرحوم هویدا صحبت میکردم به عنوان گِله میگفتم که اعلیحضرت زیادی این فرماندهان زمینی و هوایی و دریایی و ژاندارمری را این قدر مستقیم میپذیرد و مستقیم دستور میدهند که اصلاً ستاد را کوچک میکنند. اینها دیگر حاضر نیستند برای ستاد تره خرد کنند. یعنی در حقیقت دستگاه فرماندهی دیگر دستگاه فرماندهی نیست." ایشان به من گفتند که وضع شما درست مثل وضع من است. گفتند: "شما خیال میکنید که من نخستوزیر هستم؟ این وزرا همه میروند کارهایشان را مستقیماً با اعلیحضرت حل و فصل میکنند. دستورات میگیرند و من هم برای این که خود را از تک و تا نیندازم تظاهر میکنم که بله، ما کردیم." بعد به ایشان گفتم: "چرا تحمّل میکنید؟" گفت: "من اعلیحضرت را دوست دارم و به ایشان معتقد هستم و چون به ایشان علاقه دارم این وضع را قبول میکنم."»[3]
بلی هویدا باید هم به خاطر اهداف و مأموریتهای محوله و شناختی که از خود داشت این وضع را تحمّل نماید وگرنه نمیتوانست یکی از وظایف اصلی خود را که ترویج عقیده و قدرت یافتن بهائیان در ایران بود انجام دهد. به تاریخ 19/5/1350 ساواک در تأیید این مطلب از جلسه بهائیان در شیراز گزارش میدهد که: «جلسهای با شرکت دوازده نفر از بهائیان ناحیه 2 شیراز در منزل آقای هوشمند و زیر نظر آقای فرهنگی تشکیل گردید. پس از قرائت مناجات شروع و خاتمه و قرائت صفحاتی از کتاب لوح احمد و ایقان، آقایان فرهنگی و محمّدعلی هوشمند پیرامون وضع اقتصادی بهائیان در ایران صحبت کردند. فرهنگی اظهار داشت بهائیان در کشورهای اسلامی پیروز هستند و میتوانند امتیاز هر چیزی را که میخواهند بگیرند. تمام سرمایههای بانکی و ادارات و رواج پول در اجتماع ایران مربوط به بهائیان و کلیمیان میباشد. تمام آسمان خراشهای تهران و شیراز و اصفهان مال بهائیان است. چرخ اقتصادی این مملکت به دست بهائیان و کلیمیان میچرخد. شخص هویدا بهائیزاده است. عدّهای از مأمورین مخفی ایران که در دربار شاهنشاهی میباشند، میخواهند هویدا را محکوم کنند؛ ولی او یکی از بهترین خادمین امرالله است و امسال مبلغ پانزده هزار تومان به محفل ما کمک نموده است. آقایان، بهائیان نگذارند کمر مسلمانان راست شود. در این جلسه نامبردگان زیر شرکت داشتند: فرهاد روحانی، دانیال روحانی، ثناالله زارعیان، قاسم کریمیان، هدایت و مسیحالله و ناصر و ضیاءالله هوشمند، فرهنگی، قدرت، کمالی، محمّدعلی هوشمند.»[4]
هویدا که با زیر و بم خُلقیات محمّد رضا آشنا بود کمال بیشخصیّتی را در برابر شاه به نمایش میگذاشت و حاضر به انجام هر عملی بود. در نتیجه شاه نیز از او راضی میشد و اعمال قبیح او را نادیده میگرفت. همین رمز موفقیّت دوران طولانی نخستوزیری او بود و کردار و اعمال افرادی چون او کافی بود تا مملکتی را بر باد بدهند. فرح پهلوی در باره علت انتخاب نخستوزیری هویدا که معتقد بود بهترین سیاست بیاعتقادی به هر نوع سیاست است میگوید: «این نخستینبار بود که در انتخاب یک نخستوزیر هم آمریکائیها و هم انگلیسیها اتّفاق نظر داشته و ما بعدها در هویدا قابلیتهایی دیدیم که نشان میدادند هویدا دارای استعداد غریبی در هماهنگکردن سلیقههای مختلف است و آدمی است که میتواند همه را راضی نگه دارد. تنها چیزی که هویدا بلد نبود و هرگز آن را به زبان نمیآورد گفتن نه به محمّد رضا و خانواده پهلوی و رجال متنفذ و سیاستمداران قدرتمند بود.»[5] حسین فردوست نیز در این زمینه میگوید: بدترین فساد و چپاول را در دوران نخستوزیریِ هویدا میکنند و هویدا کاملاً بله قربان شاه بود و هویدا کاملاً بیتفاوت بود و این عامل را تنها علت طولانی صدارت او میداند و در زمان او 3750 پرونده سوء استفادههای کلان تشکیل و به دادگستری فرستاده شد؛ ولی هیچکدام به نتیجه نرسید.