بعد از تشکیل حکومت صفویه هر یک از دول ایران و عثمانی برای حفظ منافع خود دست به اقداماتی زدند که در همان ابتدا منجر به جنگ چالدران و شکست شاه اسماعیل اول شد. نتایج و آثار اختلافات ایران وعثمانی محدود به زمان صفویه نیست و تداوم آن در دوران افشاریه و قاجاریه نیز قابل مشاهده است. در زمان شاه تهماسب اول جنگهای دو کشور با پناهنده شدن القاس میرزا به عثمانی و حمایت سلطان سلیمان از وی شدّت بیشتری یافت و به دلیل آن که پادشاه ایران توانایی مقابله با لشکریان عثمانی را نداشت، به اجبار همان تاکتیک قبلی یعنی زمین سوخته را در پیش گرفت. شاه تهماسب با توجه به مخالفتهای سران قزلباش و کثرت سپاهیان عثمانی و درسی که از جنگ چالدران گرفته بودند تاکتیک جنگ خود را بر آن قرار داد که از مبارزهی مستقیم دوری جوید و با ویران کردن و زمین سوخته لشکر عثمانی را دچار مشکل سازد. این تصمیم براساس شورای جنگی گرفته شده بود که سپاه عثمانی را از لحاظ خوار و بار و آب دچار مضیقه کنند و سپس با جنگ و گریز سپاه عثمانی را به ستوه آورند. این شیوهی مبارزه مشکلات بسیاری را برای ساکنان منطقه رقم زد امّا سلطان سلیمان نیز موفقیّتی به دست نیاورد و به دروغ فتح نامه برای دیگران ارسال میکرد. سرانجام حاکمان دو طرف برای پایان دادن جنگها و انعقاد صلح رضایت دادند که منجر به پیمان آماسیه گردید. این پیمان به منزلهی تحکیم دولت صفوی و پیروزی بزرگی برای شاه تهماسب بود که اغلب مورّخان ترک و اروپایی نیز بدان اشاره کردهاند. این پیمان در حقیقت بعد از بیست سال جنگ و متحمل شدن خسارات سنگین طرفین بسته شده و منحصر به چهار حملهی سنگین سلطان سلیمان نیست. در مورد علل به وجود آمدن و نتایج صلح آماسیه دکتر پارسا دوست مینویسد: «پیش دستی شاه تهماسب در حمله به خاک عثمانی و ادامهی آن حملهها بعد از بازگشت سلطان سلیمان به عثمانی، شکست بعضی از سپاهیان عثمانی در حملهی چهارم، متوقّف شدن سلطان سلیمان در نخجوان و ناگزیر شدن او به خودداری از پیشروی بیشتر به داخل خاک ایران، توقّف کوتاه او به مدّت دو روز در نخجوان و بازگشت سریع او به عثمانی و روشن شدن این واقعیّت که شاه تهماسب با نیروی اندک خود هرگز با سپاهیان انبوه عثمانی به جنگ مستقیم نخواهد پرداخت، سلطان سلیمان و بزرگان لشکری و کشوری عثمانی را به دوباره اندیشی واداشت. آنان پس از چهار بار لشکرکشی، تحمیل هزینههای سنگین و مشقّتهای راهپیمایی طولانی، به ویژه در اراضی ویران شدهی ایران نه تنها موفّق به سرنگونی دودمان صفویان و برانداختن مذهب شیعه در ایران نشده بودند؛ بلکه شاه تهماسب را پیش از زمان حملهی اوّل به خاک ایران نیرومند و دلیر میدیدند که به شهرهای عثمانی نیز حمله میکرد و آنها را غارت و ویران مینمود. سربازان عثمانی به ویژه ینیچریان دلبستگی به غارت و چپاول داشتند. آنان در جنگ با مسیحیان اروپایی علاوه بر تاراج اموال و دارایی آنان، زنان، دختران و پسران زیباروی اروپایی را نیز اسیر میکردند و از آنان به عنوان غلام و کنیز بهره برداری مینمودند. سپاهیان عثمانی در اراضی ایران به چنین غنیمتهایی دست نمییافتند. سربازان عثمانی در مسیر حرکت خود در ایران با شهرها و روستاهای ویران و بدون سکنه رو به رو میشدند که از آذوقه و خواربار نیز تهی بود.
عامل دیگری که میتواند در تصمیم سلطان سلیمان و بزرگان عثمانی به صلح با ایران شیعه نقش مؤثّر داشته باشد کثرت تعداد شیعیان علوی در آسیای صغیر بود. همان گونه که پیشتر گفته شد طبق اظهار مارینو سانوتو چهار پنجم مردم ترک زبان آسیای صغیر شیعه بودند. پیداست که با چنین درصد بالایی از سپاهیان انبوه عثمانی که شیعه بودند، میبایست با قزلباشان که اکثر آنان از شیعیان علوی کوچیده به ایران بودند، به جنگ میپرداختند. توجّه جلب میشود که سربازان ینی چری عموماً شیعهی بکتاشیه بودند. گرچه ینی چریان و سایر سربازان عثمانی در چهار حملهی سلطان سلیمان به ایران، برخلاف تنها حملهی سلطان سلیم اوّل به ایران برای ابراز عدم موفّقیت با جنگ با ایرانیان شیعه به شورش نپرداختند، ولی این احتمال پس از چهار حملهی ناموفّق به ایران میتوانست عامل نگرانی سلطان سلیمان و بزرگان دربار عثمانی باشد و آنان را برای رفع دشمنی و صلح با شاه تهماسب راغب سازد. در این سو نیز شاه تهماسب که نیروی نظامی مقتدر برای جنگ رویاروی با سلطان سلیمان نداشت، در هر بار که ترکان عثمانی به ایران حمله میکردند، میبایست منطقه وسیعی را ویران کند و ساکنان آن را به ناحیهی دیگر کوچ دهد. این اقدام زیانهای سنگینی به همراه داشت و مردم بسیاری را که ناچار به ترک زادگاه و محل کشت و کار خود میشدند آواره و ناراضی میکرد. در هر دو سو برای جلوگیری از ویرانی بیشتر شهرها و روستاهای دو کشور ایران و عثمانی، قتل و غارت اموال و دارایی ساکنان آنها نظرهای موافق برای پایان دادن به جنگهای بیهوده ویرانگر به وجود آمد.
سرانجام مذاکرات نمایندگان شاه تهماسب و سلطان سلیمان برای دستیابی صلح به توافق رسیدند. سلطان سلیمان و وزیران عثمانی، فرخزاد بیک، ایشیک آقاسی ایلچی شاه تهماسب را به گرمی پذیرفتند و به او انعام و خلعتهای گرانبها دادند. هر دو طرف با تمایل به پایان دادن جنگها و دشمنیها، مذاکرهی صلح را در آماسیه آغاز کردند و سرانجام در 8 رجب 962ه / 29 مه 1555م پیمان صلح آماسیه منعقد شد. به موجب این پیمان ولایتهای آذربایجان و ارمنستان شرقی در اختیار ایران قرار گرفت. ارمنستان غربی، بغداد و سراسر میان رودان (بینالنهرین) و همچنین شهرهای اطراف دریاچه وان مانند وان، ارجیش، عادل جراز و اخلاط، ناحیههایی که نیروهای عثمانی عملاً آنها را به تصرّف درآورده و پادگان نظامی در آن ها مستقر کرده بودند به عثمانی واگذار شد. شهر قارص منطقهی بی طرف اعلام گردید و هر دو طرف متعهد گردیدند که در آن شهر قلعهی نظامی بنا نکنند. در مورد گرجستان که مردم آن همواره مورد حملههای مکرّر ایران و عثمانی قرار داشتند، توافق شد ولایتهای کارتیل و کاخت متعلّق به ایران و باشی آجوق و داویان و کوریان تا حدود ترابوزان به عثمانی تعلّق داشته باشد.
این قرارداد از جهات مختلف دارای اهمیّت است؛ زیرا علاوه بر آن که این اوّلین پیمانی است که بین دو دولت عثمانی و ایران انعقاد یافته و به جنگهای طولانی بیست سالهی آن زمان پایان داد از طرف دیگر نیز قراردادی است که توسط قویترین سلطان عثمانی به امضاء رسید که اروپائیان را به زانو درآورده بود. این پیمان بعد از چهار مرحله از حملات بی نتیجهی سلطان سلیمان میباشد و شاه تهماسب توانسته است با تاکتیک زمین سوخته و حملات چریکی به نیروهای عثمانی و نابودی شهرهای آنان بدین قرارداد دست یابد. انعقاد این پیمان یکی از پیروزیهای بزرگ شاه تهماسب باید نامید چون عثمانیان و ازبکان خواهان نابودی صفویان بودند که هیچ گاه به آن دست نیافتند. برای آن که تا حدودی در موقعیّت آن زمان قرار گیریم بدین نکته اشاره میشود که در زمان پادشاهی چنین سلطان قدرتمندی، شاه تهماسب بر ایران فرمانروایی میکرد. او ضربههای مرگبار چهار بار حملهی سلطان سلیمان را با لشکریان انبوه و توپخانهی نیرومند تحمّل کرد و در حملههای سوم و چهارم ضربههای سنگینتری بر او وارد نمود. هیچ یک از زمامداران اروپا و امپراطورانی مانند شارل پنجم و فردیناند که در تاریخ آلمان، اسپانیا و اتریش به داشتن قدرت و صلابت شهرت دارند هرگز قادر نشدند به پادشاهی سلطان سلیمان به داخل خاک عثمانی حمله برند که تا مسافت دوری از مرز ایران و عثمانی تا ارزنجان و حدود ترابوزان را به خاک و خون کشانده بود و به همین دلایل است که اروپائیان اقدامات و پایمردی شاه تهماسب را میستایند. تره ویزینو سفیر ونیز در دربار عثمانی در نامهی مورّخ 1554م / 961ه به جمهوری ونیز دربارهی درگیری طولانی سلطان سلیمان در ایران مینویسد تا آن جا که عقل سلیم گواهی میدهد این امر جز مشیّت باری تعالی چیز دیگری نیست، زیرا میخواهد جهان عیسوی را از اضمحلال برهاند. تأثیر پایداری غیر منظرهی شاه تهماسب و آوازهی آن در اروپائیان چنان بود که میلتون شاعر معروف انگلیسی جنگهای سلطان سلیمان و شاه تهماسب را در شعر خود آورده و زیر عنوان سلیمان باشکوه و حملهی او به ایران توصیف کرده است. قرارداد پیمان صلح آماسیه از چنان اهمیّتی برخوردار است که فاروق سومر مورّخ ترک مینویسد صلح آماسیه در حقیقت موفقیّتی بزرگ برای تهماسب بود. تهماسب با این معاهده موجودیّت شیعی صفوی را بر بزرگترین قدرت اسلامی آن زمان قبولاند. موفقیّت شاه تهماسب در این صلح لیاقت و شایستگی او را نشان داد، گرچه در این میان حتی بعضی از نزدیکان شاه تهماسب درایت و لیاقت او را با شک و تردید تلقّی کردهاند.»[1]
[1] - شاه تهماسب اوّل، دکترمنوچهر پارسا دوست، چاپ سوم، 1391، شرکت سهامی انتشار، با استفاده از صفحات 223 تا 242
2- آینه عیبنما، نگاهی به فریاد کاخهای صفوی، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، ص 415