اسماعیل میرزا با دنیایی از غرور جوانی و افتخارات شاهزادگی و ابراز شهامت و لیاقت در مقابل عثمانیان و کسب حمایت و اعتماد سران قزلباش، بنا به مصلحت اندیشی پدر به مدّت بیست سال در زندان قهقهه محبوس گردید. در این ایّام حامیان اسماعیل میرزا بدون توجّه به آثار مخرّب زندان برجوانی سراپا جنب و جوش و تحرّک، بانی بر تخت سلطنت نشستن وی شدند، امّا اسماعیل میرزا پس از ورود به قزوین و کسب افتخار پادشاهی چهرهی اصلی و ماهیّت خود را با تندروی در کشتار مخالفان و شاهزادگان نشان داد تا مبادا به موقعیّت باد آورده لطمهای وارد شود. میزان تندرویهای او به قدری شدید بود که همان افراد بانی و حامیان وی تصمیم به حذفش از حکومت گرفتند. بی تردید انگیزهی شاه اسماعیل از کشتار و نابودی شاهزادگان مصون نگاه داشتن قدرت از خطر احتمالی آنان بوده است ولی این اقدامات او نتایج بسیار منفی به دنبال داشت و در نهایت علاوه بر آن که سلسلهی صفوی را در معرض نابودی قرار داد موجب نهادینه شدن برکنار سازی شاهزادگان و عدم تربیت آنان را در روند مملکتداری گردید. در طی این حوادث جای شکر است که این قتل عامها همانند رفتار نیا و پدرش شامل تودههای مردم نگردید. در بارهی علت آن کشتارها دیدگاه خاصی وجود ندارد و پرسشهای گوناگون مطرح شده است. شاه اسماعیل در نابودی شاهزادگان و مخالفان سیاسی چنان شدت عمل به خرج داد که ماحصل آن فراتر از مسألهی حفظ قدرت و جایگاهش به نظر میرسد. مهمترین علت اعمال ناهنجار او ناشی از دوران رنج و محنت در زندان و تحقیرهای وارده بر وی در انجام انتقام گیریها میباشد. در درجه دوم علاوه بر حفظ مسألهی قدرت و آیندهی ولیعهدش، نقش و نفوذ عوامل عثمانی در افکار شاه اسماعیل دوم مطرح میباشد که بدون جنگ به تخریب و اضمحلال صفویان دست یافتند. شاه اسماعیل قبل از تولد فرزندش شاه شجاع نیز تصمیم به نابودی شاهزادگان و سپس آخرین بازماندهی آنان یعنی محمّد میرزا و پسرانش گرفته بود. دکتر عبدالحسین نوایی در رابطه با دستور تأخیر قتل محمّد میرزا و پسرانش که در این مورد نیز تردید وجود دارد، مینویسد: «شاه اسماعیل که مدّت بیست سال از هر چیزی و هر کس ظنین بود و بیم داشت از این که مبادا کسانی به تحریک شاهزادگان صفوی بر جان و سلطنت او نظر داشته باشند؛ از این رو همین که امر سلطنت بر وی مقرّر گردید فرمان داد که تا کلیّهی شاهزادگان صفوی را از میان بردارند یا کور کنند. تنها محمّد میرزا و فرزندانش از این دستور عمومی برکنار ماندند زیرا مادر شاه اسماعیل ثانی به فرزندان ارشدش محمّد میرزا و فرزندان وی علاقهی فراوان داشت و شاه اسماعیل که بدین امر وقوف کامل داشت به علت شرم و ملاحظهی احترام مادر از صدور قتل محمّد میرزا و فرزندانش خودداری میکرد تا این که شاه اسماعیل فرمان قتل حسن میرزا فرزند ارشد محمّد میرزا را صادر کرد و تعاقب آن غازی بیک ذوالقدر را به شیراز فرستاد تا سلطان محمّد میرزا را تحت نظر بگیرد.»[1]
شاه تهماسب هنگام مرگ دارای نه پسر بود که حیدر میرزا در اولین روز بعد از مرگش به قتل رسید. پنج پسر او نیز همراه با تعدادی از نوههایش توسط شاه اسماعیل دوم به قتل رسیدند و یک نفر از آنان کور گردید و تنها پسر بزرگ او محمّد میرزا و پسرانش به طور معجزه آسا از مرگ حتمی نجات یافتند. مؤلّف نقاوةالآثار در مورد علت اقدام و رفتار شاه اسماعیل دوم مینویسد: «چون آثار مهابت خوف انگیز و صلابتِ قهرمانِ قهر پادشاهِ پُر ستیز در خواطر امرای با شوکت و ضمایر مقرّبانِ صاحبِ قدرت رسوخِ تمام یافته بود و صورت واهمهی آن جماعت در آیینهی ضمیرِ صاحبِ تاج و سریر جایگیر شده، به توهّم آن که ناگاه بعضی از آن گروه، عنان اختیارِ یکی از پادشاهزادگانِ صاحب شکوه به دستِ اقتدار گرفته، لوای استقلال برافرازد و باعث حدوث فتنه و فساد و موجبِ وقوعِ آشوب و عناد گردیده و زمانهی بی اعتبار چنان که عادت اوست به تربیت دیگری پردازد، پادشاه ذی حمیّت را عرق غیرت و انانیّت به حرکت آمده، مدلول کلمهی الملک عقیم را کار بست و دفع فساد قریبالامکانِ آن طایفه را پیشنهاد همّت ساخت و جمیع پادشاهزادگان را صغیراً و کبیراً هر یک را به نوعی از میان برداشت. هر کدام که در اردوی معلّی بودند، مثل سلیمان میرزا و امامقلی میرزا و سلطان مصطفی و غیرهم به یکی از ترکمان داده، قاصد حیات او گشت و هرکدام که در بلدی از بلاد تشریف داشت شخصی را فرستاد و بساط زندگی او را درنوشت. القصّه بر هیچ یک از برادران و برادرزادگان ابقا نفرموده، مگر برادرش شاه سلطان محمّد که در آن اوان در شیراز تشریف داشت و پس از آن که خاطرِ جمعیّت مآثر از جانب برادران و اولاد فارغ ساخت همّت بر استیصال نهال اقبال عمزادگانِ عالی مقدار، مقصود فرموده، به دفع ایشان پرداخت و در آن زمان هر یک از ابنای عمّش در دیاری بر مسند حکومت نشسته، لوای فرماندهی میافراختند. »[2]
اسماعیل میرزا از همان لحظاتی که از زندان قهقهه بیرون آمد دستور حذف مخالفان را با قتل عام حامیان حیدر میرزا شروع کرد. مؤلّف مذکور در این رابطه مینویسد: «در وقتی که نوّابِ پادشاهِ فلک جناب از قلعه بیرون آمد، ظاهر قلعه را معسکرِ ظفر اثر گردانیده، فرمان همایون شرف نفاذ یافت که قورچیان نصرت آیات و ملازمان رکاب ظفر انتساب، جمیع متابعان و هواداران شاهزادهی مغفرت انتما سلطان حیدر میرزا را به قتل آورند و چون سایهی وصول بر تختگاه دارالسّلطنه قزوین و فرق امید مقیمان آن بلده جنّت قرین افتاد. ثانیاً این حکم از موقّف جلال عزّ اصدار یافت و همه روزه جمعی کثیر از جوان و پیر معروض تیغ فنا میگردیدند و معتقدان صوفی صفتِ صافی عقیدت اطاعت این حکم را به طریقی رعایت کردند که گاه پدر پسر را گرفته، میآورد و حسبالحکم مطاع به قتل میرسیدند و احیاناً بر عکس پسر، پدر را گرفته و دست و گردن بسته به موقف سیاست میرسانید و بر این قیاس هر یک از آن جماعت را هر که و در هر جا که سلوک مینمود نقش وجود او را از صفحهی روزگار محو کرده، در سلک گذشتهها داخل ساختند.»[3]
شاه اسماعیل دوم پس از حذف مخالفانش اجازه به کشتار برخی افراد با نفود را صادر و سعی کرد که علاوه بر رفع خطر آنان حد اکثر استفاده را در قتل شاهزادگان بنماید. دکتر منوچهر پارسا دوست در توصیف این وقایع مینویسد: « او پس از چند روز پیره محمّد خان استاجلو را که در گذشته مورد توجه وی و در آن روزها در بیرون دولتخانه با سایر امیران استاجلو اقامت داشته بود، احضار کرد، او با پیره محمّد خان که قصد ازدواج با دخترش را داشت به مهربانی رفتار کرد و به وی گفت: مصطفی میرزا به خاطر دوستی و علاقه به حیدر میرزا و سلیمان میرزا برادر اعیانی پری خان خانم به جهت کم اعتبار و منزوی شدن خواهرش، نسبت به من نظر مساعدی ندارند و من نیز از آنان بیمناکم. پیره محمّد خان اظهار داشت برای رفع نگرانی، آنان را در قلعهای زندانی کند. شاه اسماعیل دوم پاسخ داد مصطفی میرزا را که پروردهی طایفه استاجلوست به آن طایفه و سلیمان میرزا را که خواهرزادهی شمخال سلطان چرکس است به وی میسپارد. شما میخواهید در قلعه نگاه دارید، میخواهید تربیت کرده پادشاه کنید. شاه اسماعیل روز دیگر مصطفی میرزا را به پیره محمّد خان و سلیمان میرزا را به شمخال سلطان سپرد. امیران استاجلو که رفع کدورت شاه اسماعیل را در کشتن مصطفی میرزا میدانستند ناچار نظر او را پذیرفته و در روز سه شنبه هفتم شعبان 984ه مصطفی میرزا را با ریسمان خفه کردند.[4] شمخال سلطان نیز که با توجه به نظر مخالف شاه اسماعیل دوم به خواهرزدادهی دیگرش پری خان خانم چارهی دیگری برای خود نمیدید همان شب سلیمان میرزا را که تریاکی بود با خوراندن مقدار زیادی تریاک به قتل رسانید.[5] جسد هر دو شاهزاده را در شاهزاده حسین قزوین دفن کردند. پس از درگذشت شاه اسماعیل دوم مادران آنان نبش قبر کرده و جسدشان را به مشهد منتقل ساختند.
هنگامی که شاه اسماعیل دوم وارد قزوین شد برخوردش با شاهزادگان همچون پری خان خانم با حیدر میرزا ریاکارانه بود و اولین اقدام مقابله را از فرزندان بهرام میرزا برادر شاه تهماسب یا عمویش شروع کرد. فرزندان بهرام میرزا در نزد شاه تهماسب از محبوبیت زیاد برخوردار بودند و حتی دو تن از دختران خود را به ازواج آنها درآورده بود. شاه اسماعیل برای کشتن آن سه برادر به نامهای ابراهیم میرزا و حسین میرزا و بدیعالزمان دچار مشکل بود و از حسین میرزا که حاکم قتدهار بود ترس داشت که مبادا در اثر کشتن برادران به جانب او حمله کند؛ امّا پس از رسیدن خبر فوت حسین میرزا از این جهت خیالش آسوده شد و برای ریاکاری و به دست آوردن موقعیت در مراسم عزاداری آنان شریک شد و دستور داد که جسد حسین میرزا را به مشهد انتقال دهند و در کنار آرامگاه پدرش بهرام میرزا به خاک بسپارند.[6]
شاه اسماعیل همواره به دنبال فرصت مناسب و عملی شدن افکار خود بود، تا این که روزی در قزوین بین صوفیان و داروغهی شهر به بهانه خرید و فروش گوسفندی درگیری به وجود آمد و به روایتی دیگر پادشاه این جنگ مصلحتی را به وجود آورد؛ زیرا تصمیم گرفته بود که دیگران را در حین هرج و مرج در کاری انجام شده قرار دهد.[7] او برای اجرای برنامهی خود ابتدا شمخال سلطان چرکس را به کشتن ابراهیم میرزا مأمور ساخت. به دستور او میلهی آتشین به چشمهای محمّد حسین میرزا کشیدند و او را کور کردند و چون او از شدّت درد فریادهای دلخراش میکشید، او را کشتند. محمود میرزا را با ریسمان خفه کردند و چون هنگام غسل دادن چشم گشود، بار دوم او را خفه نمودند. پسر یک سالهی او به نام محمّد باقر میرزا را نیز کشتند. محمود میرزا ابتدا زیر للگی شاهقلی سلطان ایچک اغلی استاجلو حاکم لاهیجان به آن ناحیه رفت و سپس اُرس سلطان روملو لـلهی او گردیده بود. امام قلی میرزا و احمد میرزا نیز به قتل رسیدند. امامقلی میرزا در منزل معصوم بیک صفوی وکیل شاه تهماسب به دنیا آمده بود. او مدتی در منزل او بود و سپس شاه تهماسب او را به قوچ خلیفهی مُهردار سپرد و هنگامی که پیره محمّد خان استاجلو را حاکم بیه پیش گیلان کرد او را لـلهی امامقلی میرزا نمود.[8] احمد میرزا از بدو تولد در منزل امیر اصلان سلطان افشار به سر برد و او لـله وی بود. پس از آن که خبر کشته شدن شاهزادگان در آن روز به شاه اسماعیل دوم رسید او آرامش خاطر احساس کرد و دستور خودداری از کشتار بیشتر صوفیان را صادر نمود.
شاه اسماعیل برای کشتار سایر شاهزادگان تصمیم گرفت که بعد از کشتن ابراهیم میرزا برادرش بدیعالزّمان میرزا را که حاکم سیستان بود و پری خان خانم دختر شاه تهماسب در عقد ازدواج او بود به قتل برساند. بدیعالزّمان میرزا مدّت 25 سال حکومت سیستان داشت. او در آن مدت با مردم سیستان به نیکی رفتار کرد و با آنان چنان با ادب رفتار نموده که حتی به حرف رکیکی غبار خاطر احدی نشد. شاه اسماعیل دوم در اواخر سال 984ه چهار قورچی که یکی از آنان بانی بیک افشار که با بدیعالزّمان میرزا در یک مکتب درس خوانده بود به سیستان اعزام داشت تا با کمک تیمورخان استاجلو، بدیعالزّمان میرزا را به قتل برسانند. بدیعالزّمان میرزا از هم مکتبی خود به گرمی پذیرایی کرد و آنان با مباشرت تیمورخان در 4 محرم 985ه بدیعالزّمان میرزا را خفه کردند و بهرام میرزا پسر هفت سالهاش را نیز کشتند. شاه اسماعیل، سلطان علی میرزا را که حاکم گنجه بود به قزوین آورد و کور کرد. بدین ترتیب او کلیّهی برادرانش به استثنای برادر بزرگ خود محمّد میرزا و پسرانش را به قتل رساند و تنها یک نفر ار آنان را کور کرد. او برخی از برادرزادگان خود را نیز به قتل رساند. سومین مرحله کشتار شاهزادگان مربوط به نابودی محمّد میرزا و پسرانش میباشد که به جز یکی بقیّه به علت مرگ شاه اسماعیل از مرگ حتمی نجات یافتند.»[9]
میرزا بیگ جنابدی مؤلّف کتاب روضةالصّفویه نیز از بُعدی دیگر نابودی شاهزادگان و نوادگان شاه تهماسب را این چنین توصیف میکند: «پادشاه جلیل شاه اسماعیل ثانی بر سریر فرماندهی در اوایل سنهی اربع و ثمانین و ستعمائه (984/1576) چون آفتاب بر سپهر برین صعود فرمود و از یأس و بیمِ سطوت و سیاستش امرای عظام و ورزای عالی مقام و صدور ذویالاحترام و قورچیانِ با احتشام و سایر ایستادگانِ درگاهِ عرش اشتباه را رُعب و هراس بر ضمایر استیلا یافته، احدی را یارای آن نبود که برخلاف آداب و قاعدهای که مرضی طبع همایونش باشد امری دیگر به خاطر بگذرانند و به غایت، دوست داشتنی و بر اندک خطا عقوبتی بسیار فرمودی و همگی همّت والا بر انتظام ممالک و رفاهیّت کافّهی برایا و عامّهی خلایق و ایمنی شوارع و ممالک مصرف داشته، مناصب بسیار فرمودی به کسانی که از عهدهی آن کماینبغی توانستندی برآمد. حکّام عدالت شعار بر ممالک نصب فرموده، ایشان را به حسن سلوک و عدم میل و اعتساف ترغیب نمودی. عمّال دیوانی بر مهمّات گماشت که از غضب الهی و سخط پادشاهی اندیشناک بودند و در امور سانحه به رأی خویش عمل نموده، از صلاح و مشورت ارکان دولت مجتنب میبودند. منهیان جهت ایصال اخبار از سلوک و مقالات امرا و حکّام هر دیار تعیین فرمودی و چون به سیاست و قتل شخصی امر فرمودی، یکی از یساولان بهرام صولت را ارسال داشتی و به جای رقم و فرمان قضا نظام، سنگریزه و یا سفال پارهای مصحوب وی گردانیدی.
بالجمله جهت دوام خلافت و پادشاهی خویش مرتکب امور ناشایست گشتی که منافی مروّت و دینداری و معدلت و جهانداری بود. از آن جمله قتل اولاد امجاد و احفاد و اقربای پادشاه غفران دثار و اخوان کامگار خویش بود. چنان که چون بر سریر خلافت و جهانداری متمکّن گردید، رأی و تدبیر وی چنین متقاضی گشت که شاهزادگان عالی مقدار یعنی اخوان نامدار خود را جمله از حلیهی حیات و زندگانی عاری گرداند و این بی دولتی را وسیلهی دوام ایّام دولت شناخت؛ چه، هر یک از شاهزادگان و اخوان را هوای سلطنت و جهانداری موروثی و مکنتی در ضمیر کیمیا تأثیر راسخ و غالب میدانست و هر یک از سلاطین ذی شوکت را که صاحب ایل و اویماقی عظیم بودند و به آن شاهزادگان نامی نیز قرابتی سببی حاصل، بدین سبب ممکن نمیدانست که به هوای سلطنت از یکی یا از جملهی آن جماعت، فساد و فتنهای ناشی نگردد. بناءً علی ذالک مرتکب قتل شاهزادگان بی گناه گشته آنانی که در دارالسلطنتهی قزوین اقامت داشتند چون سلطان سلیمان میرزا، سلطان محمود میرزا، سلطان مصطفی میرزا و سلطان حسن میرزا، چشمهی حیات و زندگانی ایشان را از صرصر جور و اعتساف به خاک بی مروّتی و نامردی انباشته در خفیه هلاکشان گردانید و دیگر شاهزادگانی که در محال قریب و بعید بودند قورچیان بهرام صولت معیّن گردانید که هر یک محمول سفال پاره یا سنگریزه به جای رقمِ قتل بدان محل رفته، مقرّر بر آن که آنان که در حداثت سن و مرضعه بودند از نور دیده عاری سازند و آنان که رضاع گذشته باشند هلاکشان گردانند. سلطان احمد میرزا و سلطان علی میرزا در گنجه اقامت داشتند. سلطان علی میرزا به واسطهی آن که مرضعه بود مکحول گشت و سلطان احمد میرزا چون از رضاع گذشته بود هلاک گشت. امامقلی میرزا در لاهیجانِ گیلان مقیم بود، وی را نیز به ارسال یکی از یساولان ذنب کردار هلاک گردانید. نوّاب کامیاب سپهرِ رکاب سلطان محمّد میرزا که اکبر اولاد پادشاه غفران دثار بود، به تقدیر ملک قدیر مکفوفالبصر گشت و به فرمان والی مغفور در مملکت فارس و تخت سلیمان به دارایی اشتغال داشت. جهت اهلاک و اعدام حیات آن پادشاه مؤیّد قورچی معیّن گردید و در اثنای طریق، اجلِ پادشاهِ جلیل شاه اسماعیل رسیده، روزنامهی عمرش به خاتمه رسید. همان قورچی که جهت قتل آن پادشاه معیّن بود، تهنیت خلافت و قائم مقامی به وی رسانید. استخلاص وی از مساعدت وقت مأمول است.
و از جمله احفاد امجاد سلطان حمزه میرزا بن شاه سلطان محمّد در خدمت والد بزرگوار در دارالفضل شیراز اقامت داشتند و پادشاه مؤیّد من عندالله شاه عباس بن شاه سلطان محمّد، خلّد الله ملکه و سلطانه که خیّاطان قضا و قدر تشریف خاص جهانبانی بر قامت قابلیّت سرو بوستانِ کامرانی دوخته در عهدهی «الامور مرهونه به اوقاتها» گذاشتند. در دارالسّلطنهی هرات به للگی شاهقلی سلطان یکان استاجلو به فرمانفرمایی اشتغال داشتند و جهت ازالهی حیات و سلب زندگانی آن پادشاه والا نژاد که چشم روزگار و گوش گیتی مبیناد و مشنواد - علیقلی خان شاملوی بن سلطان حسن خان که از احفاد حسین خان شاملوی برادر دورمیش خان بود و در آن وقت در اعداد قورچیان عظام معدود بود، معیّن گردید. صیانت ذات آن پادشاه از محافظان قضا و قدر به امر ملک دادگر از مساعدت زمان مترتّب است و بیان آن عنقریب رقم زدهی کلک بیان میگردد. امّا از جمله اقربای قریب شاهزادهی والانژاد، ابراهیم میرزای بن بهرام میرزا بود که به انواع استعداد و لطافت طبع و حُسن نظم و خطّ موصوف بود و متخلّص به جاهی و در فن اوتار و دیگر کمالات در مضمار هنرمندی و فطنت از متتبّعان این فن گوی سبقت میربود و در آن وقت در دارالسّلطنهی قزوین اقامت مینمود. از ثقات صحّت شعار استماع افتاد که نوّاب شاه اسماعیل را طبعی وقاد و ذهنی نقّاد بود و شعر به غایت نیکو گفتی و به عادل تخلّص مینموده، و قبل از آن که بر سریر خلافت متمکّن گردد در مشاعره و مکالمه از روی جدّ و هزل با سلطان ابراهیم میرزا مقالات ظرافت آمیز مذکور گردانیدی. جناب میرزایی را نیز طبعی وقّاد و خواطری به ظرافت معتاد بود و گستاخانه در جواب آمدی. چنان که گفتگوی ایشان به خاطر رنجی منجر گشتی و چند مرتبه دارایی ایشان به مجلس بهشت آیین رسیده، یک مرتبه به واسطهی آن که با پادشاه جهان، مزاح گونهای مذکور گردانیدی طبع پادشاه مغفور از وی رنجیده گشته، از حکومت مشهد مقدّس بنا بر انتقام معزول گردید.
پادشاه زمان را از مطایبات گستاخانهی سلطان ابراهیم میرزا در آن وقت ذخیره در خاطر همایون مانده، در این وقت که فرمان قضا جریان به هلاک شاهزادگان از مصدر اندیشه و تدبیر به وقوع انجامید تصریح خاطر عاطر نموده، قورچی کریه منظر، دیو هیأت مقرّر فرمود که آن جناب را از حیلهی حیات عاری گرداند. در محل تعیین قاتل با وی به مشافهه امر فرمود که در حال قتل به این مقالات مبادرت نمای که مزاح بی موقع منجر به این وقایع میگردد و دیگر آن حضرت را جواهر نفیسهی ثمین از لآلی آبدار و یواقیت رُمانی و فیروزهی بهرمانی و لعل بدخشانی و عقیق یمنی و خطوط اوستادان مثل یاقوت مستعصمی و میرعلی کاتب و مولانا سلطان علی مشهدی و مولانا درویش مشهدی و کتب نفیسهی منظوم و منثور و ظروف چینی فغفوری و دیگر تنسوقات عال که بر حسب خواهش طبیعت خویش در مدّتالعمر جمع آورده و مخزون داشته است. اوّل مذکورات را به تصرف درآورد، آن گاه از حیاتش بری گردان. آن قورچی منکر بر حسب فرمان پادشاه دادگر چون بلای ناگهانی به منزل نوّاب میرزایی روان گشته، چون در آن مقام نزول فرمود و مدلول حکم جاری ادا نمود، طالب مخزونات گردید؛ امّا همشیرهی اعیانی پادشاه جهان که در حبالهی نکاح میرزایی بود چون بر مضمون حکم قضا امضاء مطّلع گردید بر نقیض فرمان در حال ماتم و شیون در گرفته، نخست جواهر نفیسه را به استعانت سنگ سماق شکسته، مثاب آن به مستراح ریخت و خطوط استادان را با کتب نفیسه مجموع را در آب انغماس داده، چندان مالش داد که اتریش زایل گردید و ظروف چینی چون دل حاجتیان بر یکدیگر شکسته، چندان بیخودی و فزع نموده که غشّی بر وی تاری گردیده، مدهوش گشت و تا حالت افاقهی وی، سلطان ابراهیم میرزا از لباس، چون لباس هستی عریان گشته، در حوضی که در آن منزل احداث بود غسلی فرمود و بر کنار حوض مصلایی گسترانیده، قطیفهای و لنگی فرمودند و بر دوش و کتف پیچیده بر زبر مصلی دو رکعت نماز ادا فرمود و همچنان مستقبل قبله ربان به نفرین گشوده، مترصّد به قتل ایستاد. آن گاه آن قورچی که به قتلش مأمور بود چون علت فجاء به زه کمان قبض روح همایونش نموده، در ساعت پنج مراجعت فرمود و عالمی را به آتش تأسّف و تحسّر سوخته بر خاکستر اندوه نشانید و بدین قیاس بدیعالزّمان میرزا و سلطان حسین میرزا ابنای بهرام میرزا به ارسال قورچیان ذنب آثار به دارالقرار قرار گرفتند. منقول است که سلطان میرزا قبل از آن که قاتل بر قتلش اقدام نماید سمّی جانگداز خورده به آن سبب از جهان گذران درگذشت و فرزندان سلطان حسین میرزا، مظفّر حسین میرزا و رستم میرزا در ولایت زمین داور که اقطاع والد بزرگوارش بود به واسطهی بُعد مسافت و حلول اجل پادشاه از این مهلکه امان یافتند. و الحال که شهور ثمان و عشرین و الف ( 1028/1618) است رستم میرزا در دارالملک هند در ملازمت سلطان سلیم بن اکبر پادشاه به سر میبرند، چه، در فترت خراسان از تعدّی اوزبکیّه رفت. امنیّت به آن ولایت کشیده بود. الله یحکم مایرید.»[10]
[1] - شاه عباس، دکترعبدالحسین نوایی، انتشارات زرین، چاپ سوم، 1367 جلد اول، ص 137
[2]- نقاوةالآثار فی ذکرالاخبار در تاریخ صفویه، تألیف محمود بن هدایتالله افوشتهای نطنزی، به اهتمام دکتر احسان اشراقی، چاپ دوم، 1373، ص 45
[3]- نقاوةالآثار فی ذکرالاخبار در تاریخ صفویه، تألیف محمود بن هدایتالله افوشتهای نطنزی، به اهتمام دکتر احسان اشراقی، چاپ دوم، 1373، ص 38
[4] - والتر هینتس در مورد مراسم همزمان شاهانهی شاه اسماعیل دوم در صفحه 103 کتابش مینویسد: «نقطهی پایان این قساوتها و خونریزیها مراسم زفاف شاهانه بود که در همان روز برگزار گردید، با یکی از دختران پیره محمّد خان که از پنج سال پیش با او نامزد بود و با یکی از دختران شمخال و یکی از دختران حسین خان، همه در یک شب.»
[5] - سلیمان میرزا فردی ریاکار بوده و در هنگامی که مست قدرت بود با خشونت به جسد خون آلود حیدر میرزا رفتار کرد و پای بر سینه مجروح جسد میگذاشت که خون بیشتری بیرون جهد.
[6] - والتر هینتس در مورد علت مرگ حسین میرزا در صفحه 106 مینویسد: «........ بدین دلیل حسین میرزا (این گفته پیک است) تهدید کرده بود که کسانی را که سخت عناد ورزند در یک جلسهی میگساری مسموم خواهد کرد. اما در اثر سهو ساقی، خود شاهزاده اولین کسی شد که از این شراب مسموم نوشید.»
[7] - اسکندر بیک ترکمان مؤلف عالم آرای عباسی در صفحه 209 کتاب خود در باره نقش شاه اسماعیل دوم در ایجاد اغتشاش مینویسد: «اسمعیل میرزا در هنگامی که مردم را بر سر صوفیان فرستاده، به آن خدمت مشغول ساخت، حکم قتل شاهزادگان نیز فرموده به مستحفظان هر یک کس فرستاد که به خدمتی مأمورند، قیام نمایند. اول چرا که به حرم نوّاب سلطان ابراهیم میرزا درآمده، او را از پیش حلیلهی جلیلهاش که صبیّهی قدسیّهی شاه جنت مکان بود بیرون کشیده، طناب در حلقش انداختند و خبه کردند. همان لحظه فریاد و فغان از خانه میرزا برآمده، ظاهر شد که به قتل او اقدام نمودهاند و همچنین با یک یک از شاهزادگان این عمل کردند. بعد از آن که خبر قتل شاهزادگان به او رسید خاطر جمع کرده رقم عفو بر ذلالت صوفیان کشید. بقیّةالسّیف نجات یافتند و مشخصّ شد که این معرکه را به جهت قتل شاهزادگان گرم کرده.»
[8] - گیلان به دو ناحیه تقسیم شده بود. قسمتی که در طرف راست سفیدرود بود گیلان بیه پیش و قسمت چپ رودخانه را بیه پس میگفتند. مرکز گیلان بیه پیش لاهیجان و مرکز گیلان بیه پس رشت بود. بیه به معنای آب است.
[10] - - روضةالصفویه، تألیف میرزا بیگ جُنابدی، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، 1378، صفحات 577 تا 580
11- آینه عیب نما، فریادی از کاخهای صفوی، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1401