دوران پادشاهی شاه اسماعیل دوم بسیار کوتاه بود و در این مدت از نارضایتی مردم و قیامهای محلی گزارشی دیده نمیشود. عدم شورش به منزلهی رفاه و آسایش مردم نیست و آن مقطع را باید یک حالت موقّتی و مسکّن برای مردم تلقّی کرد زیرا ظلم و ستم بر مردم و ابزاری نگریستن بر آنان یک درد مشترک ادوار تاریخ ایران بوده و کمتر حاکمی را میتوان یافت که به وضع زندگی مردم توجه کرده باشد. ارزیابی اکثر مردم نسبت به حکومتها تنها بر مبنای امنیت و آرامش ایجاد شده میباشد و از آن جا که شاه اسماعیل دوم تا حدودی از ظلم و ستم قزلباشان بر مردم جلوگیری کرده بود او را بسیار دوست داشتند. همان گونه که ذکر شد وضع زندگی مردم در سالهای پایانی حکومت شاه تهماسب بسیار ناگوار بود؛ زیرا وی به مدّت بیست سال اوقات خود را در حرمسرا گذرانیده و اصلاً توجهی به شکایات مردم نداشت. در همین ایّام اسماعیل میرزای جوان با شجاعت و دلاوری خود در مقابل عثمانیان امیدی تازه در افکار به وجود آورده بود و تودههای مردم نیز همانند بعضی سران قزلباش طرفدار اسماعیل میرزا شده بودند که شاه تهماسب با زندانی کردن پسرش تمام آنها را به فراموشی سپرد. اسماعیل میرزا بر خلاف اغلب پادشاهان صفوی که مستقیم از حرمسرا بر تخت سلطنت نشستند وی از زندان قهقهه به پادشاهی رسید. او نیز برای حفظ جایگاه بادآورده به حذف رقبای احتمالی پرداخت و به کشتار شاهزادگان متوسّل شد. با توجه به دیدگاههای متضادی که نسبت به شاه اسماعیل دوم وجود دارد نکتهی قابل تأمل آن است که میگویند وی توجّهی خاص به رفاه و امنیت مردم داشت.[1] دکتر پارسا دوست در این رابطه مینویسد: «سران قزلباش نیز که بی رحمی شاه اسماعیل دوم را در کشتار برادران و برادرزادگان خود مشاهده کرده بودند بر جان خود بیمناک بودند و از انجام هر عملی که او را به خشم آورد دوری میگزیدند. بیرام بیک قرامانی، داماد شاه اسماعیل اول و از سرداران برجسته وی بود. حسام بیک پسر وی که پسر عمّهی شاه اسماعیل دوم نیز بود چون «فقیری» را به قتل آورده بود به فرمان وی دستگیر و به دار آویخته شد. او چنان رعبی در سران قزلباش ایجاد کرده بود که هر که را از امرای عظام و اکابر طلب میفرمود در خانه وصیّت کرده و با تیغ و کفن به درگاه گردون اشتباه میآمد.
در مورد رسیدگی به دادخواهی مردم در آغازِ پادشاهی، ابراهیم میرزا و میرزا شکراللهِ وزیر و کسان دیگری را مأمور دادخواهیهای مردم کرد و توجّه دقیق به رسیدگی شکایات چنان بود که اگر درویشی با خانی و سلطانی سخن داشتی، دست او را گرفته به دیوان حاضر میساخت و هیچ کس را قدرت رد و تمرّد نبود. در مدت کوتاه پادشاهی خود از تعدّی مستوفیان و تحصیلداران مالیاتی به مردم به شدت جلوگیری کرد و دریافت هرگونه عوارض اضافی را اکیداً منع نمود و در زمان او هیچ رعیتی روی تحصیلدار ندید و کسی را از کسی طلبی و توجیهی و تخصیصی در کار نبود و در فرمان شاه اسماعیل دوم در مورد عدم اخذ هیچ گونه پول اضافی از مردم چنان با قدرت اجرا شد که مأموران مالیات و اصحاب تعدّی و ستم در بیغولهها رفته و دفتر حساب را خشت بالین کردند. احمد قمی درباره چگونگی امنیت کشور و آسودگی خاطر مردم مینویسد شاه اسماعیل دوم در عدالت و رعیت پروری و سخا و کرم گستری عدیل خود نداشت. در ایّام سلطنت او باز در هواداری از کبوتر در پرواز آمد و از ترس سیادت او، شیر به سان جغد از معمورهی عالم روی به خرابه نهاد. او در جای دیگر تصریح میکند در زمان او رعایا از ظلمات به سرچشمهی حیات خضر وار رسیدند و خلایق در کنف امن و امان آرمیدند و از دیدگاه ملا جلال منجّم شاه عباس اول مینویسد با مرگ شاه اسماعیل دوم چون اکثر مردم به جهت اعمال اسماعیل میرزا آزرده بودند زیاده پریشانی به خاطر راه نیافت. شاه اسماعیل دوم پادشاه بی رحمی بود ولی او متوجهی سران قزلباش، شاهزادگان، بزرگان درباری و یا صوفیان طریقت صفوی بود. عامل مهم برانگیختن بی رحمی او ترس از به مخاطره افتادن قدرت بود. عامّهی مردم به ویژه روستائیان و پیشه وران که در تلاش معاش روزانه بودند و نظری به قدرت و صاحب آن نداشتند مورد خشم و بی رحمی او قرار نگرفتند. در زمان او مرزهای کشور آرام و جان و مال مردم از آسیب عبور لشکریان و حملههای بیگانگان در امان بود. او هیچ جنگی برپا نکرد و جز ازبکان که یک بار به نیشابور هجوم آوردند و شکست یافتند، هیچ نیروی بیگانهای به شهرها و روستاهای ایران حمله نکرد و داراییهای مردم را به غارت نبرد. حاکمان ولایتها و غازیان از بیم شاه جرأت تجاوز و تعدّی به مردم را نداشتند. مردم پس از سالهای دراز پادشاهی شاه تهماسب که زیر فشارها و ستمهای عاملان حکومت بودند روزگار آرامی داشتند و بدون دغدغه و نگرانی به سر بردند. واقعیّت آن است که ناراضیان عموماً صاحبان قدرت و کسانی بودند که مورد خشونت، بی مهری و بی اعتنایی شاه اسماعیل دوم قرار گرفته و یا نزدیکانش به دستور او به قتل رسیده بودند. ناراضیان، قدرتمندانی بودند که پادشاه از قدرت آنان کاسته بود و از بیم او بر جان خود بیمناک بودند. کسانی از همان ناراضیان بودند که به گمان قوی زهر در فلونیای او ریختند و او را بی مقدّمهی بیماری کشتند.»[2]
[1] - در مورد عکسالعمل مردم بعد از مرگ شاه اسماعیل دوم ابوالقاسم طاهری در صفحه 251 کتاب خود مینویسد: «یاد سنگدلیها و بد رفتاریهای اسماعیل و خاطراتی که مردم ار سست اعتقادی وی داشتند چندان شدید و تلخ بود که چون خبر درگذشت وی در دهانها افتاد اوضاع پایتخت به هیچ وجه مشوّش نگردید، سهل است احساس راحت عمومی به حدی زیاد بود که هیچ کس جویای کم وکیف قضایا نشد و با آن که اسماعیل در شرایط بسیار مرموزی درگذشته بود حتی امیران و ناموران کشور صلاح ندیدند که در یافتن علت یا علتهای این رویداد مبالغهای شود.»
[2] - شاه اسماعیل دوم، شجاع تباه شده، دکتر منوچهر پارسا دوست، تهران شرکت سهامی انتشار، خلاصه صفحات 126 تا 129
3- آینه عیب نما، فریادی از کاخهای صفوی، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1401 ، ص 485