شاه اسماعیل در ابتدای جوانی خود همانند اسلافش با سنّیها و به خصوص ترکان عثمانی بسیار مخالف بود و به کشتار و غارت آنان میپرداخت و حتی در نظر قزلباشان شخصیّت شاه اسماعیل اوّل را تداعی کرده بود. اسماعیل میرزا بعد از آزادی و کسب مقام پادشاهی کوشید که روحیهی تندروی و خشونتِ تعصّب آمیز فضای اجتماعی را که در اثر اختلافات مذهبی تیره و تار شده بود تا حدودی آرام سازد. تداوم سیاستهای مذهبی نیاکانش باعث شده بود که ایران بارها مورد حملهی عثمانیان و ازبکان قرار گیرد و هزاران نفر به خاک و خون خود بغلتند و موجب آوارگیهای افراد بیشمار گردد. در هر صورت شاه اسماعیل در اثر فرصت باز اندیشی در زندان مخوف قهقهه و یا ارتباط با دیگران خواهان تغییر در کاهش اختلافات مذهبی بود و در آغاز حکومت خود لعن عایشه همسر پیامبر را منع کرد. سیاست مذهبی وی باعث شد که برخی علما در مورد کنار گذاشتن لعن به ارائهی دلایل مذهبی پرداختند که از برجستهترین آنان به میرزا مخدوم شریفی میتوان اشاره کرد. به یقین این رفتار برای علمای شیعه قابل تحمّل نبود و دیری نگذشت که این روش پادشاه را تاب نیاورده و بر علیه وی واکنش نشان دادند و حتی مشارکت در قتلش نیز دور از انتظار نمیباشد. دکتر پارسا دوست در این رابطه مینویسد: «عالمان مذهبی در برابر سیاست جدید مذهبی شاه اسماعیل دوّم به تدریج واکنش نشان دادند و او نیز نسبت به آنان روش خشونتآمیز در پیش گرفت. او برخی از آنان را تبعید کرد و برخی دیگر را دستور داد که از خانههای خود بیرون نیایند. او کتابهای مربوط به مذهب شیعه و احادیث ائمّهی اثنی عشر علیهمالسّلام را که در خانههای برخی از عالمان شیعه بود، به ویژه کلّیهی کتابهای میر سید حسین مجتهد را ضبط و مُهر کرد. فشار بر عالمان شیعه موجب گردید که آنان در ردّ مذهب تسنّن و لزوم لعن به سه خلیفهی نخستین رعایت احتیاط کنند و سکوت اختیار نمایند. حسینی استرآبادی مینویسد میر سیّد حسین مجتهد و میر سیّد علی خطیب استرآبادی جدّ راقم حروف بنا بر مصلحت وقت چند روزی خود را کنار کشیده، به تنگنای تقیّه گرفتار شدند. شاه اسماعیل دوّم نسبت به تبرّا و تبرّاییان که از شیعیان متعصّب بودند نیز روش قاطع در پیش گرفت. او دستور داد رسم تبرّا در کوچهها و محلّهها از میان برداشته شود و تبرّاییان از رفتن به آن نقاط خودداری کنند. او گفت مرا با طبقهی تبرّایی که لعن را سرمایهی معاش ساختهاند، صفایی نیست.
شاه اسماعیل دوم گام دیگری در پیشبرد سیاست مذهبی خود برداشت. او در کشوری که نیای او شاه اسماعیل اوّل با کشتن دهها هزار سنّی کوشیده بود همه را ناگزیر به لعن سه خلیفهی نخستین کند و پدرش نیز به ویژه تا پیش از پیمان صلح آماسیه با عثمانی در 8 رجب 962ه (29 مه 1555م ) سیاست مذهبی شاه اسماعیل اول را همچنان ادامه داده بود دستور داد که در روز جمعه بر بالای منبر نام ملاعین ثلاث علیهماللعن والعذاب را به نیکویی یاد نموده، ترک لعن نمایند. حسینی استرآبادی مینویسد میر سیّد حسین مجتهد و میر سیّد علی جدّ او پس از شنیدن خبر مذکور خود را به مسجد رسانیده، خطیب را به زیر آورده، از منبر لگد کوب کردند و مرحوم میر سید علی بر روی منبر آمده، خطبه ائمّهی اثنی عشر را ادا فرموده و لعن و طعن ملاعین نمود و بدین سبب به سیّد علی خطیب شهرت یافت. دشوار است، پذیرفت که در زمان پادشاهی شاه اسماعیل دوم که همه از بیم خشونت او در هراس بودند کسی جرأت کند خطیبِ مأمور اجرای فرمان او را ار منبر به زیر بکشد و او را لگد کوب نماید. به ویژه آن که میر سیّد حسین مجتهد و میر سیّد علی به نوشتهی حسینی استرآبادی مصلحت خود را در تقیّه و کنارهگیری دانستند. اسکندر بیک رویداد را به نحو دیگری روایت میکند. او مینویسد چون میرزا مخدوم از نجوای طعنهآمیز بعضی تبرّاییان به شاه اسماعیل دوم شکایت برد او بیدرنگ 12 قورچی برگزید و به آنان فرمان داد هر کس را که به سه خلیفهی نخستین لعن کند به سختی کیفر دهند. در پایانِ وعظِ میرزا مخدوم، درویش قنبرِ تبرّایی بیت زیر را بلند خواند:
علی و آل علی را ز جان و دل صلوات که دشمنان علی را مدام لعنت باد
قورچیان وی را به شدّت مضروب ساختند. شاه اسماعیل دوّم در تشویق مردم به خودداری از لعن به سه خلیفهی نخستین اقدام بی سابقهای کرد. او مبلغی پول تعیین نمود و دستور داد که آن مبلغ را بین کسانی که در مدّت عمر خود به عشیرهی مبشّره لعن نکرده باشند تقسیم گردد. بسیاری از مردم برای آن که سهمی از آن مبلغ داشته باشند مدّعی گردیدند که همیشه مذهب تسنّن داشتهاند، ولی به گفتهی آنان ترتیب اثر داده نشد. قزوین تا زمان صفویان از شهرهای مهّم سنّی نشین بود. حمدالله مستوفی مینویسد مردم قزوین بیشتر شافعی مذهباند و در کار دین به غایت صلب و زیرک، اندکی حنفی باشند. گروهی از آنان ادّعا نمودند که سنّی هستند. چون احتمال داده شد از سنّیان قدیم جمعی مانده باشند؛ میرزا مخدوم شریفی مبلغ جایزه را که قریب 200 تومان بود بین آنان تقسیم کرد.
شاه تهماسب پس از انتخاب قزوین به عنوان پایتخت دستور داده بود بر دیوارهای مساجد قزوین عبارات و شعرهایی در مدح امامان شیعیان نوشته شود. افزون بر آنها مردم نیز شعرهای دیگری بر روی آنها نوشته بودند که عموماً جنبهی عاشقانه داشت. شاه اسماعیل دوّم، میر زینالعابدین کاشی محتسب را خواست و به او دستور داد که آن شعرها را پاک کند. او با آن که شیعه بود برای جلب نظر شاه اسماعیل دوم نه تنها شعرهای عاشقانه، بلکه شعرهای مربوط به مناقب علی (ع) و سایر امامان را نیز از دیوارهای مسجدها پاک کرد.
عالمان شیعه که در زمان شاه تهماسب از موقعیّت ممتاز و احترام اجتماعی برخوردار بودند در زمان شاه اسماعیل دوّم خفیف و بی اعتبار گشتند؛ لاجرم دلهای این طایفه از او متنفّر گشته، بر بد اعتقادی و بی اعتقادی آن رقم کشیدند. آنان بر علیه شاه اسماعیل دوّم به تبلیغ پرداختند و با نفوذی که در میان مردم و قزلباشان داشتند شایع نمودند که وی از مذهب شیعه برگشته و مذهب تسنّن را اختیار نموده است. شاه اسماعیل دوّم با آگاهی از تحریکات آنان واکنش نشان داد و عالمان شیعه را به امور ناشایستِ نامتناسب نسبت داده، در کسر عزّت ایشان اداها فرمود. او عالمان شیعه را به شیّادی و سالوس متّهم ساخت که پدر او را فریفتند و تأکید نمود که او فریب آنان را نخواهد خورد. با فعالیّت وسیع پنهانی و پیگیر عالمان شیعه که قدرت برتر اجتماعی در زمان شاه تهماسب بودند، مردم و قزلباشان او را در تشیّع سست اعتقاد یافته، گمان تسنّن به او بردند. قزلباشان و صوفیانِ طریقت صفوی که عموماً از غلات شیعه و نسبت به آن مذهب متعصّب بودند در اعتقادشان به مرشد کامل سستی راه یافت و نزدیک به آن رسید که از اطاعت برگردند. با وجود رواج یافتن شایعه، از سطوت و صلابتی که شاه اسماعیل داشت احدی را حدّ و یارای آن نبود که زبان به اظهار این حکایت تواند گشود.
شاه اسماعیل دوم که مانند هر صاحب قدرتی به حفظ قدرت توجّه تامّ و از مخالفت عالمان شیعه با خود آگاهی داشت آنان را مورد اعتراض قرار داد که هرروزه سخنان ناشایست میگویید و مرا به مذهب تسنّن متّهم ساخته، تزلزل در میان ایشان (مردم و قزلباشان) به هم رسانیدهاید؛ ولی عالمان شیعه به تحریکات خود همچنان ادامه دادند. او چون پی برد که گفتههای عالمان مذهبی در مردم و قزلباشان اثر گذاشته است ناچار از ادامهی سیاست مذهبی خود دست کشید. او برای آن که نشان دهد همچنان به مذهب شیعه پایبند و با مذهب تسنّن مخالف میباشد میرزا مخدوم شریفی را در حضور جمع مورد عتاب قرار داد و او را که به نوشتهی احمد قمی باعث هزار گونه فتنه و فساد بود در جمادیالاول 985ه زندانی کرد. مرسوم بود که هر پادشاهی به ضرب سکّه اقدام نماید. متصدّیان ضرّابخانه توجّه شاه اسماعیل دوم را به آن جلب کردند. او در مورد عبارت لا اله الاالله محمداً رسولالله علیاً ولیالله که پشت سکّه نقش میشد، اظهار داشت چون مسلمانان بی طهارت و مردم غیر مسلمان نیز آن را لمس مینمایند این عبارت بیحرمتی است و باید حذف شود. احتمالاً نقطه نظر او عبارت علیاً ولیالله بود و او موافقت نداشت و یا مصلحت نمیدانست که یکی از چهار خلیفهی نخستین مقام استثنایی داشته باشد. ولی او برای آن که شبههی مخالفت با مذهب شیعه را از ذهن کلیّهی افراد دور کند و خود را علاقهمند و پیرو امام اول شیعیان معرّفی نماید، دستور داد بیت زیر را در پشت سکّه نقش نمایند:
ز مشرق تا به مغرب گر امام است علی و آل او ما را تمام است
خطر زمانی شاه اسماعیل دوّم را تهدید نمود که تحریک عالمان شیعه در قزلباشان که نیروی اصلی قدرت نظامی او بودند اثر کرد و آنان او را در مذهب شیعه سست اعتقاد یافتند و گمان تسنّن بردند. در زمان شا اسماعیل دوّم عالمان مذهبی و قزلباشان که به ترتیب اکثر مردم را زیر نفوذ اندیشهها و زیر سلطهی حکومت خود داشتند، تکیه گاه اصلی قدرت شاه بودند. شاه اسماعیل دوّم که پس از سالها زندانی بودن و تحمّل محرومیتها و حقارتها به مقام پادشاهی و امکان بهرهمندی از امتیازهای گستردهی آن رسیده بود، نمیتوانست به مخالفت آنان بیاعتنا بماند. از آن پس او سیاست مذهبی خود را در نیمهی راه رها کرد. او که پادشاهی قوی اراده، جسور و بی رحم بود در برابر واکنش عالمان شیعه که تکیه بر اندیشه و اعتقاد قزلباشان و مردم داشتند زانو زد و ناتوان گردید. او نتوانست عالمان مذهبی را از تحریک بر علیه خود باز دارد و راه خود را دنبال نماید. او با تمام نخوت و غرورِ پادشاهی تسلیم نظر آنان گردید و از راه خود برای تضعیف مقام عالمان مذهب شیعه برگشت. میرزا مخدوم شریفی را که نمایندهی گروه مذهبی مخالف، یعنی تسنّن بود بازداشت کرد و در سکّهای که ضرب نمود، شعر مدح علی (ع) را نقش کرد.
این واقعیّت تاریخی یعنی خودداری شاه اسماعیل دوم از ادامهی سیاست تساهل مذهبی گواه آن است که عالمان مذهب شیعه با تکیه بر اعتقاد مذهبی قزلباشان و مردم در میان آنان نفوذ داشتند و این نفوذ به درجهای عمیق و مؤثّر بود که پادشاه قدرتمند و خونریزی چون شاه اسماعیل دوّم با وجود ادّعای خویشاوندی با امامان شیعه و با وجود مرشد کامل بودن از بیم گسترش تحریکهای عالمان مذهب شیعه در میان قزلباشان و مردم ناچار به عقب نشینی و تسلیم خواستهای آنان شد.»[1]
[1] - شاه اسماعیل دوم، شجاع تباه شده، دکتر منوچهر پارسا دوست، تهران شرکت سهامی انتشار، ، 1381گزیدهای از صفحات 107 تا 125
2- آینه عیب نما، فریادی از کاخهای صفوی، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1401، ص 485