بعد از فوت و حذف شاه اسماعیل دوم سران قزلباش تصمیم گرفتند که بدون درگیری و باز هم به رهبری پری خان خانم در مورد انتخاب پادشاهی به مشورت بپردازند. در این زمینه عقاید و اختلافاتی وجود داشت، بعضی از امیران مانند ولی سلطان اوغلی که از عنایت و لطف شاه اسماعیل دوم برخوردار بودند پیشنهاد کردند که طبق معمول شجاعالدّین محمّد پسر شاه را به پادشاهی انتخاب شود و زمام امور در دست پری خان خانم باشد. برخی این نظر را قبول نکردند و گفتند که پادشاهی او به مصلحت نیست زیرا تنها دو ماه از عمرش گذشته و شیرخوار میباشد و زمامداری یک دختر موجب بروز فتنه و آشوب در کشور خواهد گردید. برخی خواهان پادشاهی محمّد میرزا و برخی نیز طرفدار حمزه میرزا بودند و سرانجام در مورد پادشاهی محمّد میرزا که شایستگی مورد نظر اغلب قزلباشان را داشت و در بی ارادگی و ضعف بر آورده کنندهی اهداف آنان بود به توافق رسیدند. مؤلّف تاریخ سلطانی در این رابطه مینویسد: «و بعد از وقوع واقعه (مرگ شاه اسماعیل دوّم) امرا و ارکان دولت و قاپوچیان درگاه راه آمد و شد خلق را بسته، میرزا سلمان وزیر و خلیل خان افشار و امیرخان ترکمان و میر محمّد خان و ریش سفیدان ترکمان و تکلّو که فیمابین ایشان نقار خاطری بود با یک دیگر صلح کرده، در تدبیر مهّم سلطنت کوشیدند و هر یک سخنی میگفتند تا آن که امیر خان و پیر محمّد خان و خلیل خان و سایر امرا گفتند که نوّاب سلطان محمّد میرزا فرزند اکبر نوّاب شاه جنّت مکان و والد چند شاهزاده است؛ انسب آن است که بر مسند سلطنت متمکّن گردد و باقی امرا متّفق و تصدیق قول ایشان نمودند و آوازها برداشتند که دولت سلطان محمّد، پادشاه بر اوج تابنده باد و در ساعت حسین بیک شاملو پدر علیقلی خان و سلطان محمّد وکیل را به جانب هرات به جهت نگاه داشت قلعه روانه نمودند و نوشتجات به مُهر همیشگی درست داشته به علی خان بیک موصلو و علی بیک ذوالقدر سپرده، به خدمت شاهزادهی نامدار روانه نمودند و روز دیگر نوّاب خانم حکم فرمودند که امروز اعیان و غیر هر کس و به هر جهت در حبس بود از بند نجات دهند. همگی محبوسان را نجات داده، در امر و نهی میبودند تا رسیدن نوّاب سلطان محمّد میرزا، نوّاب خاقان سکندر شأن.
چون احوال خجسته مآل نوّاب سکندر شأن و نوّاب جهان بانی سلطان محمّد در کتب تاریخ نامنظم بوده، لهذا وقایع مدّت سلطنت و کامکاری بر سبیل اجمال ذکر کرده میشود. چون سابقاً سمت گزارش یافته که اسماعیل میرزا، غازی بیک قورچی ذوالقدر را مقرّر کرده بود که نوّاب سکندر شأن و پسران او را نگاه داشت نماید؛ غازی بیک مذکور نهایت بد سلوکی و بد اندامی در خدمتگزاری مینموده تا در حین واقعهی اسماعیل میرزا، امرای عظام علی بیک موصلو ترکمان و علی بیک ذوالقدر را روانهی شیراز نمودند. اسکندر بیک شاملو پیش از علی بیک خود را به شیراز رسانیده، به عرض رسانید که حقّ برمرکز خود قرار گرفت و ملازمان این خبر را به خدمت شاهزادهی نامدار رسانیدند. آن حضرت اصلاً متوجّه نگردیده، فرمودند که دیگری بر آب زده در مقام امتحان و آزمایش آمد که غازی بیک ذوالقدر خود را به خدمت رسانیده، به عرض رسانید که چنین واقعه روی داده و دو - سه روز دیگر بر ملازمان ظاهر خواهد شد و این خبر در میان مردم مشهور شده، خلایق بر درِ دولت سرا جمع شدند که بعد از دو - سه روز علی بیک به شرف پای بوس مشرّف گشت و متعاقب او علی خان بیک ترکمان با نوشتجات و عرایض امرا رسیده، به شرف پای بوس مشرّف شدند و اسکندر بیک را به مرتبهی امارت به خوش خبر خانی ملقّب فرمودند و به تدارک پرداخته کوچ بر کوچ روانهی دارالسّلطنهی قزوین شدند.[1]
چون خبر ورود نوّاب سکندر شأن به نوّاب پری خان خانم رسید مقرّر فرمودند که از ریش سفیدان اویماق یک یک به استقبال نوّاب سکندر شأن روند و باقی عساکر و ملازمان در دارالسّلطنهی قزوین حاضر شوند که در رکاب نوّاب خانم به استقبال حرکت نمایند و امرا و عساکر منصوره امور خود به شمخال سلطان چرکس خالوی نوّاب خانم عرض نمایند که او به عرض خانم رساند و به جواب مهام خود فایض گردند. از وقوع این مقدّمه همگی امرا در تاب شده و در تدبیر کار خود بودند تا روزی میرزا سلمان وزیر بی مصلحت خود را در عرض راه به خدمت اشرف رسانیده همگی حالات را به عرض رسانید که همین اسم پادشاهی به نام باقی مانده و باید در تدبیر ملک و سلطنت متوجّه بود و آن چه به خاطر مبارک رسد چنان باید کرد. بعد از یک ماه موکب همایون داخل دارالسّلطنهی اصفهان شده حکومت آن جا را مخصوص نوّاب جهانبانی سلطان حمزه میرزا و میرحسین خان مازندرانی برادر زادهی نوّاب خانم مقرّر داشتند و از آن جا حرکت کرده سه روزه در دارالمؤمنین کاشان و قم توقّف فرمودند. حسین قلی سلطان شاملو ایشک آقاسی باشی با اسباب شاهی به شرف پای بوس رسیده، در بلدهی ساوه و خشک رود امیر خان و پیر محمّد خان و خلیل خان قورچی باشی و محمّد خان و جمعی دیگر به خدمت اشرف رسیدند که در این حین خبر رسید که شمخال چرکس با جماعت خود اتّفاق کرده و با یراق حرب به درِ خانهی نوّاب خانم رفته شورش و فساد آغاز کردند. نوّاب سکندر شأن امیر اصلان ارشلوی افشار را به دفع شمخال مقرّر فرموده و به ایالت ولایت شکّی سرافراز فرمودند و در غرّهی شهر ذیالحجه موکب همایون در یک فرسخی شهر نزول اجلال روی داد و نوّاب پری خان خانم با تمامی قورچیان عظام که قریب پانصد نفر بودند به استقبال آمدند و در روز سه شنبه سیّم شهر ذیالحجه که یازده ماه از سال نهصد و هشتاد و پنج گذشته بود به ساعتی که مولانا افضل منجّم قزوینی اختیار کرده بود داخل دولت خانه شدند و نوّاب خانم حسبالفرمان در خانهی خلیل خان افشار که لـلهی آن علیا حضرت بوده مسکن نمودند و در روز مذکور امیر اصلان خان که سابق بر این مقرّر شده بود حسبالحکم شمخال چرکسی را به قتل رسانید و به شرف پای بوس مشرّف گردید و شاه شجاع پسر اسماعیل میرزا که به سن یک سالگی رسیده بود به جوار رحمت ایزدی پیوست.»[2]
[1] - غازی بیک ذوالقدر در آغاز کار بخشیده میشود و منصب ایشیک آقاسی باشی یا رئیس تشریفات را میگیرد، ولی بعداً به دستور مهد علیا خیرالنّساء بیگم همسر شاه محمّد به قلعه اصطخر میفرستند و در آن جا وی هلاک را میکنند.
[2] - تاریخ سلطانی، از شیخ صفی تا شاه صفی، 1364، تألیف سید حسین بن مرتضی حسینی استرآبادی، به کوشش دکتر احسان اشراقی، ص 103
3- آینه عیبنما، فریادی از کاخهای صفوی، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1401