« شاه عباس همچنان که در کار سیاست و مملکت داری مهارت و استعداد فوقالعاده داشت در کار عشق و محبت نیز پرشور و در زن دوستی بی اختیار و در ادارهی حرمخانهی شاهی سخت متعصّب و دقیق بود. شاه عباس زمانی که شانزده سال بیش نداشت و هنوز به تخت سلطنت ننشسته بود و به سرپرستی مرشد قلی خان استاجلو در خراسان خود را شاه نامیده بود، نخستین همسر خود را که زنی چرکس بود اختیار کرد که از این زن در سال 995 هجری پسر بزرگش محمّد باقر میرزا که بعدها به صفی میرزا معروف شد به دنیا آمد. شاه عباس زمانی که در اواخر ذی الحجّه سال 996 هجری قمری به سلطنت رسید، در حالی که هنوز هیجده ساله بود دو زن را در یک شب رسماً به عقد خود درآورد. این دو زن از شاهزاده خانمهای بزرگ صفوی بودند. از این زنان یکی اغلان پاشا خانم دختر سلطان حسین میرزا پسر بهرام میرزا برادر شاه تهماسب اول بود. اغلان پاشا خانم نخست زن سلطان حمزه میرزا برادر بزرگ شاه عباس بود و از زمانی که آن شاهزاده در سال 994 هجری به دست دلاک خود کشته شد شوهری اختیار نکرده بود تا این که در این سال به عقد شاه عباس درآمد. عروس دیگر مهدعلیا خانم دختر بزرگ سلطان مصطفی میرزا پسر شاه تهماسب اول، یعنی دختر عمّ شاه عباس بود. این خانم و دوشیزه را در یک مجلس و در بهترین ساعت به عقد دایمی کلب آستان علی درآوردند. و در باغ سعادت آباد یا باغ جنّت قزوین جشنی شاهانه برپا ساختند و سه شب چراغان و آتشبازی کردند و مبلغ هفتصد تومان که به پول آن زمان ثروتی بود فقط صرف آتش بازی شد. پس از آن هم شاه عباس زنان بسیار دیگر ایرانی و گرجی و ارمنی و چرکس و تاتار گرفت. وی با گرفتن خواهر شاهوردی خان عبّاسی حکمران لرستان، یکی از شاهزاده خانمهای صفوی را به شاهوردی خان داد تا بدین وسیله حکمران لرستان را که غالباً با دولت عثمانی میساخت و گاه به خودسری و یغماگری میپرداخت، مطیع سازد. در سال 1005 هجری نیز چون شنید که عبدالغفار نام ازناوران ( اشراف و بزرگ زادگان گرجی) گرجستان دختری زیبا دارد یکی از شاهزادگان گرجی به نام بکرات میرزا را که در دربار ایران به سر میبرد با فرهاد خان قرامانلو از سرداران بزرگ قزلباش برای آوردن دختر به گرجستان روانه کرد. شاهزادهی گرجی پیش از سرداران قزلباش به گرجستان رفت و دختر را خواستگاری کرد. سپس فرهاد خان که در حدود گنجه توقف کرده بود پانصد سوار قزلباش به استقبال وی فرستاد و آن دختر را در ماه ذیقعده آن سال به قزوین آوردند و به حرمخانه شاهی سپردند.
نامزد کردن دختران از بدو تولد برای پسران در زمان صفویه نیز مرسوم بوده است، چنان که دختر خان احمد گیلانی را زمانی که صفی میرزا پسر شاه عباس هنوز بیش از سه سال نداشت برای وی نامزد کرده بودند. وقتی که این دختر به سن نوجوانی رسید و گل زیباییاش شکفته شد شاه عباس به این بهانه که پسرش آن دختر را دوست نمیدارد در سال 1011 هجری برای خود عقد کرد و بدین ترتیب دختری را نیز که قرار بود در آینده عروس او شود به داخل حرمسرای خویش برد. در مورد این ازدواج گفتهاند که شاه عباس در سال 999هجری قمری دختر خان احمد گیلانی حکمران مستقل گیلان را برای شاهزاده صفی میرزا که در آن تاریخ چهار سال بیشتر نداشت خواستار شد. خان احمد به ملاحظات سیاسی به این وصلت مایل نبود ولی چون شاه عباس اصرار و پافشاری کرد جز اطاعت چارهای ندید و دختر خود را به قزوین فرستاد. دختر خان احمد در حرمسرای شاهی به عنوان نامزد صفی میرزا تربیت شد و مدّتها با وی همبازی و مصاحب بود ولی همیشه بر شاهزاده تسلّط داشت و بر سر اندک اختلافی او را میزد. در سال 1010 هجری چون صفی میرزا به سن پانزده سالگی رسیده بود شاه عباس مصمّم شد که دختر خان احمد را رسماً به عقد وی درآورد و مقدّمات عروسی را فراهم سازد، امّا شاهزاده نامزد خود را به علّت بد رفتاریهای او دوست نمیداشت. ملا جلالالدّین محمّد منجّم نیز در تاریخ عباسی در این خصوص مینویسد چون دختر خان احمد والی گیلان نامزد صفی میرزا بود نوّاب کلب آستان علی اراده نمودند که صیغهی عقد گفته عروسی بفرمایند، امّا نواب صفی میرزا راضی نشد. به سبب آن که در صغر سن از این دختر کتک بسیار خورده بود. هرچند کلب آستان علی مبالغه بیشتر کرد، اثر کمتر داد. شاه عباس ناچار در اواخر جمادیالاول آن سال دختر بزرگ شاه اسماعیل دوم را به عقد دایمی وی درآورد و پس از دو ماه به عنوان این که نمیتوان دختر خان احمد را در حرمسرا همچنان بی شوهر نگه داشت، حسبالصلاح اکابر و اعیان در روز دوشنبه 14 ربیعالاول 1011 خود به زنی اختیار کرد و بر خیل همخوابگان خویش افزود. شاه عباس در میان زنان مختلف به زنان گرجی و چرکس به سبب زیبایی ایشان عشق مخصوص داشت زیرا به قول شاردن خون گرجی بهترین خونهای مشرق بلکه همهی جهان است. من در این کشور میان مرد و زن یک صورت زشت ندیدم و صورتهای فرشته آسا فراوان بود. زنان گرجی لطف و زیبایی مخصوصی دارند که در هیچ کشور دیگر دیده نمیشود. بلند قد و خوش اندام و کمر باریکند و یگانه عیبی که از ایشان میتوان گرفت آرایش زیاده از اندازهای است که همه از زیبا و زشت گرفتار و پای بند آنند. بدین ترتیب شاه عباس حق داشت که حریصانه در پی گرد آوردن زنان گرجی در حرمسرای خود باشد. چنان که وجود زنان دیگر ملل باعث شده بود تا زنان ایرانی در حرم شاه نسبت به دیگران کمتر باشند. پیترو دلاواله نیز تأیید میکند که در حرم شاه زن ایرانی کم بود و بیشتر زنان او شاهزاده خانمان یا کنیزکان گرجی و چرکسی و حتی روسی بودند.
همان گونه که در بیان تشکیل حرمسرای بسیاری از پادشاهان نوشتهایم سلاطین علاوه بر این که علاقهی وافر به زن داشتند و بسیاری از آنان را برای لذّت جویی میخواستند، در این زن خواهیها در اغلب موارد مسایل سیاسی را نیز فرموش نمیکردند و شاه عباس نیز تعدادی از ازدواجهایش این چنین بود. او که در سال 1012 برای بازگرفتن آذربایجان از ترکان عثمانی به آن سرزمین تاخت و قلعههای تبریز و نخجوان و ایروان را گرفت و الکساندر خان امیر گرجستان کاختی و گرگین خان امیر گرجستان کارتلی را به اطاعت خود درآورد، برای اثبات دوستی خود بعد از آن که گرگین خان به دیار دیگر شتافت دختر او را که تیناتین نام داشت به حرم خود داخل کرد. این زن صیغهای پس از وصلت با شاه عباس به نامهای لیلی و فاطمه سلطان موسوم شد و برای این که آلکساندر خان، دیگر متحد شاه صفوی نیز آزرده خاطر نشود یکی از نوادههای وی به نام کتایون را هم خواستگاری کرد. موّرخان عموماً این زن را به نام دیدی پال و تیتی فال میشناسند که از جملهی زنان صیغهای شاه بود. در اواسط ماه ربیعالاول سال 1016 هجری نیز دختران رستم خان داغستانی و معصوم خان والی طبرستان را صیغه کرد و در شب سه شنبه چهاردهم ربیعالآخر سال 1019 خواهر قباد خان از سرداران کرد مکری را گرفت و چهار روز پس از این وصلت شاه عباس، قباد خان را با نود و چهار تن از بزرگان به جرم خیانت کشت. در این مورد میبینیم که قصد شاه و منظور اصلی او ازدواج با خواهر قباد خان جلب دوستی و محبت نبوده بلکه این وصلت حیلهای سیاسی بوده تا قباد خان و اطرافیان مقتدر وی را به دام اندازد و به هلاکت رساند.
عدّهی زنان حرم شاه عباس را از چهار صد تا پانصد نفر نوشتهاند.[1] بیشتر این زنان زیبارویانی بودند که از امیران و حکام گرجستان و ارمنستان و ولایات دیگر برای شاه هدیه میفرستادند. از این عدّه سه یا چهار تن از شاهزاده خانمان، زنان عقدی و رسمی شاه بودند و دیگران به عنوان صیغه و کنیز در حرمخانه به سر میبردند. امیران گرجستان و حکّام ایرانی ارمنستان و شروان همه ساله عدّهای دختر و پسر گرجی و ارمنی و چرکس برای شاه میفرستادند و او زیباترین ایشان را به حرمخانه ی شاهی میفرستاد و باقی را میان سرداران خود قسمت میکرد. بیشتر این امرا و حکام نیز برای به دست آوردن شغل بهتر و مقام بالاتری دختران خود رابه شاه هدیه میکردند و همراه خود به دربار میبردند و با گرفتن پست و مقامی باز میگشتند و گاه نیز حکام ولایات فرزندان رعایا را به عنوان غلام و کنیز به دربار گسیل میداشتند و هرچه بیشتر بدین وسیله خود را به شاه نزدیک میساختند. پیترو دلاواله در سفرنامهی خود اشاره دارد به این که شاه عباس به خاطر تصاحب زنی که همسر تهمورث خان گرجی بود با وی جنگید و او را از کشورش بیرون کرد و با آن که خواهر این زن قبلاً به ازدواج شاه درآمده و از جمله زنان سوگلی حرم بود خواهر دیگر را نیز بدین وسیله تصاحب کرد.
همان گونه که گفتیم شاه به دختران گرجی و چرکس و ارمنی علاقهی بسیار داشت و کسان شاه نیز مطابق این علاقه به گرد آوردن دختران مطلوب شاه همت میگماشتند و به هر طریق اینان را به چنگ میآوردند و به حرمسرای شاه تقدیم میکردند. ارامنه گاهی دختران صغیر خود را از ترس این که مبادا کسان شاه آنها را برای حرم بربایند از ناچاری خیلی زود شوهر میدادند. آنان طی مراسمی با دو زن مسن و یک کشیش به منزل دختر میرفتند و از طرف پسر حلقه انگشتری در انگشت دختر میکردند و کشیش نیز صیغهی عقد را جاری میکرد تا بدین وسیله دختران از همان سن نوجوانی و حتی کودکی صاحب شوهر باشند تا کسان شاه برای آنان دندان تیز نکنند. پیترو دلاواله که از معاصران شاه عباس است در سفرنامهی خود مطالب جالبی از ترکیب زنان در حرمسرای پادشاه و طرز زندگی آنان به دست میدهد. او مینویسد شاه به زنان ایرانی و حتی به زنان خانوادهی خویش علاقه ندارد. در حرم او از دختران حکّام بزرگ و اشخاص عالی مقام کشور بسیار کم است. او دختران طبقهی پست را خود پسندیده و انتخاب کرده است. زنان او تقریباً همه گرجی و چرکسی و روسی و ارمنی هستند. از این دسته گروهی مسلمان شدهاند زیرا عیسوی بودن گناهی بزرگ و برای ایرانیان نفرت انگیز است. زنان پس از ورود به حرمسرای شاه ناچار باید قوانین اسلام را محترم شمارند و اگر عیسوی ماندهاند دین خود را آشکار نکنند. در حرم شاه، زنان تاتار و ازبک و طوایف مسلمان دیگر هم هست که به رسم هدیه برای او فرستادهاند. شاه حق دارد که زنان گرجی را از دیگران عزیزتر شمارد زیرا مانند زنان کشور ما ایتالیا مهربان و مؤدّب و ملایم و تقریباً همگی از خانوادههای اصیل و نجیباند و بی شک زیباترین موجودات آسیا هستند. زنان سیه چردهی ایران هرگز به پای ایشان نمیرسند. زنان گرجی همه بلند قامتند و تقریباً همگی زلف سیاه و چشمان درشت دلپذیر مشکی و رنگ سفید و سرخ دارند. زنان گرجی هیچ وقت زن عقدی شاه نمیشوند و اساساً زنان عقدی او سه یا چهار و همگی از بستگان وی هستند. به هیمن سبب هرگز زنان گرجی یا چرکس و ارمنی شاه را بیگم خطاب نمیکنند و این عنوان تنها بر خواهران و دختران و عمّهها و خالههای شاه و هر زنی که از خاندان سلطنتی باشد اطلاق میشود. زنان دیگر را خانم مینامند و بزرگترین زن حرم شاه را که به سبب پیرتر بودن یا داشتن نسبی عالیتر و یا نزدیکتر بودن به شاه بر دیگران برتری دارد بیگم مطلق میخوانند و دیگر اسمی بر آن اضافه نمیکنند، در صورتی که شاهزاده خانمان دیگر را فیالمثل زینب بیگم یا مریم بیگم میگویند.
پاسداری از حرمسرای شاه را خواجگان سیاه به عهده داشتند و اینان هیچ گاه از حرمسرا خارج نمیشدند و پیوسته کار مراقبت و خدمت زنان را انجام میدادند. از سوی دیگر مهتر و خواجگان سفید هرگز به درون حرمخانه شاهی داخل نمیشدند، مگر این که شاه خود ایشان را بدان جا میبرد. خواجگان سفید هر وقت که شاه از حرمسرا بیرون میآید از پی او حرکت میکردند. یوزباشی خواجگان سیاه نیز جدا از یوزباشی خواجگان سفید بود. در این میان یکی از خدمتگزاران قدیمی که درستکار و متدیّن و نجیب و به شاه از دیگران نزدیکتر و در نزد او محترمتر بود به مقام ایشیک آقاسی باشی میرسید. ایشیک آقاسی باشی شب و روز بر در حرمخانهی شاهی حاضر بود و تمام قاپوچیان و ایشیک آقاسیان حرم مطیع فرمان او بودند. محافظت قسمت درونی عمارت و خلوت خانهی شاه با قاپوچیان خلوت بود ولی همگی در فرمان ایشیک آقاسی باشی بودند. ضمناً حرمسرای شاهی به دست زنی به نام زینب بیگم که عمّهی شاه بود اداره میشد و شاه در غالب امور با وی مشورت میکرد و دستورهای او را به کار میبست. زینب بیگم از زنان حرمسرای شاهی یگانه زنی بود که در مجالس رسمی حاضر میشد و در میان مردان مینشست. زینب بیگم در سالهای اول سلطنت شاه عباس در شخص او نفوذ فوقالعاده داشت و شاه بی صوابدید وی به کمتر کاری اقدام میکرد. پس از آن تدریجاً از نفوذش کاسته شد، حتا در سال 1022 میان او و شاه اختلاف افتاد و شاه او را ار حرمخانه اصفهان دور کرد و به قزوین فرستاد، ولی در سال 1027 با هم آشتی کردند و زینب بیگم به اصفهان باز آمد و بار دیگر محرم و مشاور شاه و مصلحت گزار امور سلطنتی گردید.[2] زینب بیگم پس از مرگ شاه عباس نیز تا سال 1041 هجری همچنان در حرمخانهی شاهی معزّز و محترم و خاتون حرم بود. در این سال شاه صفی پس از آن که تمام مدّعیان سلطنت را کور کرد یا کشت، زینب بیگم را از حرمخانه بیرون راند و او تا سال 1051 هجری دور از دستگاه سلطنت در انزوا به سر میبرد و در این سال درگذشت.»[3]
[1]- همان گونه که خصلت اشخاص خود محور و خودخواه میباشد شاه عباس نیز تمایل با زنان را تنها برای خود میخواسته و با گرایش دیگران به شدت برخورد میکرده است. در صفحه 82 سفرنامه برادران شرلی در مورد غیرت شاهانه آمده است که «بعد از ختم جشن چون من از نشستن روی زمین خسته شده بودم برخاسته و از رفقا دور رفتم و به سمت درب عمارت پیش رفته، دفعتاً دیدم که زن خوشکلی دویده به سمت من آمد و چنان فریادی کرد که من مات ماندم و بعد نزد من آمده از بازوی من گرفت. پرسیدم چه شده است، گفت: یک نفر از آدمهای شاه خیال بد در حق من داشت. در وقتی که من با او راه میرفتم پادشاه تک و تنها بر حسب رسم معمولهی خود به سمت ما آمد. فیالحقیقه شاه عباس این عادت را دارد که دفعتاً از مجلس بیرون آمده، تنها میرود و امر میکند که کسی از عقب او نرود. خلاصه از این زن پرسید که چرا فریاد کردی؟ زن جواب داد که یکی از نوکرهای شما دست اندازی به من کرد و یکی دیگر با او ایستاده و به داد من نمیرسید. پادشاه پرسید که کجا هستند؟ زن جواب داد که در دربار هستند. بعد پادشاه از دست او گرفت و به سمت درب عمارت رفت . در این اثنا دو نفر از در بیرون آمدند. همین که زن آنها را دید گفت این یکی آن است که به من دست اندازی میکرد و آن دیگری شخصی است که با او همراه بود. پادشاه صدا زد. فوراً جمعی از ارکان و خدم و حشم دویده آمدند؛ ولی سر آنتوان قبل از همه کس پیش شاه رسید، زیرا که همگی ترسیده بودند که مباد اتفاقی روی داده باشد. وقتی همهی اینها جمع شدند پادشاه دفعهی دیگر از آن زن پرسید که جهت فریاد کردن تو چه بود؟ زن تفصیل را تکرار نمود. پادشاه امر کرد که دو انگشت آن شخصی را که ایستاده و به داد زن نرسیده بود، ببرند. بعد او پای شاه را بوسیده رفت؛ ولی در حق شخص دیگر جزاهای سخت امر کرد. اول زبان و بعد مژگان چشمها را بعد لبها و دماغ او را بریدند. بعد از این پس پاهای او را بریدند و بعد از همه این تفصیلات شاه به او نگاه کرده، گفت فلان فلان شده باید تو برای دیگران سر مشق باشی. آیا دیده شده است که من بگذارم در مملکت من شخصی به پول زنی را بفریبد. مگر خانه مرا فاحشه خانه فرض کرده ای؟ بعد از آن پدر آن شخص آمده و از پادشاه خواهش کرد که پسر خود را ببرد. پادشاه گفت بگذارید همین جا بماند تا از گرسنگی بمیرد. هر کس پیش او بیاید او هم به همین سیاست گرفتار خواهد بود.»
[2] - زینب بیگم همان فردی است که در زمان شاه اسماعیل دوم وعدهی ازدواجش را به علیقلی خان داده بودند تا در قبال آن عباس میرزا را در هرات به قتل برساند.
[3] - پشت پردههای حرمسرا، تألیف حسن آزاد، انتشارات انزلی، 1362، صص 284 تا 290
4- آینه عیبنما، فریادی از کاخهای صفوی، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1401