« با سیل دختران و زنان زیباروی که از هر جانب به حرمسرای شاه عباس اول سرازیر بود، بدون تردید طولی نمیکشید که اندرون پادشاه با تورّم جنس لطیف روبهرو میشد و میبایست تعدادی از زنان قدیم جای خود را به زنان جوانتر و بهتر و شادابتر بدهند. به همین خاطر هر وقت که عدد زنان و کنیزکان حرم زیاد میشد و یا آزاد میکرد و برای هر یک به میل خود شوهری برمیگزید. چنان که در سال 1027 هجری سی تن از زنان و همخوابگان خود را طلاق گفت و به عقد سرداران و درباریانی که خود انتخاب کرده بود، درآورد. اگر شاه یکی از زنان حرم خود را به کسی میداد این کار دلیل کمال توجّه و علاقهی وی به آن کس بود و او در میان اقران سرافراز و مفتخر میشد. زنانی را که بدین صورت از حرم خارج میشدند به فرمان شاه در کجاوهای بر شتر مینشاندند و با اسباب و اثاثیهاش به خانهی شوهر تازه میبردند.
شاه گاهی نیز زنان سوگلی و محترم خود را بنا به دلایلی رها میکرد و به سرداران بزرگ میداد. چنان که پس از یاغی شدن تهمورس خان امیر کاختی، خواهر او مارتا را طلاق گفت و به خان گنجه داد و تیناتین یا لیلی خانم خواهر لوارساب خان امیر کارتلی را نیز پس از کشتن این امیر در شیراز به پیکرخان که از سال 1029 هجری به حکومت کاختی منصوب شده بود، بخشید. در حالی که قبلاً دیدیم شاه عباس برای تصاحب این زنان چگونه با همسر یا برادران آنان در افتاده و با ایشان به جنگ و ستیز میپرداخت. در حقیقت آن گونه با زور و ظلم میگرفت و در اثر ناملایمات این چنین اسارت بار، این زنان را به دیگران میبخشید. در این بذل و بخششهای شاهانه در مطالعهی وضع حرمسرای شاه عباس به نکتههای جالبی نیز برمیخوریم و آن هدیهی زن حاملهی حرمسرا به برخی از امرا میباشد. چنان که زمانی شاه یکی از زنان حرم را به امامقلی خان امیرالامرای فارس داد. این زن هنگامی که به خانهی خان فارس رفت سه ماهه آبستن بود و پس از شش ماه پسری آورد که فرزند امامقلی خان معرّفی شد ولی در حقیقت پسر شاه بود و وجود او در آغاز سلطنت شاه صفی موجب کشته شدن امامقلی خان و فرزندان و بستگان وی گردید. این پسر صفی قلی خان نام داشت.
شاه عباس یکی از زنان حرم خود را نیز به محمّد خان شمسالدّین لو از امیران قراباغ معروف به دلو محمّد خان بخشیده بود. پیترو دلاواله جهانگرد ایتالیایی که در سال 1027 هجری در یکی از مجالس شرابخواری شاه حاضر بوده و شوخیهای شاه را با دلو محمّد خان که شاه به شوخی دلی محمّد دیوانهاش میخواند، دربارهی این زن شنیده مینویسد سپس دلی محمّد خان از شاه خواست که به او شراب دیگری بدهد و گفت که چون دیر شده است، میخواهد به خانه رود. شاه برای او جامی از شراب پر کرد و به خنده گفت: لابد میخواهی بروی و به آن خانم خدمتی کنی؟ مقصودش یکی از بانوان حرم خود بود که به عقد دلی محمّد خان درآورد، و این رسم اوست که زنان زاید حرم خویش را به بزرگان کشور میدهد. خان محمّد در جواب گفت: آری دربارهی او هیچ چیز کوتاهی نمیکنم و او بهانهای برای شکایت ندارد. البتّه زنی را که شاه به ما داده است باید خوب راضی کنیم. شاه باز خندید و پرسید وقت را با او چگونه میگذرانی؟ خان جواب داد بسیار خوب و خوش.
شاه عباس، زبیده بیگم دختر خود را نیز به یکی از نزدیکانش به نام عیسی خان قورچی باشی بخشیده بود و آن دختر چون به حکم پدرش تن به چنین ازدواجی داده بود به قورچی باشی نگاه نمیکرد. عاقبت آن سردار به شاه شکایت برد که به جای زن، ماده ببری به او داده است و گفت که دخترت تا کنون دو بار به روی من خنجر کشیده است. شاه بسیار خندید و پرسید در خانه چند کنیز سفید داری؟ جواب داد نزدیک چهل و پنج کنیز. شاه گفت از امشب مرتّب با کنیزان خود بخواب و زن را با بی اعتنایی تنها بگذار. سردار دستور شاه را به کار بست. دو روزی نگذشت که شاهزاده خانم با خشم فراوان نزد شاه شِکوه برد که شوهرم همهی خدمتکاران و کنیزان خود را از من عزیزتر میدارد. شاه جواب داد که حق با شوهر تست و آن چه کرده به دستور من بوده و به دختر نصیحت کرد که همان شب شوهر را به خوابگاه خویش خوانده و با او مهربان باشد. دختر نیز چنین کرد و از آن پس زندگانی ایشان با عشق و سرور آمیخته شد.»[1]
[1] - پشت پردههای حرمسرا، تألیف حسن آزاد، انتشارات انزلی، 1362، صص 290 تا 292
2- آینه عیبنما، فریادی از کاخهای صفوی، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1401