پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

چگونگی برگزاری مراسم عاشورا در زمان شاه عباس اول صفوی

چگونگی برگزاری مراسم عاشورا در سال 1027

 

شاه عباس بر مبنای اعتقاد شخصی و یا ریاکاری و فریب مردم و یا سرگرمی به مناسبت‌های مختلف مراسم عزاداری و سوگواری برای شهادت امام حسین و امام علی (ع) را ترتیب می‌داد. اجرای برنامه‌های او چنان در جامعه‌ی صفوی نهادینه شد که حتی حکومت‌های بعدی را نیز تحت تأثیر خود قرار داد که هنوز هم ادامه دارد. برای آشنایی و تطبیق آن مراسم با دوران بعدی به برخی اظهارات مورّخان داخلی و سیاحان اروپایی استناد می‌گردد. محمود حکیمی با دیدی انتقادی از برگزاری مراسم عزاداری و تفریح توسط شاه عباس می‌نویسد: «شاه عباس پس از هر نماز نام پیغمبر و حضرت علی و دوازده امام و شیخ صفی‌الدّین را مکرّر بر زبان می‌راند و از ایشان در کار سلطنت و ملکداری کمک می‌طلبید. روز ولادت آنان را جشن می‌گرفت و در روز مرگ یا شهادت آنان مجالس عزاداری بر پا می‌کرد. همه ساله از روز نوزدهم تا روز بیست و هفتم ماه رمضان به مناسبت واقعه‌ی شهادت علی (ع) و در ده روز اول ماه محرّم، از طرف شاه و بزرگان و اعیان کشور در پایتخت و شهرهای دیگر مجالس روضه خوانی دایر می‌شد و در شب و روز عاشورا و روز بیست و یکم رمضان دسته‌های سینه زن و سنگ زن و زنجیر زن و امثال آن‌ها با مراسم و تشریفاتی که هنوز هم در بسیاری از شهرهای ایران متداول است به راه می‌افتادند. البّته شاه عباس شرکت در مراسم عزاداری و سوگواری را وسیله‌ای برای فریب خلق ساخته بود و گاهی نیز از جهت سرگرمی از آن مراسم استفاده می‌کرد. پی‌یترو دلاواله یکی از جهانگردان اروپایی که خود شاهد مراسم سوگواری و سینه زنی بوده است پس از آن که با دقّت فراوان در باره چگونگی حرکت دسته‌های عزاداری شرح مفصّلی می‌دهد، می‌نویسد دسته‌ها معمولاً میدان اصفهان را دور می‌زنند و در برابر کاخ شاه عالی قاپو و مسجد بزرگ که روبه‌روی خانه‌ی شاه است اندکی توقف می‌کنند و بعد از آن که کار عزاداری و دعا پایان یافت، پراکنده می‌شوند. وزیر اصفهان و خزانه دار شاه با گروهی سوار در دو سوی میدان جلوی انبوه تماشاگران قرار می‌گیرند تا راه برای گذشتن دسته‌ها آزاد بماند. ضمناً مراقبت می‌کنند که در مدخل کوی‌ها میان دسته‌های مختلف زد و خورد در نگیرد و چنان که مکرر اتفاق افتاده است مردم بی گناه کشته و زخمی نشوند، ولی شاه عباس گاه به قصد تفریح در برخورد دو دسته مداخله می‌کند و بعد از آن که به میل خویش آن دو را به جان هم انداخت، به چابکی از میدان بیرون می‌رود و در کنار پنجره خانه‌‌ای به تماشای زد وخورد دو دسته و نتیجه‌ی شوم آن می‌نشیند. شاه عباس در سفرهای جنگی و حتی پشت قلعه‌ی دشمن نیز مراسم عزاداری عاشورا را فراموش نمی‌کرد و در اردوی خود مجالس روضه و سوگواری بر پا می‌ساخت.»[1]

دکتر نصرالله فلسفی نیز به نقل از سفرنامه پیترو دلاواله در توصیفی مفصّل‌تر می‌نویسد: «در روز عاشورا که روز کشته شدن امام حسین فرزند علی و فاطمه یگانه دختر محمّد پیغمبر است، مردم ایران با تشریفات و مراسم خاص عزاداری می‌کنند. در ده‌ی روز اوّل ماه محرّم همه‌ی مردم غمگین و ملول به نظر می‌رسند و رفتار و کردار و لباسشان چنان است که گویی به مصیبتی تسلّی ناپذیر گرفتار شده‌اند. بسیاری از مردم که هرگز لباس سیاه در بر نمی‌کنند در این ده روز به نشانه‌ی سوگواری سیاه می‌پوشند. هیچ کس سر و ریش نمی‌تراشد و به گرمابه نمی‌رود. گذشته از این کارهایی که از جمله گناهان و به موجب قانون شرع ممنوع است از هرگونه خوشگذرانی و شهوترانی و تفریحِ مجاز نیز دست می‌کشند. در این ایّام گروهی از گدایان در کوی‌های پر آمد و شد شهر خود را تا دهان در خاک می‌کنند و باقی سر را نیز در ظرف‌هایی که برای همین کار از گل پخته ساخته‌اند فرو می‌برند. اطراف این ظرف‌ها بسیار فراخ، ولی دهانه‌ی آن سخت تنگ و فقط به اندازه سر آدمی است. این بیچارگان چنان در خاک نهان می‌شوند که با مرده‌ی مدفون فرقی ندارند. تمام روز گاه قسمتی از شب را نیز بدین صورت می‌مانند و در کنار ایشان فقیری دیگر دعا می‌خواند و از رهگذران گدایی می‌کند. جمعی دیگر در میدان شهر سراپا برهنه حرکت می‌کنند و تنها قسمت‌های شرم انگیز بدن را با پارچه‌ی سیاه یا کیسه‌ی بزرگ تیره رنگی می‌پوشانند. این دسته تمام بدن خود را سیاه می‌کنند و این رنگ سیاه نشانه‌ی سوگواری و اندوه ایشان در عزای حسین است. گروه دیگری نیز همچنان برهنه دیده می‌شوند که تن را به رنگ سرخ درآورده‌اند و منظورشان از این کار ظاهراً نشان دادن خونی است که در روز عاشورا به سبب قتل امام حسین و یاران او ریخته شد. این دو دسته در کوی و بازار با هم نوحه می‌خوانند و با لحن بسیار غم انگیزی واقعه‌ی فجیع شهادت امام شیعیان را نقل می‌کنند. در همان حال دو قطعه چوب یا دو استخوان کوتاه از دنده‌ی حیوانی را که در دست دارند به هم می‌کوبند و با این کار در حلقه‌ی تماشاگران نوای محزون و اندوه زایی بر می‌آورند که با جست و خیز و حرکات خاص دست و پا و بدن همراه است.

همه روزه یکی از ملّایان و بیشتر کسانی که از خاندان پیغمبر اسلام هستند و به سیّد معروفند هنگام ظهر در میدان اصفهان در همان محل که دسته‌ها نوحه خوانی و جست و خیز کرده‌اند به منبر می‌روند و برای زن و مرد بسیار که ایستاده یا نشسته گرد منبر حلقه زده‌اند، روضه می‌خوانند یعنی در ستایش امام حسین و بیان صفات پسندیده و فضایل و تقوا و شهامت و واقعه‌ی شهادت وی سخن پردازی می‌کنند. گاه گاه نیز به تناسب مطالبی که می‌گویند پرده‌ها و تصاویری به شنوندگان نشان می‌دهند و سرانجام با نقل روایات غم انگیز مستعمعان را به گریستن بر می‌انگیزند. از این گونه واعظان همه روزه در تمام مسجدها نیز دیده می‌شوند. حتی شب هنگام هم در کوی‌های بزرگ و چهارسوق‌ها که با چراغ‌های بسیار روشن گشته و با پارچه‌های سیاه به صورتی غم انگیز درآمده است روضه می‌خوانند. در این قبیل مجالس همه‌ی شنوندگان خاصه بانوان با فریاد و فغان و شیون گریه می‌کنند و بر سر و سینه می‌کوبندند و با حرکاتی که نشان کامل حزن و اندوه است فریاد واه حسین بر می‌آورند. در روز دهم محرّم که معروف به روز عاشورا است باز دسته‌های بزرگ از آن گونه که در روز کشته شدن علی وصف کردم به راه می‌افتد و همان بیرق‌ها و علم‌ها و کتل‌ها و اسبان حامل سلاح و دستار باز دیده می‌شود ولی بر دسته‌های روز عاشورا چند شتر هم می‌افزایند که بر پشت هر یک کجاوه‌ای است و در هر کجاوه چند کودک خردسال نشسته‌اند و این کودکان نشانه‌ای از بازماندگان امام حسین و اسیران کربلا هستند. تابوت‌هایی که در مخمل سیاه پوشیده شده و روی هر یک عمامه سبز یا به اصطلاح ایرانیان «تاجی» قرار دارد و نیز همچنان بر دوش‌ها دیده می‌شود و همچنان جماعتی از مردم دنبال تابوت‌ها به صدای طبل و نای و سنج می‌چرخند و جست و خیز می‌کنند و فریاد می‌کشند. گروه دیگر نیز از دو جانب دسته با چماق‌های بزرگ مراقبند تا اگر با دسته‌ای دیگر رو به رو گشتند و جنگی در گرفت از دسته خود پشتیبانی کنند. همه معتقدند که هرگاه کسی در راه امام حسین کشته شود یکسر به بهشت خواهد رفت. می‌گویند در روز عاشورا درهای بهشت باز است و هر مسلمانی که درین روز مقدس بمیرد بی چون و چرا در خلد برین جای خواهد یافت.[2]

باری تشریفات و مراسم سوگواری امام حسین نیز با آن چه در باره‌ی علی انجام می‌دهند فرقی ندارد، جز آن که مراسم عاشورا مفصل‌تر، دسته‌های عظیم‌تر، حرارت و شور مردم بیشتر و میل و اشتیاق به جنگ و جدال و چوب و چماق زیادتر است.[3] در روز عاشورا (1027) که من در میدان اصفهان سواره ناظر این مراسم بودم، زد و خوردی جلو کاخ شاهی درگرفت که سربازان نتوانستند از آن جلوگیری کنند. شنیدم که در نقاط دیگر شهر نیز زد و خوردهایی شده و گروهی سر شکسته به خانه برگشته‌اند. وقتی که در میدان میان دو دسته آتش جنگ زبانه کشید دسته‌ای که به کاخ شاهی نزدیکتر بود علم‌ها و کتل‌های خود را درون کاخ برد تا به چنگ حریف نیفتد؛ زیرا اگر علم‌ها یا بیرق‌های دسته‌ای به چنگ دسته دیگر افتد مایه‌ی سرشکستگی و شرمساری آن خواهد گشت. شنیده‌ام که در شب عاشورا پیکرهایی از عمر و قاتلان امام حسین را در میانه‌ی میدان اتش می‌زنند ولی چون این کار به چشم ندیده‌ام از وصف آن نیز چشم می‌پوشم.»[4]

برای آشنایی و برداشت بیشتر از برگزاری مراسم تاسوعا و عاشورا از زمان صفویه به خاطرات یکی از مبلغان مذهبی اروپا به نام کشیش آنتونیو دوگوه‌آ که در سال 1011 هجری به ایران آمده است اشاره می‌گردد. وی از مراسم عزاداری در شهر شیراز می‌نویسد: «ایرانیان مراسمی دارند که به مراسم عاشورا یا شاه حسین معروف است و مربوط به حسین پسر علی است. دوران این مراسم ده روز است و در این ده روز به هیچ کاری دست نمی‌زنند ولی بر من درست معلوم نیست که این ده روز عید است یا عزا، زیرا دسته‌ای از مردم می‌خندند و می‌رقصند و می‌خوانند. برخی دیگر گریه و ناله می‌کنند. روزها نیز همچنان فریاد زنان در کوی‌ها می‌گردند و با نوای موزیک نوحه می‌خوانند. بعضی مسلّح‌اند و برخی بی سلاح و قسمت بزرگی از مردم چماق‌هایی به رنگ‌های مختلف به بلندی پنج یا شش قدم در دست دارند. غالباً دو دسته می‌شوند و با آن چماق‌ها به جان یکدیگر می‌افتند و چنان به سختی می‌زنند که معمولاً چند نفر می‌میرند. شاه عبّاس این زد و خورد را ممنوع ساخته و باقی تشریفات ده روزه را نگه داشته است؛ زیرا اگر بخواهد تمام عادات قدیم ملّی را منسوخ کند، کار دشواری است و ممکن است مسبّب خطراتی گردد. پیشاپیش دسته شترانی دیده می‌شد که بر پشت هر یک پارچه‌ای آبی رنگ افکنده و زنان و کودکانی را سوار کرده بودند. سر و روی زنان و کودکان زخمی و تیرخورده بود و گریان و نالان به نظر می‌رسیدند. سپس جمعی مردان مسلّح گذشتندکه با تفنگ بر هوا تیر می‌انداختند و بعد از آن‌ها چند تابوت گذشت. حاکم شهر و سایر بزرگان دولت هم از دنبال ایشان می‌رفتند و همگی به مسجد بزرگ شیراز داخل شدند. در آن جا ملایی به منبر رفت و روضه خواند و همه گریستند.»[5]


 



[1] - تاریخ تمدن جهان، داستان زندگی انسان، تألیف محمود حکیمی، جلد هفتم، 1380، ص 48

[2] - یکی از زوایای سیاست داخلی شاه عباس اول نسبت به مردم روش تفرقه افکنی بوده است؛ زیرا وی از جنبش‌های مردمی بیش از مقابله با دشمنان خارجی احساس خطر می‌کرد. ایشان برای آن که دچار شورهای داخلی نگردد مردم را در گروها و عقاید مختلف رو در روی هم قرار می‌داد تا مشغول این مبارزات باشند و حتی از جانب حاکمان محلی نیز به این سیاست‌ها دامن زده می‌شد؛ چنان که پس از خاموش ساختن ظاهری اختلافات از هر دوی آن‌ها جرایم سنگینی می‌گرفتند و اوج این درگیریها در زمان تاسوعا و عاشورا می‌باشد که مردم برای اعتقاد رسیده بودند که کشتن در این ایام راهی برای رسیده به بهشت است. ژان آنتوان دو سرسو در صفحه 49 کتاب سقوط شاه سلطان حسین این مورد می‌نویسد: « شاه عباس بزرگ که این آیین را برپا داشته بود مطمئن بود که برای حفظ تاج و تخت بهترین وسیله همان برپا کردن دو دستگی و دشمنی میان شهروندان است و باید اقرار کرد که با همه‌ی شگفتی که سیاست او در بر داشت همیشه همان نتایج پیش بینی شده را به بار می‌آورد. ساکنین هیچ یک از شهرها دسته جمعی بر علیه او قیام نکردند. این سیاست بسیار زیرکانه انجام می‌شد در همه‌ی شهرها هر دو گروه نیروی برابر داشتند و کینه آن‌ها پیوسته نگهداری می‌شد. مردم از همان کودکی ترس و کینه‌ی همدیگر را در دل داشتند. اجرای مراقبت پیوسته در جلوگیری از رفت و آمد و خرید و فروش میان دو گروه کوچکترین نزدیکی میان آن‌ها را ناممکن می‌ساخت و آن را به عادت تبدیل می‌ساخت. این دیوار جدایی که در سراسر کشور به دست شاه عباس برپا شده بود و با زیرکی و نظارت زیاد همیشه به کار می‌رفت بیش از هر وسیله‌ دیگری برای برقراری و نگهداری نظم و آرامش در شهرا و استان‌ها مؤثر بود. این چنین آرامش داخلی را حتی یک لشکر نیرومند هم نمی‌توانست ایجاد کند. از زمان شاه عباس تا فتنه افغان در هیچ یک از شهرها در همه این زمان دراز حتی کوچکترین نشانه‌ای از آشوب و شورش دیده نشده بود.»

[3] - در پاورقی صفحه هفت همین جلد سوم آمده است که «در برگزاری مراسم روز بیست و یکم ماه رمضان پیشاپیش هر دسته چند اسب حرکت می‌دهند که جملگی چنان که در ایران مرسوم است به زینت و زیور گرانبها آراسته‌اند. روی زین این اسبان چیزهایی مانند تیر و کمان و شمشیر و سپر و بر قرپوس زین عمامه‌ای که نشان سلاح و دستار علی است، می‌گذارند. دنبال اسبان نیز بیرق‌های متعدّد و علم‌های بلند و بزرگی را که با نوارهای گوناگون زینت شده است پیادگانی چند به زحمت بر دوش می‌کشند. تیغه‌ی این علم‌ها چندان بلند است که از سنگینی مانند کمان خم می‌شود. پس از آن یک یا چند تابوت را بر دوش می‌برند که ظاهراً نشانی از تابوت علی است. بر این تابوت‌ها روپوشی از مخمل سیاه کشیده و روی آن‌ها سلاح‌های گرانبها و پرهای رنگارنگ و چیزهایی ازین گونه نهاده‌اند. از پی تابوت‌ها چند تن نوحه می‌خوانند و گروهی با نوای طبل و سنج و نی گوش فلک را کر می‌کنند. نوحه گران پیوسته در جست و خیزند و فریادهای خارق‌العاده از دل بر می‌آورند. آن‌ها که منصب و مقامی دارند سوار بر اسب با دسته همراه می‌شوند و دیگران که تعدادشان از حدّ شمار بیرون است، پیاده می‌روند.»

[4] - زندگی شاه عباس اول، جلد سوم، نصرالله فلسفی، انتشارات دانشگاه تهران، 1347، صص 7 و 8 و 9

[5] - همان ، ص 11

6- آینه عیب‌نما، فریادی از کاخ‌های صفوی، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1401

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد