بعد از آن که مغولان بر قسمتهای وسیعی از آسیا مسلّط شدند، اروپائیان به خاطر سقوط خلافت عباسیان شادمانیها کردند؛ امّا از طرف دیگر نگران حملهی مغولان به اروپا شدند. از آن زمان امپراتوران روم شرقی و پاپ و سایر سلاطین اروپایی سعی داشتند که با فرستادن سفیران و تجّار با سران مغولان ارتباط بر قرار سازند. این اقدامات باعث گردید کمکم پای بازرگانان و جهانگردان و مبلّغان مسیحی به خاک ایران نیز باز شود. ایران در اثر حملات مغول و تیموریان در پرتگاه سقوط و تجزیهی کامل قرار گرفت و در همین ایّام امپراتوران عثمانی نیز با فتح قسطنطنیه قدرت زیادی به دست آورده بودند و با ادّعای آن که وارث خلفای اسلامی میباشند، نقشهی تصرّف کلیّهی کشورهای مسلمان را در سر میپروراندند. در چنین اوضاعی است که سلسله صفویان به رهبری شاه اسماعیل شکل میگیرد و به ایران سامانی دیگر میبخشد. در این زمان گذشته از تهدید ترکان عثمانی، ایران از سمت جنوب مورد تهاجم نیروهای متجاوز پرتغالی و از جانب شرق مورد تهدید ازبکان قرار داشت. بعد از استیلای ترکان در سال 1453 بر قسطنطنیه و سقوط امپراتوری روم شرقی تمام راههای اروپائیان به سوی آسیا بسته شد و آنها برای دستیابی به سرزمینهای چین و هند مسیرهای جدیدی را جستجو کردند که در پی آن موفق به کشف بسیاری از نقاط کره زمین گردیدند. در آن زمان دو کشور قدرتمند اروپا یعنی اسپانیا و پرتغال برای رفع اختلافات و بروز جنگ، کرهی زمین را بین خود تقسیم کرده بودند. دکتر نصرالله فلسفی در این رابطه و چگونگی نفوذ پرتغالیها در قاره آسیا مینویسد: «در آن هنگام دولتهای اسپانیا و پرتغال بزرگترین دول مستعمراتی جهان به شمار میرفتند و دریانوردان آن دو کشور پیوسته جزایر و قارههای مجهول را کشف و به نام پادشاهان خود تصرّف مینمودند و چون در این امر رقابت به وجود آمده و نزدیک بود بین دولتهای مزبور جنگ درگیرد، در سال 1493م/898ه.ق پاپ الکساندر ششم بورژیا فرمانی صادر کرد که به موجب آن کرهی زمین از نصفالنهار 46 درجهی غربی به دو قسمت منقسم گردید. نیمکره غربی (به استثنای برزیل) متعلّق به پادشاه اسپانیا و نیمکرهی شرقی متعلّق به پادشاه پرتغال شناخته شد. این فرمان پاپ با انعقاد عهدنامه تور دو سیلاس بین دو دولت اسپانیا و پرتغال در 7 ژوئن 1494 جنبه سیاسی و رسمی یافت. از این تاریخ دولت پرتغال که خود را مالکالرقاب نیمکرهی شرقی میدانست به منظور توسعه دادن دامنهی متصرفات خود در پیدا کردن راه دریایی به آسیا پیشقدم شد.»[1]
کشورهای اروپایی در طی قرون متمادی علی رغم اختلافات داخلی خود در سیاست خارجی وجوه مشترکی را دنبال کردهاند. محور اصلی این سیاستها مبارزه با نفوذ اسلام و تسلط و ارتباط با کشورهای شرق بوده است. در مورد سیاست آنان در رابطه با ایران میتوان گفت که علاوه بر کسب اطلاعات و امتیازات تجاری همواره به دنبال کسب حمایت مزوّرانه از پادشاهان صفوی در جهت مقابله با عثمانیان بودهاند. آنان برای تضعیف دولت عثمانی خواهان ارتباط نزدیک با ایران برآمدند و موفّق به عقد قراردادهایی نیز با ایران شدند که به هنگام اجرای مفاد عهدنامهها طبق معمول تاریخ معاصر، جنبهی نقد و عملی آن از طرف ایران و نسیه از طرف اروپائیان بوده است. اوّلین روابط ایران با پرتغالیها از زمان شاه سماعیل اول آغاز میگردد. از همان زمانی که در سال 1453م /857 ه سلطان محمّد فاتح قسطنطنیه را فتح کرد، سوداگران پرتغالی و ونیزی که به امتعهی کشورهای آسیا علاقه فراوان داشتند ناچار به دنبال کشف راههای جدید برای دستیابی به خصوص هندوستان برآمدند. نتیجهی این تلاشها منجر به آن میشود که در سال 904ه/1484م. واسکودوگاما قارّه آفریقا را دور زده و خود را به هندوستان برساند و این فرد راه مستعمراتی پرتغالیها را در آسیا فراهم ساخت. قبل از ورد پرتغالیها تجارت این منطقه در دست اعراب مصر و عمان و یمن بود؛ ولی بعد از آن که پرتغالیها بر هندوستان دست یافتند، کمکم به دلیل داشتن برتری نظامی تمام تجارت دریایی را به خود اختصاص دادند و دست اعراب را از نواحی اقیانوس هند و دریای عمان و خلیج فارس کوتاه کردند و سرانجام با تصرّف جزیرهی هرمز توسط آلبوکرک بر تمام خطوط تجارتی خلیج فارس دست یافتند. دکتر نصرالله فلسفی در مورد تاریخچهی روابط ایران و اروپا در عصر صفویه تحقیقی جامع دارند که در قسمتی از آن چنین مینویسد: «در سال 643 هجری قمری / 5-1244 میلادی» پاپ اینوسان چهارم به همین نظر دو هیأت از روحانیون مسیحی را نزد خان مغول فرستاد. ریاست یکی از این دو با مردی ایتالیای به نام یوهانس دوپلانو کارپینو از کشیشان عیسوی بود. این مرد در سال 644 هجری به مغولستان رسید و در قوریلتای یا مجلس انتخاب گیوک خان فرزند اگتای قاآن پسر چنگیز حاضر شد. پس از آن نیز لوئی نهم مشهور به مقدّس پادشاه فرانسه که در سواحل دریای روم با مسلمانان به جنگهای مذهبی مشغول بود بر آن شد که با خان مغول از در دوستی درآید و با او بر ضدّ مسلمین طرح اتحادی بریزد. پس سفیرانی چند به دربار خان فرستاد که از آن جمله یکی گیوم دورو بروکی نام داشت و این سفیر در سال 650ه از شمال دریای خزر خود را به مغولستان رسانید و در شهر قراقوم به خدمت منگو قاآن فرزند تولوی پسر چنگیز که پس از گیوک بر تخت خانی نشسته بود، رسید. پس از انقراض خلافت عباسی دامنهی روابط اروپا با آسیا وسیعتر شد و امپراتوران روم شرقی و پاپ و سایر پادشاهان اروپا، سفیران بسیار به دربار چنگیز فرستادند و پای مبلغان و سوداگران مسیحی به خاک ایران باز شد و تا حدی بازار تجارت اروپا با کشورهای غربی آسیا و چین رونق گرفت. معروفترین مسافران این زمان مارکوپولو از مردم ونیز که از راه ایران به چین رفت و در خانبالیغ (پکینگ) به خدمت قوبیلای قاآن پسر تولوی رسید و بیست سال از جانب او مأمور کارهای مهم کشوری بود و در سال 659 ه (6- 1295 م) به اروپا باز گشت و سفرنامهی او معروف است.»[2]
پس از انتشار سفرنامهها و توصیف کشورهای آسیایی و موانعی که امپراتوری عثمانی در راه تجارت اروپائیان به وجود آورده بود، باعث شد که آنان به دنبال راههای جدید برآیند. یکی از مناطقی که از دیرباز دارای اهمیّت تجاری بود جزیرهی هرمز میباشد که در زمان شاه اسماعیل اول به تصرّف پرتغالیها درآمد. در این ایّام به دلیل گرفتاریها متعدّد داخلی فرصتی برای توجه به این مناطق از ایران وجود نداشت. در زمان شاه عباس اوّل با تمرکزی که در حکومت ایران شکل گرفت و همچنین با رقابتی که بین کشورهای اروپایی در منطقه به وجود آمد، فرصت آزاد سازی جزیره هرمز مهیّا گردید که شاه عباس آن را به مرحلهی اجرا درآورد. جزیرهی هرمز در گذشته و حال از اهمیّت ویژه برخوردار بوده و برای آشنایی بیشتر از نگین درخشان خلیج فارس به نکاتی چند از تحولات و تغییرات سیاسی از زمان شاه اسماعیل تا شاه عباس اول اشاره میگردد. دکتر نصرالله فلسفی در این رابطه مینویسد: «جزیره هرمز تا حدود قرن هشتم هجری جرون نام داشت. جهانگردان و جغرافی نویسان اسلامی مانند مقدسی و شریف ادریسی و اصطخری شهر هرموز کهنه را از آثار اردشیر بابکان دانسته و مرکز تجارت و معاملات کرمان شمردهاند. نام این بندر که در تمام کتابهای قدیم هرموز یا هرموج نوشته شده در نزدیکی شهر میناب کنونی میباشد که بر گرفته از همان واژه هور یا خور به معنی بندر و لنگرگاه میباشد که بعداً به جزیره مذکور اطلاق میگردد. در حدود سال 701 ه.ق به علت حمله مغول میربهاءالدین ایاز، پانزدهمین امیر هرموز از آن بندر با تمام اهالی به جزیرهی جرون رفتند و اسم آن جزیره را به یادگار وطن به هرمز تبدیل کردند. ابن بطوطه مراکشی در باره این جزیره مینویسد شهر هرمز کهن در کنار ساحل واقع شده و شهر تازه جزیرهای است و جرون پایتخت آن است. این شهر مرکز تجارت کالاها و محصولات هندوستان و ایران است و خوراک ساکنین آن ماهی و خرماست که از بصره و عمان میآورند. آب شیرین در این جزیره کمیاب است و بدین سبب آب انبارهایی برای ذخیره آب باران ساختهاند
جهانگردان اروپایی و دیگران در مورد اهمیّت این جزیره سخن بسیار گفتهاند و در مثل معتقد بودند که اگر دنیا حلقهی انگشتری باشد هرمز نگین آن است و این سخن به گزاف نیست؛ زیرا که امروز نیز اهمیّت خود را حفظ کرده است. آلبوکرک در سال 913هجری /1507م با شش کشتی به عزم گرفتن جزیره هرمز رو به خلیج فارس نهاد و در راه شهر مسقط از شهرهای عمّان را که شهر بزرگ و پر جمعیت و خراجگزار امیر هرمز بود با برخی دیگر از بندرهای عمان گرفت و آتش زد و در برابر شهر تازهی هرمز لنگر انداخت. در این زمان امیر هرمز کودکی دوازده ساله به نام سیفالدّین بود و یکی از غلامان وی موسوم به خواجه مطار که مردی کاردان و دلیر بود به عنوان نیابت سلطنت بر جزیره حکومت میکرد. این مرد چون از حمله آلبوکرک آگاه شد، چهارصد کشتی بزرگ و کوچک با 2500 سپاهی در ساحل گرد آورد و از کشورهای همسایه مانند ایران و عربستان نیز مردان جنگی فراوان اجیر کرد و سپاهی مرکب از سی هزار مرد مسلّح فراهم ساخت که از آن جمله چهار هزار تیرانداز چیره دست ایرانی بودند. آلبوکرک نخست به امیر هرمز تکلیف کرد که گردن به اطاعت پادشاه پرتغال نهد و خراجگزار وی گردد. چون خواجه عطار تکلیف وی را نپذیرفت با وجود کثرت سپاهیان دشمن و کمی قوای خویش فرمان جنگ داد و سرانجام آلبوکرک به سبب داشتن توپ و تفنگ و سلاح آتشین پیروز شد و امیر هرمز تابع و خراجگزار دولت پرتغال ساخت و پنج هزار اشرفی پول رایج سواحل خلیج فارس از وی غرامت گرفت. مقرّر شد که همه ساله نیز پانزده هزار اشرفی به دولت پرتغال خراج دهد. همین دریانورد پرتغالی با امیر هرمز قراردادی بست که از کالاها و اجناس پرتغال بیش از مقداری معیّن حقوق گمرکی نگیرد و مالالتّجاره هرمز نیز در پرتغال از پرداخت عوارض معاف باشند. بعلاوه هیچ یک از کشتیهای بومی بی اجازهی مخصوص مأموران پرتغالی در خلیج فارس به تجارت نپردازند. سپس بر آن شد که در جزیرهی هرمز و جزایر اطراف آن مانند قشم و نابند و امثال آنها قلعههایی بسازد و سرانجام محل مورونا را در جزیره هرمز انتخاب کرد و در آن جا قلعهای استوار بنا نهاد. تجارتخانهی بزرگی نیز در شهر هرمز تأسیس کرد و مقدار فراوانی ماالتجاره بدانجا فرستاد و برای جلب رضای دستور داد که اجناس را بسیار ارزان بفروشند. اندکی پس از این وقایع شاه اسماعیل اول، پادشاه ایران از امیر هرمز خراج معمول سالانه را مطالبه کرد و امیر هرمز ناچار به آلفونسو دو آلبرکوک متوسّل شد. دریاسالار پرتغال بدو پیغام فرستاد که ما هرمز را با زور و توانایی گرفتهایم و متعلّق به دن مانول پادشاه پرتغال است و امیر هرمز حق آن که به پادشاه دیگر جز وی خراج دهد، نیست. وگرنه او را از امیری جزیره خلع خواهیم کرد و کسی را که از پادشاه ایران بیمی در دل نداشته باشد به جایش خواهیم نشاند. پس از آن مقداری گلوله توپ و تفنگ و باروت به فرستادهی امیر هرمز داد و گفت به امیر خود بگو که به جای خراج اینها را نزد شاه اسماعیل بفرست. چه پادشاه پرتغال به ما فرمان داده است که جواب دشمن را به جز با این گونه چیزها ندهیم. من پس از آن که قلعهی هرمز به پایان رسید به سواحل خلیج فارس خواهم تاخت و تمام نقاط ساحلی آن را که اکنون در دست شاه اسماعیل است به نام پادشاه پرتغال خواهم گرفت.
در سال 914هجری /8-1507م به سبب اختلافات شدیدی که میان ملّاحان و صاحب منصبان دریایی پرتغال پدید آمد آلبوکرک ناچار جزیرهی هرمز را ترک گفت و به هندوستان باز گشت و از تعقیب فتوحات خود در خلیج فارس چشم پوشید و چون در سال 915 هجری المیدا از نیابت سلطنت هند معزول شد به جای وی نشست. پس از آن به سبب انقلاباتی که در بندر گوا مرکز متصرّفات پرتغال در هندوستان روی داد، آلبوکرک تا سه سال نتوانست از هندوستان دور شود. در سال 918 هجری عازم گرفتن بندر عدن و شهر مکه شد ولی به مقصود نرسید و تنها به گرفتن خراج هرمز قناعت کرد. سال بعد از پادشاه پرتغال بدو فرمان رسید که به تسخیر عدن و بابالمندب رود و راه دریای احمر را بر کشتیهای پرتغالی باز کند. آلبوکرک این بار با بیست کشتی بزرگ و دو هزار و پانصد سپاهی به سوی بندر عدن رفت، امّا باز کاری از پیش نبرد و نومید باز گشت.
پس از بازگشت آلبوکرک به هندوستان سفیری از طرف شاه اسماعیل اوّل صفوی نزد وی رفت و با او معاهدهی دوستانه بست. در همان سال نیز آلبوکرک برادرزادهی خود، پرو نام را با چند کشتی برای سرکوبی اعراب عدن که به متصرّفات پرتغال تجاوز کرده بودند، بدان ناحیه فرستاد. پرو پس از آن که برخی از کشتیهای بازرگانی اعراب را گرفت، در ماه ربیعالاول سال 919ه /1513م برای گرفتن خراج هرمز بدان جزیره رفت؛ ولی توران شاه امیر هرمز چون در حمایت شاه اسماعیل اول درآمده بود از پرداختن خراج خودداری کرد و پرو ناچار به هندوستان بازگشت. پس از بازگشت وی آلفونسو دو آلبوکرک بر آن شد که خود به جزیره هرمز رود و بنیان تسلّط پرتغال را در آن جزیره استوار سازد. پس در ماه محرّم سال 921/ 1515 با 26 کشتی و 2200 سرباز راه خلیج فارس پیش گرفت. در راه به او خبر رسید که در جزیره انقلابی برخاسته و عامل ایرانی مسقط به نام رئیس احمد، امیر هرمز را زندانی و جزیره را تصرّف کرده است. پس خود را به شتاب بدان جزیره رسانید و بیدرنگ شهر را گلوله باران کرد. رئیس احمد از بیم او توران شاه، امیر هرمز را آزاد ساخت و با دریا سالار پرتغال از در صلح درآمد. سپاهیان پرتغال به آسانی بر قلعهی شهر دست یافتند و بیرق پرتغال را بر فراز قصر امیر برافراشتند. اندکی پس از این وقایع سفیر دیگری از حمایت شاه اسماعیل اوّل نزد آلبوکرک رفت و قراردادی با شرایط زیر میان دو دولت ایران و پرتغال بسته شد:
1-نیروی دریایی پرتغال با لشکرکشی پادشاه ایران به بحرین و قطیف مساعدت کند.
2- نیروی دریایی پرتغال در فرونشاندن انقلاب سواحل بلوچستان و مکران با دولت ایران یاری کند.
3- دو دولت ایران و پرتغال با هم متحد شوند و با ترکان عثمانی بجنگند.
علاوه بر این شاه اسماعیل از جزیره هرمز چشم پوشید و موافقت کرد که امیر هرمز از آن پس تابع و خراجگزار پادشاه پرتغال باشد و دولت ایران در امور آن جزیره مداخله نکند. در همان سال آلبوکرک برادرزادهی خود پرو را به فرماندهی نیروی پرتغالی هرمز گماشت و به هندوستان بازگشت و پس از ورود به بندر گوا در 15 ماه دسامبر 1515م/921ه درگذشت.
از مرگ آلفونسو دو آلبوکرک تا زمان شاه عباس اول، یعنی تا اواخر قرن دهم هجری دولت پرتغال در خلیج فارس قدرت فراوان داشت و کشتیهای آن دولت از راه هرمز که مرکز تجارت ایشان در اطراف خلیج فارس بود با بیشتر بنادر جنوبی ایران و سواحل عربستان تا بصره معامله و تجارت انحصاری داشتند. در این مدّت دست تسلّط ایشان روز به روز بر سواحل ایران درازتر شد؛ ولی مراکز بازرگانی دریای عمان و خلیج فارس مانند مسقط و هرمز و بحرین به سبب ستمکاری و آزمندی ایشان راه ویرانی و زوال میسپرد. پس از مرگ آلبوکرک مردی به نام لوپو سوارز به نیابت سلطنت هندوستان رسید و در زمان حکومت او مأموران پرتغال به فرمان «دم مانول» پادشاه آن کشور گمرک جزیرهی هرمز را در دست خویش گرفتند و به سبب اجحاف و ستمکاری ایشان در جزایر هرمز و بحرین و سواحل مسقط و برخی دیگر از نواحی خلیج فارس، انقلابات سخت برخاست و گروهی از نگهبانانِ قلعههای پرتغالی کشته شدند. امیر هرمز هم در این میان جرأتی یافت و قلعهی پرتغالی جزیره را محاصره کرد، ولی چون از مسقط به نگهبانان قلعه کمک رسید از بیم شهر را آتش زد و به جزیرهی قشم گریخت و در آن جا کشته شد و فرزند سیزده سالهاش به نام محمّد شاه جانشین وی گردید. پس از آن نایبالسلطنه تازهی هندوستان که دن دورات دومنزس نام داشت در کنار رودخانهی میناب با امیر تازه قراردادی بست و امیر هرمز بار دیگر فرمانروایی پادشاه پرتغال را بر آن جزیره و متصرّفات دیگر خویش تصدیق کرد. (رمضان 929/ ژوئیه 1523) حوادث اخیر مقارن بود با مرگ شاه اسماعیل اول و پادشاهی پسرش شاه تهماسب اوّل بود. در دوره فرمانروایی این پادشاه از جانب ایران برای تصرّف جزایر هرمز و قشم و کوتاه ساختن دست مأموران پرتغالی از این جزایر و دیگر بنادر جنوب ایران اقدامی نشد و چه از طرفی شاه تهماسب در دوران پادشاهی خود بیشتر یا در ولایات غربی گرفتار جنگ با حریف زورمندی چون سلطان سلیمان خان قانونی پادشاه عثمانی بود و یا در خراسان به دفع حملههای ازبکان اشتغال داشت و فرصت آن که به سواحل جنوبی توجّهی کند، نمییافت. از طرف دیگر درین زمان قوای دریایی پرتغال در اقیانوس هند و دریای عمان و خلیج فارس بی رقیب بود و آن دولت با کشتیهای جنگی خویش بر تمام مراکز بزرگ بازرگانی هندوستان و سواحل دریای عمان و خلیج فارس تسلّط داشت و باز گرفتن جزایر و بندرهای جنوبی ایران زمانی امکان پذیر بود که دولت ایران با خود به تهیّه کشتیهای جنگی و نیروی دریایی همّت گمارد و یا از دولتی که در دریا با دولت پرتغال همسری بتواند کرد، یاری جوید. چون هیچ یک از این دو امر در دورهی پادشاهی شاه تهماسب اول میسّر نبود، به همین سبب تا پایان سلطنت آن پادشاه و از آن پس نیز تا زمانی که سفاین هلندی و انگلیسی به اقیانوس هند و دریاهای جنوب آمدند، پرتغالیان در متصرفات خویش بی رقیب و فرمانروای مطلق بودند و فقط گاهگاهی دولت عثمانی آسایش تجارتی ایشان را بر هم میزد.
مناسبات دولت پرتغال با ایران در دوره پادشاهی شاه تهماسب اوّل (930 تا 984ه ) به ظاهر دوستانه بوده است و از جزئیات آن آگاهی کامل نداریم. همین قدر معلوم است که دولت پرتغال و دن سباستیان از پادشاهان آن کشور (1557 تا 1578م ) یک بار در سال 958ه / 1551م و بار دیگر در سال 982/1574 سفیرانی با تحف و هدایای بسیار از راه هرمز به دربار شاه تهماسب اول فرستاده و سفیر سباستیان که از بزرگان پرتغال بوده با شکوه و جلال فراوان به ایران آمده است. چنان که همراهان وی گذشته از ملازمان و خدمتگزاران، نزدیک پنجاه تن بودهاند؛ ولی شاه تهماسب به سبب آن که مأموران پرتغال در جزیره هرمز با مسلمانان بدرفتاری میکردند و به ایشان اجازه ساختن مسجد نمیدادند این سفیر را به سردی پذیرفت و تا سال مرگ خویش (984ه) به او و همراهانش اجازهی بازگشت نداد و فرستادگان پرتغال پس از مرگ وی در زمان پادشاهی پسرش شاه محمّد خدابنده اجازهی بازگشت یافتند. از سال 988 /1580 که سال چهارم پادشاهی شاه محمّد خدابنده است کشور پرتغال به تصرّف دولت اسپانی درآمد و تا سال 1050ه /1640م سیزدهمین سال سلطنت شاه صفی در تصرّف آن دولت بود.
فلیپ دوم پادشاه اسپانی که در مذهب کاتولیک سخت متعصّب بود پس از آن که سرزمین پرتغال را به تصرّف آورد، بر آن شد که برای سه منظور سفیری به دربار ایران فرستد. یکی آن که شاه ایران پیروان مذهب کاتولیک را در سراسر کشور خویش آزادی مذهبی عطا کند؛ دیگر آن که از دشمنی و جنگ با ترکان عثمانی دست نکشد و سوم آن که به رعایای اسپانی در کار تجارت امتیازاتی دهد. پس به دم ماس کارنها دوسانتا کروز نایبالسلطنهی هندوستان فرمانی فرستاد و دستور داد که مردی شایسته را به سفارت روانهی دربار ایران کند؛ ولی چون وضع مالی نایبالسّلطنه هندوستان با فرستادن سفیری عالی مقام و تحمّل مخارج گزاف مساعد نبود، شورای نیابت سلطنت کشیشی پر سیمون مورالس نام را که فارسی میدانست و بدین زبان سخن میگفت به ایران فرستاد. شاه محمّد این کشیش را به گرمی پذیرف و او را مأمور کرد که به پسر بزرگش حمزه میرزا درس ریاضی و نجوم دهد و به درخواست وی از مذاکرات دوستانه و مصالحه با دربار عثمانی چشم پوشد و برای این که رشتهی دوستی ایران و دولت اسپانی را محکمتر کند هنگام بازگشت کشیش، سفیری از ایران نیز همراه وی کرد. کشیش اسپانیولی و سفیر ایران با کشتی موسوم به «سفر به خیر» عازم اروپا شدند ولی این کشتی بر خلاف آن چه از نام آن انتظار میرفت در ساحل شرقی آفریقا گرفتار طوفان شد و تمام مسافران خود را به دنیای دیگر برد.»[3]
[1] - تاریخ روابط خارجی ایران، تألیف عبدالرضا هوشنگ مهدوی، چاپ سوم، انتشارات امیرکبیر 1364، ص 10
[2] - سیاست خارجی ایران در دوره صفویه، نصرالله فلسفی، 1342، ص 7
[3] - سیاست خارجی ایران در دوره صفویه، نصرالله فلسفی 1342 ، برگرفته از صفحات 10 تا 26
4- آینه عیبنما، فریادی از کاخهای صفوی، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1401