پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

شاه عباس دوم از نظر پاول لوفت

شرح شاه عباس دوم از نظر پاول لوفت

 

«درباره دوران کودکی و شیوه‌ی تربیت شاهزاده سلطان محمّد میرزا فقط اخبار اندکی در دست است. تاریخ تولد وی هم به روشنی معلوم نیست، ولی ظاهراً وی در اوّل 1633م / 1042ه در قزوین به دنیا آمده است. محتملاً شاه عباس دوّم حاصل پیوند شاه صفی با یک زن گرجی است. زیرا زنان قفقازی در آن عهد و روزگار به علت شهرت فراگیر زیبایی خود به ازدواج شاهان صفوی و بزرگان درمی‌آمدند. تقریباً می‌توان گفت که شاه عباس دوّم محصور در بین زنان و خواجگان سیاه پوست، همراه با خواهران و برادران خود بدون ارتباط با دنیای خارج بزرگ شد و به خود بالید. غیر از دو خواهر دارای چهار برادر نیز بود که شاه مطابق رسم زمانه به هنگام رسیدن به سلطنت دستور داد آنان را نابینا کنند تا امکان اعمال نفوذ در امور حکومتی را از آن‌ها سلب کرده باشد. در اوایل کار صفویان اغلب شاهزادگان را به عنوان حاکم در ایالات بزرگ می‌گماشتند و هرگاه شاهزاده‌ای صغیر بود یک نفر مربّی (لـله) را همراه وی می‌کردند که به عنوان نایب‌السّلطنه (والی) در آن ایالت کارها را تمشیت می‌داد؛ امّا شاه اسماعیل دوم از این رسم عدول کرد و دستور داد قسمت اعظم اعضای مذکّر خاندان سلطنتی را کور کنند. در حالی که شاه صفی به تیره کردن قرنیه‌ی چشم خواهران و برادران بینوای خود رضایت می‌داد، ظاهراً شاه عباس دوم به بیرون کشیدن تخم چشم فرمان می‌داده است. گویا هیچ یک از چهار برادر از این تدبیر ستمکارانه‌ی شاه برای حفظ مقام خویش برکنار نمانده باشند، چرا که از این‌ها، بعدها نه در صحنه‌ی زندگی سیاسی و نه در حیات فرهنگی به هیچ وجه نشانی نیست و اصولاً به هیچ نحو سخنی از آنان به میان نمی‌آید. فرزندان هر دو خواهر او در همان سال‌های کودکی به قتل رسیدند؛ اما اعضای مؤنّث خاندان سلطنتی از نابینا شدن مصون بودند. شاه عباس دوّم همان طور که در بین اسلاف او رسم بود خواهران خود را با روحانیون عالی مقام تزویج می‌کرد. شاه از ازدواج آنان با امیران متنفّذ درباری و کشوری پرهیز داشت، زیرا نمی‌خواست از جانب شاخه‌های فرعی خانواده با کسانی که بالقوّه خواهان و مدّعی سلطنت باشند خطری متوجه او گردد.

در حرمسرا نیز عباس جوان را برای احراز مقامی که در آینده منتظر او بود آماده نمی‌کردند. هیچ رسم نبود که ولیعهدهای جوان را در جریان تجربیات و سیاست کشور بگذارند، چه رسد به آن که او را با تکالیف و وظایف آینده‌ی پادشاه آشنا سازند. شاردن فرانسوی به همین جهت این امر را بزرگترین نقیصه‌ی تربیت شاهزاده می‌شمارند و بدین ترتیب عباس دوّم بلافاصله از بی نام و نشانی دنیای حرمسرا در رأس درباریان قرار گرفت که علی‌الدّوام تملّق او را می‌گفتند؛ چرب زبانی می‌کردند و در بین یک دیگر به رقابت برمی‌خاستند. هرگاه پادشاهی به عنوان یک مرد به فرمانروایی می‌رسید چون هرگز با مسؤولیّت‌های جدّی آشنا نشده بود به کارهای سلطنت و امور دولتی به چشم اموری مزاحم و مصدّع می‌نگریست و در نتیجه حکومت و اداره‌ی امور را به معتمدترین اطرافیان خود می‌سپرد که طبعاً چنین وضعی سرانجامی نکبت بار به دنبال داشت. در محیط سراسر توطئه و چشم و همچشمی حرمسرا برای تربیت معنوی و شکل دادن به منش شاهزادگان جای چندانی باقی نمی‌مانده است. این‌ها را خیلی زود با مواد مخدّر مانند الکل و تریاک آشنا می‌کردند و اگر آن‌ها مانند عباس در سن کودکی به سلطنت نمی‌رسیدند در هر حال با این کار سلامت و قدرت اراده‌ی خود را از دست می‌دادند. در نتیجه این که در نهاد تنی چند از شاهان صفوی و یا شاهزادگان از همان دوران کودکی احتمالاً لذّت جویی و عیّاشی ریشه می‌گرفت، جای شگفتی ندارد به همین ترتیب هم خیلی زود شاهزادگان را با یک یا چند تن از زنان مربوط می‌کردند.

عباس دوّم زیر نظر لـله‌ی خواجه‌ی خود طرّاحی و خرّاطی آموخت و بعدها هم که به پادشاهی رسید گاهی به این کارها می‌پرداخت. غیر از آن در کار سواری، تیراندازی و کمانداری نیز تمرین و مهارت داشت و در آن به مرحله‌ی استادی رسید و این در ضمن مسابقه‌ی کمانداری که در سال 2-1051 / 1642م در قزوین برپا شده بود به ثبوت رسید. درسِ واقعی خواندن و نوشتن را تازه پس از جلوس خود بر تخت از میرزا محمّد اصفهانی فرا گرفت. بنا به گفته‌ی مانوچی که با او در سن 22 سالگی آشنا شده بود وی خوش قامت، کمر باریک، فراخ شانه، سواری ممتاز، بسیار مؤدّب در برابر هر کس و در تصمیم‌های خود قاطع و می پرست بود و سایر سیّاحان به وصف شکل و شمایل او نپرداخته‌اند. تصویرهایی که تا کنون از او شناخته شده مردی با اعضا و جوارح ظریف با قد و قامت متوسط 20 تا 25 ساله را نشان می‌دهند. در پرده‌ای که به قلم یک نقّاش اروپایی کشیده شده، در چهره‌ی کشیده و خوش برشِ شاهِ جوان سبیلی تاب دار و به خصوص چشمانی گرد و درشت جلب نظر می‌کند که این تصویر مرد قاطع قدرتمندی نیست و بیشتر به شاهی حسّاس با طبعی متمایل به هنر شباهت دارد.

شاه جوان در دوران نخستین سلطنت خود پس از جلوس بر تخت، همان طور که انتظار می‌رود فقط به تفریح‌های درباری از قبیل شکار و ضیافت رغبت داشت. شکار سرگرمی مطلوب و وقت گذرانی اصلی وی محسوب می‌شد. شکارِ جرگه در دوران اولیّه صفویه نه تنها برای وقت گذرانی، بلکه ضمناً به مناسبت آن که سواری و سوارکاری جنبه‌ی نظامی نیز داشت از نظر ملازمان نظامی و صاحب منصبان به منزله‌ی تمرین نیز بود، ولی در عهد شاه عباس دوم فقط از لحاظ سرگرمی دسته جمعی و وقت گذرانی بدان پرداخته می‌شد. سواری برای شکار و رفتن به اردوی ییلاقی با تشریفات زیاد و همکاری ملتزمین رکاب بسیار عملی می‌گردید. با در نظر گرفتن اشکالی که در تهیّه مواد غذایی و آب به مقدار کافی در کار بود، نیروی نظامی بزرگی را در این مناسبت‌ها همراه نمی‌بردند. برای حفظ و حراست از شاه اغلب واحدی از غلامان سلطنتی و تفنگچی‌ها وی را مشایعت می‌کرد. هرگاه شاه با زنان خود مسافرت می‌کرد برای همه‌ی مردان در مناطق عبور قرق اعلام می‌کردند. بسیاری از جارچی‌ها با چماق‌هایی در دست بدون هیچ ملاحظه‌ای به خانه‌ها داخل می‌شدند. این قرق ظاهراً در دوره‌ی شاه عباس دوم به فروش ماهی، طیور و سایر اقلام نیز تسرّی یافته بود. یعنی این که هیچ کس کالایی را که نسبت به آن‌ها قرق اعلام شده بود، نمی‌بایست در این اوقات بخرد.

غیر از سلاح‌های سنّتی یعنی تیر و کمان در آن ایّام تفنگ را هم در شکار به کار می‌بردند، ولی استفاده از تفنگ منحصر به معدودی از صاحب منصبان بود. در شکار غزال اغلب از حیوانات شکاری هم مانند پلنگ، و شیر سود می‌جستند، به خصوص شاه به سگان شکاری انگلیسی که نمایندگی‌های انگلیسی به مناسبت سال نو آن‌ها را هدیه می‌کردند علاقه‌مند بود. شاه عباس، الله وردیخان را مأمور تدارک و سرپرستی مراسم شکار می‌کرد و وی چندین بار در جنگل‌های انبوه مازندران برای شاه مراسم شکار به کمک شیرِ تعلیم دیده، شکارهای بزرگ مانند گوزن، غزال و گراز وحشی و شاه به خصوص شکار پلنگ را دوست داشت. غیر از شکارگاه‌های اختصاصی پهناور که قسمت اعظم آن توسط شاه عباس اول در ساحل دریای خزر تأسیس شده بود، دربار در ماه‌های گرم تابستان به مناطق مرتفع‌تر بختیاری به گندمان و سمیرم، و به خصوص به حوزه سرچشمه‌ی سفید رود می‌رفت که در آن جا شکار به اندازه کافی وجود داشت. شاه اغلب همراه با سفیران یا در بحبوبه‌ی کارهای اداری و مملکتی به یکی از شکارگاه‌های اختصاصی واقع در حوالی اصفهان یعنی باغ کومه، ورتون، حوض ماهی یا بابا شیخ علی می‌رفت. در چند تا از این مناطق وی قصرهای مجهّز شکار و عمارت دیگری بنا نهاده بود. شاه عباس دوم در سال‌های اخیر سلطنت خود برای شکار به مازندران می‌رفت و در تمام مدت فصل گرمای تابستان در همان جا درنگ می‌کرد.

قبلاً به علاقه شدید شاه به شراب و سایر مسکرات که همه‌ی سیّاحان به ذکر آن پرداخته‌اند اشاره کردیم. وی در ابتدای سلطنت خود به رعایت فرمان منع شرابخواری پایبند بود و مقرّرات مذهب تشیّع را بیش از پیش رعایت می‌کرد. در بین محافل مذهبی در آن روزها ابراز امیدواری می‌شد که در عهد این پادشاه نا بالغ شیوه و طرز فکری پرهیزکارانه‌تر در دربار حکمفرما شود، اما از عبّاس نامه چنین برمی‌آید که این وضع تنها چند سالی دوام داشت، زیرا پس از لشکرکشی موفقیّت آمیز قندهار به قرار نوشته‌ی طاهر وحید ابواب عیش و باده گساری افتتاح شد. روحانیون درست آئین به مخالفت برخاستند، ولی هنگامی که شاه را علناً با فرنگی‌ها به نوشخواری و نشست و برخاست می‌دیدند خشمشان فزونی می‌گرفت. شاه عباس دوم که در میخوارگی مستی ناپذیر بود، ظاهراً در مهمانی‌ها از این لذّت می‌برد که چندان به مهمان‌های خود شراب بنوشاند تا مست مست بشوند. علی رغم رغبتی که در او به افراط کاری بود به ندرت در هنگام سرخوشی به ستمکاری و تعدّی دست می‌زد و آن هم اغلب موقعی بود که مهمان حریم مست سلطان را نگاه نمی‌داشت. در چنین مواردی به هر حال طرف مقابل شاه باید حساب این را می‌کرد که او را ممکن است طعمه‌ی سگان کنند.»[1]


 



[1] - ایران در عهد شاه عباس دوم، نوشته پاول لوفت، ترجمه کیکاووس جهانداری، مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، 1380، صص 126 تا 130

2- آینه عیب‌نما، فریادی از کاخ‌های صفوی، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1401، ص 925

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد