پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

چگونگی تشییع جنازه شاه سلیمان صفوی

 

 

 

چگونگی مراسم تشییع شاه سلیمان

 

جملی کارِری در سفرنامه خود درباره چگونگی اعلام فوت شاه سلیمان و مراسم تشییع جنازه او که شاهد آن بوده‌اند، می‌نویسد «روز پنجشنبه حوالی ظهر خبر درگذشت شاه در شهر پیچید. بلافاصله قوللر آغاسی با وضعی پریشان و لباسی پاره پاره در گذرها نمایان شد و خبر مرگ شاه را به اطلاع عموم رسانید. به محض شیوع این خبر سپهسالار به کاخ شتافت و چنان به سرعت می‌رفت که با اسب به زمین خورد و پایش شکست. جسد شاه را به باغ چهل ستون منتقل ساختند و زیر فوّاره‌ای از مرمر سفید قرار دادند. غسّال باشی که کارش منحصر به غسل درباریان است، جسد را غسل داد. مزد این کار تمام لباس‌های متوفّی و محتویات جیب‌های وی و جواهراتی است که لباس‌های او را زینت داده‌اند. حتی روپوشی که جسد را در آن پیچیده‌اند نیز به انضمام پنجاه تومان به غسّال باشی تعلّق می‌گیرد. پس از پایان غسل، جسد را در یکی از اطاق‌ها گذاشتند تا برای دفن در مقبره شاهان صفوی به شهر قم حمل کنند. بعد طبق معمول خاندان سلطنتی، طبیب معالج شاه متوفی فوراً توقیف شد. معمولاً در این قبیل موارد طبیب را یا محکوم به مرگ می‌کنند یا حبس ابد و یا نفی بلد. شنیدم وی را به حبس ابد محکوم ساختند. می‌گفتند در آخرین ساعات حیات که شاه خود نیز نزدیکی مرگ را احساس می‌کرد نواب و آخوندها را جمع کرد و خواست پارچه‌ی سفیدی به عنوان کفن به او هدیه کنند تا تبرکاً آن را با خود ببرد. تا پایان ایّام عزاداری یعنی تا روز تاجگذاری شاه جدید برای آمرزش روح شاه درگذشته هر روز از مطبخ شاهی هزار کنگری (بشقاب بزرگ) پلو به ملازمان و فقرا داده می‌شد.

روز جمعه مراسم تشییع شاه در میدان برگزار شد. عدّه بی شماری از فقرا و مساکین در میدان گرد آمده بودند و پلوی را که از باب احسان شاه درگذشته بر ایشان رسیده بود با ولع می‌بلعیدند. روز یکشنبه اول اوت تشریفات و حمل جنازه به عمل آمد. نخست قریب صد شتر و قاطر حامل حلوا و اغذیه دیگر پیشاپیش جنازه به راه افتادند؛ سپس جنازه در تخت روانی پوشیده از حریر سیاه زربفت که به چهار شتر بسته بودند به حرکت درآمد و در دنبال آن نیز نظر آغا وزیر دربار و پشت سر وی دو سرکرده‌ی عالی رتبه هر یک عطرسوزی زرین در دست گرفته و در تمام طول راه چوب‌های معطر می‌سوزاندند. در دنبال آن‌ها جمعی از نوّاب آخوندها با آوازی نا خوشایند نوحه و زاری می‌کردند. در آخر نیز یک تخت روان پوشیده از حریر سبز و قرمز برای استفاده در پیش آمدهای غیر مترقبه کشیده می‌شد.

تمام اینان با پای پیاده به راه ادامه می‌دادند و با سر و صدای زیاد در حالی که لباس‌های پاره پاره بر تن داشتند جنازه را دنبال می‌کردند. فقط اعتمادالدوله  به علت کهولت سن و کبر سن اجازه سواری داشت. در سر راه جمع کثیری به تماشا ایستاده بودند و از درگذشت شاه تأسف و ناله و زاری می‌نمودند. عده‌ای نیز به جمع مشایعین پیوستند و در اندک مدتی تعداد تشییع کنندگان به قریب ده هزار نفر رسید. در یک میلی شهر باغ باصفایی هست به نام باغ صفی میرزا، من اغلب برای زیارت صاحب آن بدان جا می‌رفتم. چون جماعت به باغ رسیدند توقف کردند جنازه نیز زیر گنبد بلندی قرار گرفت چند تن ملا دور آن نشستند، قوللر آغاسی آمد. بشقاب‌های پلو در جلو حاضران گذاشته شد. همه سیر شدند و دوباره راه قم را پیش گرفتند. تا پاسی از شب گذشته راهروی ادامه داشت از نظم نشانی نبود حتی دزدی‌هایی رخ داده بود. گفتند تزیینات شترها و استرها و اسب‌ها به کلی از میان رفته بود. سر راه روستائیان به استقبال می‌آمدند و برای نشان دادن حدّ اعلای تأثر خود گاهی تن خود را نیز زخمی می‌زدند.»[1]



[1] - سفرنامه کارری، جملی کارری، ترجمه دکتر عباس نخجوانی و عبدالعلی مارنگ، 1348، صص 88 و 93

2- آینه عیب‌نما، فریادی از کاخ‌های صفوی،علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1401، ص 805

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد