پس از آن که دولت صفوی توسط شاه اسماعیل استقرار یافت، در جهت تحکیم عقاید مذهبی و اهداف سیاسی خود از دیگران استمداد طلبیدند زیرا در ایران از نظر منابع عقیدتی که مورد خواست آنان بود در مضیقه قرار داشتند. همان گونه که قبلاً نیز اشاره گردید بعد از ورود افرادی از منطقهی جبل عامل و تأیید و تشویق آنان از سوی حکومت، پایه گذار مبانی فقهی شدند که در آینده تأمین کنندهی آمال حاکمان و روحانیون گردید. در مورد آثار و نتایج آن تحولات فرهنگی تحقیقی ویژه لازم است و تنها از توان پژوهشگران خاص خود برخواهد آمد. تأثیر و نفوذ آن عقاید چنان در افکار و آداب و رسوم مردم عجین شد که تغییر و یا زدودن بعضی از انحرافات آن از توان نادر شاه که هیچ، حتی در قرون بعد نیز قادر به اصلاح آن نشدند. آن چه که از اجرا و برخورد علما و روحانیون در اواخر دوران صفوی شاهد هستیم محصول و عصارهی سیستم اطاعت و قبول محض از مرشد بزرگ و حذف وی از اجرای برخی قوانین شرعی میباشد. شاه اسماعیل دوم در زمان خود خواهان تغییر برخی دیدگاههای مذهبی بود که در نهایت با مخالفت علمای مذهبی روبرو گردید و سر تسلیم فرود آورد امّا شاه عباس اول با قبول و پذیرش عقاید تدوین شدهی تشیّع سیاست خود را بر آن پایه گذاری کرد و حتی بر خرافات و ریاکاریها افزود. دوران شاه سلیمان و پسرش را از نظر مذهبی باید دوران تسلط مجلسیها و تحمیل افکار آنان بر جامعه قلمداد کرد و روش برخورد با اقلیّتهای مذهبی را باید تحت تأثیر بینش آنها نگریست. البته نوع برخوردها نیز ثابت نبوده و در طول زمان تغییر یافته است، چنان که محمّد تقی مجلسی نسبت به صوفیان علاقه نشان داد؛ ولی بعد از او محمّد باقر با آنان ابراز مخالفت کرد و حتی با اهل تسنّ عناد شدید میورزید. ملا محمّد باقر مجلسی علاوه بر افکار خارج از دایرهی تشیّع نسبت به عقاید مشاهیر و فیلسوفان نیز روی خوش نداشت و عمل آنان را به منزلهی اطاعت از نظر کافران میپنداشت. نتایج افراطیون مذهبی بر اقوام کشور بسیار ناگوار بود و به امواج نارضایتیها افزود و حتی در زمان شاه سلطان حسین کاربرد تهمت و افترا هم یافت تا به آن بهانهها مخالفان را از میان بردارند.
لارنس لکهارت با توجه به میزان قدرت و نفوذ محمّد باقر مجلسی است که در مورد برخورد با اقلیّتهای مذهبی چنین برداشت میکند: «از قضای روزگار وقایعی نظیر آن چه صورت گرفت در زمانی وقوع یافت که احیای طریقهی تشیّع در ایران بر اثر قدرت و نفوذ محمّد باقر مجلسی یکی از مجتهدان فوقالعاده سختگیر و متعصّب، امّا ملّا در حال رشد بود. پس محتمل به نظر میرسد که همین پیشوای متعصّب مذهبی بنا به انگیزههای دینی و نه حرص و آزِ محض موجبات تشدید زجر و تعذیب را فراهم آورده باشد. بسط و توسعهی مبارزه مذهبی و تعمیم آن نسبت به پیروان تسنّن از لحاظ خیر و سعادت جامعه و آن دودمان موضوعی به مراتب مهمتر از اعمال ستم و آزار علیه اقلیّتهای دیگر مذهبی آن مملکت یا تعدّی نسبت به مبلّغان کاتولیک بود.»[1]
با توجه به موارد فوق دکتر احمد تاجبخش علاوه بر ظلم بر اقلیّتهای مذهبی در زمان شاه سلیمان به نکات جالب دیگری نیز اشاره دارند که آثار منفی آن را در حمایت بلوچها و زردشتیان کرمان از محمود افغان باید جستجو کرد، ایشان مینویسند: «در زمان شاه سلیمان آزار و اذیّت اقلیّتهای مذهبی فزونی یافت. یکی از کشیشان فرقهی کارملی که در اصفهان بوده است، مینویسد در ابتدای سلطنت این پادشاه عیسویان گرفتار ظلم و ستم شدهاند. ای کاش این عمل به علت دشمنی با آئین مسیحیت باشد ولی بیشتر به علت حرص و طمع آنان و همچنین به عقیده آنها علیه نا پاکی ماست، بی آن که تحقیق کنند که چرا ما نا پاکیم. رؤسای مذهبی ارامنه به زندان افکنده شدهاند و غل و زنجیر بر پای دارند. کلیساهای جلفا مجبورند هر ساله چهارصد تومان بپردازند. در ماه مه 1678 عدّهای از مسلمانان متعصّب به بهانهی این که ارامنه و یهودیان به دین اسلام لطمه زدهاند از شاه در حال مستی فرمانی گرفتند که عدّهای از آنها را اعدام کنند. در نتیجه عدّهای از خاخامهای یهودی را کشتند و عدّهای نیز با پرداخت پول زیاد نجات یافتند.
در این دوره مردم نسبت به زردشتیان رفتار خشونت آمیزی داشتند به خصوص در زمان شاه سلطان حسین این سوء رفتار تشدید گردید. شاه سلطان حسین فرمانی صادر کرد که همه زردشتیان باید مسلمان شوند. زردشتیان حسن آباد اصفهان به خصوص مجبور گردیدند که ظاهراً اسلام آورند در نتیجه آتشکدهی آنها ویران گردید و به جای آن مدرسه و مسجد ساخته شد. زردشتیان مجبور شدند محرمانه آتش مقدّس را به کرمان که مردم آن کمتر نسبت به زردشتیان خشونت داشتند منتقل نمایند. وقتی هم که افاغنه کرمان را متصرّف شدند زردشتیان آنها را ناجیان خود دانستند. یهودیان نیز در دوران حکومت سلاطین صفویه از طرف مردم مورد زجر و آزار بودند و آنها را مجبور میکردند که مسلمان شوند. این عدّه متّهم به جادوگری نیز بودند. بنا بر این مردم ار برخورد با آنها احتراز مینمودند و هیچ کس با یهودیان معامله و معاشرت نمیکرد. در زمان شاه عباس فرمانی صادر شد که هر یهودی که مسلمان شود میتواند اموال خویشان خود را ضبط نماید. پس از انقراض صفویه و آمدن افغانها و بعد دوران افشاریه یهودیان از رنج و فشار دوران صفویه تا حدودی رهایی یافتند. در زمان صفویه عدّه زیادی از مسیحیان در اصفهان و تبریز و همدان به کارهای مختلف به خصوص تجارت مشغول بودند. قبل از دوران حکومت شاه عباس آنها وضع زیاد خوبی نداشتند، اما در زمان شاه عباس به علت عدم تعصّب مذهبی او و توجه به توسعه تجارت آنها مورد توجه خاص بودند و طبق فرمانهایی که صادر شده بود هیچ کس جرأت نمیکرد که آنها را مورد اذیّت و آزار قرار دهد.»[2]
[1] - انقراض سلسله صفویه و ایّام استیلای افاغنه در ایران، تألیف لارنس لکهارت، ترجمه مصطفی قلی عماد، انتشارات مروارید، چاپ سوم، 1368، ص 38
[2] - تاریخ صفوی، تألیف دکتر احمد تاجبخش، انتشارات نوید شیراز، 1373، ص 387
3- آینه عیبنما، فریادی از کاخهای صفوی، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1401، ص 835