تنها مکانی که در دربار تمام پادشاهان دارای نظم و انضباط بوده است از محیط حرامسراها میتوان نام برد. حرمسرا و صاحبان قدرتش در حد یک حکومت واقعی عمل کرده و از نفوذ بسیار زیادی برخوردار بودهاند. حرمسراها علاوه بر محل پرورش و تربیت شاهزادگان در زد و بندهای سیاسی و جاسوسی نیز نقش اساسی ایفا کردهاند. در مورد اوضاع داخلی حرمسراها اطلاعات دقیقی وجود ندارد و بیشتر روایات مربوط به اجرای قوانین و رعایت آنها از سوی مردم و برخی خواجگان توصیف شده است. اغلب زنان و اعضای حرمسرا از هدایای حاکمان محلی به خصوص گرجی و چرکس تشکیل شده بود. در باره تعداد زنان حرمسراها اختلاف نظر وجود دارد و افرادی چون شاردن و سانسون و کمپفر تنها بر اساس شواهد دیگران از تعداد آنان سخن میگویند. سانسون تعداد زنان را 800 نفر اعلام میکند؛ ولی کمپفر با آن که نسبت به دیگران به توصیف دقیقتری از حرمسراها پرداخته است، میگوید من با وجود آن که به عنوان طبیب و یا در هنگام ساختن حوض آبی به عنوان متخصّص به آن جا میرفتم قادر به کسب خبر از تعداد زنان نبودم و تنها براساس اتّفاقی کوچک در مورد تعداد زنان حرمسرا مینویسد: «روزی شاه سواره از جلفا میگذشت و عدّهای از زنان حرم پای پیاده در التزام رکاب وی بودند. در این موقع یک دختر ارمنی خواست که این دسته را تماشا کند و به همین دلیل به شتاب از خانه به خیابان دوید؛ امّا دیگر وقت گذشته بود، او فقط آخرین صف زنان را دید. یکی از زنان روی برگرداند و ناسزا گویان او را چنین مخاطب قرار داد، تو هم دویدی، آمدی تا این آلت را که ما چهارصد نفر به خاطرش توی سر و کول هم میزنیم از چنگ ما در بیاوری؟»[1]
در این جا نکتهی قابل توجه آن است که چرا شاه سلیمان و دیگران به آن تعداد کثیر زنان بسنده نکرده و همواره سعی داشتهاند که بر تعداد اسرای خود بیفزایند که بیشتر مربوط به تنوع طلبی شاهان و همچنین هدایای مداوم امیران و جوانی سن زنان حرمسرا میباشد. کمپفر در این مورد و شهوترانی شاه سلیمان مینویسد: «از دورهی جوانی او چنین میگویم که توسط مادر چرکسی و دایهی متشخصّ ایرانی خود که همسر یکی از مستوفی الممالکها بود به آزادگی و به نحوی درخشان تربیت شد. در سایر موارد تعلیم و تربیت او طبق آیین عمومی پرورش شاهزادگان بود که در فوق به آن اشاره شد. پس از جلوس بر تخت سلطنت بر اثر افراط در عیش و عشرت سخت بیمار شد، تا این که پس از دو سال راه اعتدال پیش گرفت و از بیماری مهلک نجات یافت. در حال حاضر روی هم رفته میتوان وی را سالم دانست امّا وی بدین لحاظ به هیچ وجه از شهوترانی چشم نپوشیده است، حتی میتوان گفت که او همواره مباشر و ملازم حرمسرای خویش است. هنگامی که شاه سلیمان با زنان خویش از تفرجّگاهی به تفرجّگاه دیگری میرود با قرقهای مکرّر و اکید بیش از پیشینیان خود رعایا و مردم فرو دست را دچار زحمت و ناراحتی میکند. فقط در طول سه سال اول سلطنت، وی بیش از صد بار دستور قرق صادر کرد. بیش از همه به روستای مرتفع کوچکی در دامنهی کوه صفّه دل بسته است که در آن سوی حومهی ارمنی نشین جلفا قرار دارد. چون او خود این گردشگاه را احداث کرده به آن نام «تخت سلیمان» را داده است. هربار که او به این مکان میرود و همچنین هنگامی که از آن جا باز میگردد قرقهایش نه تنها ارامنهی جلفا بلکه تمام سکنهی خیابان بزرگ چهار باغ اصفهان را دچار مشکلات غیر قابل تحملی میسازد. در هنگام قرق شاه اجازه میدهد که زنانش بدون نقاب و حجاب از منزل خارج شوند. منتهی قبلاً باید تمام موجودات ذکور از هفت سالگی تا سن کهولت و از پا افتادگی از میدان دید خارج شده باشند. به این دستور منع حضور معمولاً قرق میگویند.
علاقه به لذّات شهوی که در این مملکت شیوع دارد در شاه سلیمان به شدّت و حدّت بیشتری گرفته است. وی به هرچه به قامت زنان شباهت داشته باشد بی اندازه دلبستگی دارد. عطش وی به گرد آوری طلا را زودتر میتوان اطفاء کرد تا هوس او را به اندام دلربای زنان. حکّام اطراف و اکناف کشور برای وی رکابهای نقره، پارچههای گرانبها، اسبهای اصیل، قاطر و شتر میفرستند. با وجود این همه متّفقالقولند که هدایای سالانهی نایب شاه در شیروان که در مشرق قفقاز واقع است بیش از همهی اینها مطبوع شاه قرار میگیرد. این نایب به جای سایر هدایا زیباترین دختران و پسران را که جاسوسهایش در سرزمین چرکسها، داغستان و گرجستان کشف و جمع آوری میکنند برای شاه میفرستد! این نایب در پیشهی خود سخت کار کشته است و در کارِ یافتن زیباترین مخلوق خدا از هیچ مجاهدتی دریغ نمیورزد. او خواجگان خود را به همه جا میفرستد که هر جا به آدمی زادهی خوش اندامی برخوردند به نرمی یا به تطمیع یا به زور وی را جلب کنند و تقدیم ارباب خود دارند. بدیهی است که چنین اقدامی با سنّتها و آداب این مملکت مغایرتی ندارد.
من در این جا بی مناسبت نمیدانم که به ذکر مثال دیگری بپردازم. در سال 1683م شاه سلیمان برای نخستین بار به ارامنهی مسیحی نیز دست درازی کرد و در یک نوبت بیست و یک تن از زیباترین دختران جلفا را ربود. در این مورد کلانتر جلفا علی رغم اسم مسیحی خود مردی از خدا بی خبر بود. مقدّمات کار را فراهم کرد و به شاه توصیه نمود که در جشن «خاج شویان» که درخشانترین جشن کلیسای شرقی است از موقع برای پیش بردن نقشهی خود استفاده کند. برای این که هیچ جلب توجهی نشود شاه نمیبایست شخصاً در کنار رودخانه که محل برگزاری جشن بود حاضر شود. به همین دلیل وی، راهبههای ارمنی را با کلیّهی دخترانی که در معیّت آنها بودند به حرمسرا خواند. به این بهانه که زنان حرمسرا میخواهند بین متجاوز از یکصد شرکت کننده که همه به طلا و جواهر مزیّن بودند بیست و یک تن دختر مذکور را برگزید و به زور و جبر از خروج آنها از حرمسرا جلوگیری کرد. به توصیهی همان کلانتر بی آبرو شاه سلیمان دو سال بعد (1685م) عمل خود را تکرار کرد و این بار از محلهی فرنگی نشین اصفهان هشت دختر ربود. شاه این هشت دختر را به این بهانه به حرمسرا کشید که زنانش میخواهند لباسهای فرنگی را از نزدیک ببینند. سفرای خارجی مقیم اصفهان به این اقدام سخت اعتراض کردند و از پای ننشستند تا این دختران معصوم را از این دوزخ نجات دادند. این دختران یک هفته تمام را در پناه مادر شاه در حرمسرا به سر برده بودند و بدانها تجاوز نشده بود و این مطلبی است که خود آنها پس از نجات اعلام کردند.[2] من در این جا باید غیرت و همّت آقای فابریتیوس سفیر سوئد را به تأکید تمام یاد کنم و بگویم که با اقدامات مهم و کوششهای ایشان بود که این لکّهی ننگ به نحوی از دامن دنیا زدوده شد.»[3]
[1] - سفرنامه کِمپفر، نوشته انگلبرت کِمپفر، ترجمه کیکاووس جهانداری، انتشارات خوارزمی، چاپ دوم، 1360، ص 225
[2] - مؤلف کتاب پشت پردههای حرمسرا نیز درباره تجاوز و تصرف دختران ارمنی در صفحه 309 مینویسد: « دختران زیبای ارمنی مقیم جلفا که همیشه مورد توجه برخی از شاهان صفوی بودند از شهوت شاه سلیمان نیز در امان نماندند. در مراسم جشن خاج شویان که به سال 1095 هجری برگزار شده بود شاه صفوی بیست و یک تن از زیبا رویان ارمنی را به حرمسرا برد و دیگر آنان را پس نداد. البته بعدها در زمان محمود افغان نیز چنین اتفاقی روی داد و وی 62 تن از دختران ارمنی را تصاحب کرد؛ اما پس از مدتی 50 تن را باز آوردند و دوازده تن به عنوان زنان محمود در حرمسرایش باقی ماندند، ولی شاه سلیمان از 21 تن دختر هیچ کدام را به صاحبان آنان باز نگرداند. آن چنان که قبلاً نیز آمد میان پادشاهان صفوی سنتی ناپسند وجود داشت و آن بخشیدن زنان حرم به این و آن بود که به چند منظور صورت میگرفت. یکی این که از تعداد زنان قدیمی و از کار افتاده حرمسرا بکاهند و دیگر برای جلب دوستی امیران و بزرگان زنهایی را از حرمسرا به ایشان میبخشیدند؛ اما شاه سلیمان گاه برای تنبیه برخی از زنان حرم و تحقیر آنان برای بخشش مردانی در سطح پایین اجتماع برای این کار مییافت.»
[3] - سفرنامه کِمپفر، نوشته انگلبرت کِمپفر، ترجمه کیکاووس جهانداری، انتشارات خوارزمی، چاپ دوم، 1360،صص 61 و 62
4- آینه عیبنما، فریادی از کاخهای صفوی، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1401، ص 843