علاقه و ارتباط کشورهای اروپایی با ایران از همان ابتدای تشکیل دولت صفوی وجود داشته و در زمان شاه عباس اول به اوج خود رسید. از آن جا که هر کشوری به دنبال منافع خویش است و نقش دیگران را تنها در حفظ منافع خود جستجو میکند، کشورهای اروپایی نیز گذشته از جنبهی تجارت و کشف مناطق جدید خواهان رقیبی بر علیه حملات و موانع امپراتوری عثمانی بودند و اکثر فعالیّت آنان در این زمینه دور میزند. شاردن در سفرنامه خود از چگونگی حضور سفرا در پیشگاه شاه سلیمان و فضای محیط چنین مینویسد: «از همان روز سراسر میدان را جارو و آب پاشی کردند. همهی راههایی را که به میدان میپیوست، بستند. نخست وزیر به وسیلهی میهماندار باشی یا رئیس تشریفات که مسؤولیت راهنمایی سفیران و فرستادگان خارجی را داشت به همهی سفیران خبر داد که با هدایای خود برای تشرّف به حضور شاه آماده شوند. از آن به بعد برای این که کدام یک از سفیران یا نماینده کمپانی در ابتدا نزد شاه بروند اختلاف نظر به وجود آمده بود و همه در تدارک انتقال هدایا بودند و سفارشهای لازم داده میشد. نحوهی انتقال هدایا به گونهای بود که هرچه بیشتر بزرگی آنها به نمایش گذارده شود. تزئینات و ظاهر برگزاری مراسم چنین بود که روز شانزدهم ساعت هشت صبح سراسر میدان شاه جارو و آب پاشی شده بود و بدین گونه تزئین یافته بود. در فاصلهی بیست قدمی درِ بزرگِ ورود به کاخ شاه نزدیک آن دوازده رأس بهترین و اصیل ترین اسبهای شاه، شش رأس این طرفِ در و شش رأس آن سوی در بر پا داشته بودند. زین و برگ این اسبها به زیباترین گونه آراسته بود. زین و برگ چهار اسب مرصّع به زمرّد، زین و برگ دو تا یاقوت نشان، زین و برگ دو تا مرصّع به سنگهای رنگین گرانبها بود که در میانشان دانههای الماس نشانده بودند. زین و برگ دو تا طلای مینا نشان، و زین و برگ دو تای آخر زرِ سره بی غش صاف و صیقلی بود که از غایت صفا میدرخشید. افزون بر دهنهی اسبها که بدین شکل تزئین بود، رکاب، قاچ و جلو و دنبالهی زین همهی اسبها گوهر نشان و به کمال زیبایی بود. غاشیهی آنها که بعضی با تارهای زرّین قلاب دوزی و به دانههای مروارید تزئین شده بود و بعضی زربفت و ضخیم بود، همه پهن و دراز بودند تا پایین کشیده میشد و حاشیهی همه آنها را با گلولههای زرین گوهر نشان آراسته بودند. اسبها را با ریسمانهایی که همه از ابریشم و تارهای طلا بود به میخ طویلههایی که آنها نیز از زر بود، بسته بودند. هر یک این میخ طویلهها قریب پانزده شست (برابر 27 میلیمتر) درازا و به همان نسبت ضخامت داشت. هر یک از میخها دارای حلقهای بود که افسار را از آن میگذراندند. دوازده زین پوششِ مخملِ تابدارِ زربفت که برای پوشاندن سراسر اندام اسبان به کار رفته بود نیز از جمله گرانبها و دیدنی بود. اسبهای موصوف غرق در تزئینات خیره کنندهای که به شرح آمد در آن سوی نردهای که در تمام طول روبروی کاخ شاه کشیده شده بود برپای ایستاده بودند. این تجمّلات هم از نظر هنر و چیره دستی که در ساختن و یافتن آنها به کار رفته بود و هم از نظر ارزش مادی به راستی حیرت انگیز و دیدنی مینمود.»[1]
یکی از آداب و رسوم دولتها به هنگام ارتباط و اعزام و معرّفی سفرا تقدیم و اهدای کالاهای ارزشمند به عنوان احترام میباشد. کمپفر در سفرنامه خود ضمن اشاره به حرص و آز شاه سلیمان به امور دنیوی روایتی از تقدیم هدیهی سفیر فرانسه ذکر میکند که علاوه بر جهل و نا آگاهی شاه سلیمان بیانگر چاپلوسی اطرافیانش میباشد، مینویسد: «هرگاه شاه سلیمان در آخرین لحظات متوجّه وضع رقّت بار خزانهی خالی مملکت و عدم تعادلِ غیر سالم بین پرداختها و دریافتها نمیشد؛ قطعاً و حتماً اسراف و تبذیر در املاک سلطنتی و اموال دولت کار را به افلاس میکشاند. او از دریافت این حقیقتِ سخت متوحّش شد امّا به جای این که زندگی معتدلی در پیش گیرد از افراط به تفریط گرایید و مردی ممسک و مال دوست شد و حتی بدون توجّه به صلاح و صرفهی شخص خودش به انباشتن مال و گرد آوردن درهم و دینار پرداخت. هر چند که او را سوای مال دوستی بی اندازه باید به دینداری، مهربانی و دادگستری ستود؟! مثلاً زن بیوهای را از خاندان سلطنتی میشناسم که همسر صدر بوده است و به دستور شاه عباس مستمری دریافت میداشته است هنگامی که این زن فرتوت برای دریافت اضافهای شرفیاب شد شاه از اسراف کاری در اموال دولتی به خشم آمد و مستمری وی را به حدّ خنده آوری، یعنی یک عبّاسی برای معاش روزانه تقلیل داد و یاد آور شد که وی باید درست همان طور که درخور پیر زنان است زندگی را به قناعت بگذراند. امّا وضع یک بیوهی نجیب زاده دیگر از آن هم بدتر شد زیرا که به امید دست یافتن به معیشتی بهتر به شاه روی آورد کلیّه مالی را هم که قبلاً میگرفت از دست داد. شاه سلیمان مقامات درباری را که آزاد میشدند حتیالمقدور تا مدّتی دراز بی متصدّی نگاه میداشت و انجام دادن آن وظایف را در این فاصله به عهدهی کارمندان شاغل دیگر میگذاشت و حقوق صرفه جویی شده را برای خود نگاه میداشت. بدین طریق مدتی طولانی سمتهای شیخ الاسلام، مهتر و ایشیک آقاسی باشی که دارای حقوق و مقرّری گزافی است بدون متصدّی مانده بود. مشاغل کوچکتر که دیگر گفتن ندارد. از نحوهی تخمین و تقدیم هدایای نادری که در حین اقامت من در دربار از طرف امرا و شاهزادگان مختلف ارسال میشد، دریافتیم که داستان مال دوستی شاه سلیمان تهمت محض نیست و حقیقت دارد. تا وقتی که سفرای خارجی حضور داشتند شاه بدون استثناء هرچه را که به حضورش میآوردند با چهرهای متبسّم تحسین و تمجید میکرد؛ اما پس از پایان یافتن مجلس هنگامی که فرصت بیشتر برای معاینهی هدایا داشت، درست است که مهارت و دقّت ساخت آن اشیا را میستود ولی فقط اشیایی را که از طلا ساخته شده بود به علت قیمت فلز گرانبهای آن جدا میکرد و برای خود نگاه میداشت.
فرانسوا پیکه سفیر فرانسه که در عین حال اسقف ناپل و مأمور پاپ نیز بود هدیهای استثنایی را که با هنرمندی خاص تهیّه شده بود به همراه آورده بود. این شیئی وضع و حرکت ستارهها را طبق نظریهی هیأت کپرنیکی که در آن موقع در مشرق زمین از آن اطلاعی در دست نبود نشان میداد. شاه نه تازگی مطلب را مورد تحسین قرار داد و نه استادی را که در ساخت آن اسباب به کار رفته بود؛ فقط قبل از هر چیز پرسید آیا آن اسباب را از طلا ساختهاند یا نه؟ گفتی که تنها معیار تقدیم و تخمین نزد او طلاست و بس. هنگامی که دریافت این شیئی را از فلز عادی ساختهاند عقیدهی ستاره شناس خود را دربارهی این نظریهی تازه علم هیأت جویا شد. اینها در پاسخ گفتند که هر کس میتواند هر روز شاهد بالا و پایین رفتن خورشید باشد در حالی که زمین بر جای خود به طور ثابت ایستاده است و از این مطلب به خوبی برمیآید که کپرنیک غرق در سهو و اشتباه است. پس از این پاسخ شاه دستور داد این شاهکار هنری را که قیمتش غیر قابل تخمین بود از پیشش ببرند. دیری نگذشت که آن را به اطاق یکی از قلاع اصفهان که در آن جا اسلحهی کهنه و سایر اشیاء بی فایدهی مستعمل را نگهداری میکنند منتقل کردند. از یک قرن پیش تمام هدایای سفرای خارجی را به این جا میآوردند که در بین آنها اشیاء نادر و فوقالعاده فروان یافته میشود. این اشیاء در این جا به روی هم افتادهاند و گویا غبار و بید و زنگ زدگی به جان آنها افتاده است. سرنوشت ساعتی هم که ما آن را جزو هدایای پادشاه سوئد تقدیم کردیم و روزگاری از طرف شهر نورمبرگ به گوستاو آدولف پیروز هدیه شده بود به همین منوال بود. این ساعت شکلی مانند هرم داشت و به ارتفاع چهار پا و شاهکار تمام عیاری بود از صنعت ساعت سازی و با حرکت دو گلوله سیر همهی سیارات و مقیاسهای کاملاً مختلف اندازه گیری زمان را نشان میداد و سر ساعت از آن نوای دلکش موسیقی طنین انداز میگردید؛ امّا چون این ساعت را از چینی ساخته بوذند نه از طلا، نه ظرافت ساختمان، نه استادی که در داخل آن به کار رفته بود، نه لطافت و پاکی غیر عادی صدای آن، هیچ کدام نتوانست مانع تبعید شدن این ساعت به اطاق قلعهی مذکور بشود هر چند که این ساعت را با زحمت فراوان از کشورهای مختلف گذرانده و صحیح و سالم به این جا رسانده بودند. بعدها دیدم که این ساعت در یک گوشهی تاریک بر روی زمین افتاده است در حالی که تزیینات دلربا و مجسمههای برگزیدهی آن را طلا پنداشته بودند غارت کرده بودند.»[2]
[1] - سفرنامه شوالیه شاردن، ترجمه اقبال یغمایی، چاپ اول، انتشارات توس، جلد دوم، 1372، صص 636 و 637
[2] - سفرنامه کِمپفر، نوشته انگلبرت کِمپفر، ترجمه کیکاووس جهانداری، انتشارات خوارزمی، چاپ دوم، 1360، صص 59 تا 61
3- آینه عیبنما، فریادی از کاخهای صفوی، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1401، ص 856