در مورد اوضاع آشفته و مملّو از فساد دربار شاه سلطان حسین روایات متعدّدی وجود دارد امّا درباره رفتار و عملکرد سفرای ایران که در زمان صفویه به اروپا اعزام شدهاند اطلاعات بسیار کمی موجود است. برای آن که به گوشهای دیگر از کبر و غرور و جهالت درباریان آن دوره اشاره شده باشد به نقل قولی از محمّد احمد پناهی سمنانی در مورد رفتار مضحک محمّد رضا بیک که به عنوان سفیر ایران به فرانسه فرستاده میشود استناد میگردد. ایشان مینویسد: «به نظر نمیرسد که نه تنها ایران، بلکه هیچ کشوری در هیچ زمانی موفق شده باشد چنین سفیری انتخاب کند که تا این اندازه نمایندهی روحیّات و خلقیّات دولت متبوع خود باشد. محمّد رضا بیک مردی محتشم و تجمّل پرست و تشریفاتی و مغرور و شهوتران و خوشگذران بود و در عین حال مردی بی هنر و بی دانش و مفلس و تهی دست. و این جمله، صفات دربار صفوی در سالهای آخر عمر بود.
دولت فرانسه تحت تأثیر آوازهی شکوه و عظمت و ثروت دولت صفوی تشریفاتی را برای محمّد رضا بیک در نظر گرفته بود که تا آن روز بیسابقه بود. وقتی آقای مادلن رئیس تشریفات لویی چهاردهم به سفیر شاه سلطان حسین اطلاع داد که نمایندهی اعلیحضرت پادشاه فرانسه و گروهی از رجال بلند پایه به استقبال آمدهاند تا وی را به پاریس ببرند و چون افراد محترمی هستند بهتر است در موقع ورود، شما به احترام آنها از جای برخیزید. محمّد رضا بیک گفت من هرگز در برابر یک مسیحی از جای بر نمیخیزم. اصرار رئیس تشریفات و حتی نمایندهی شخص لویی، محمّد رضا بیک را از خر شیطان پایین نیاورد و نماینده امپراتور از او پرسید مگر شما شاه ایران هستید که این قدر خود رأی میباشید؟ سفیر پاسخ داد: خدا نکند من یکی از کمترین بندگان او هستم. نمایندهی لویی از پاسخ او به خنده افتاد. لجبازی و یک دندگی محمّد رضا بیک باعث شد که هیأت مستقبلین تصمیم گرفتند بدون وی به پاریس باز گردند. محمّد رضا بیک چون از تصمیم آنها مطلع شد فوراً از اطاق بیرون جست و بر یکی از اسبهایی که در باغ منتظر او بود، پرید. این بار مقامات فرانسوی به التماس افتادند و خواهش کردند که از اسب پیاده شود و بر کالسکهی سلطنتی بنشیند، امّا سفیر گفت محال است که من با چند نفر عیسوی مذهب در صندوق دربستهای زندانی شوم. سرانجام در اثر اصرار راضی شد که در کالسکه بنشیند. امّا هنگام سوار شدن از فرط خشم سه نفر از شاهزادگان را که به احترام او در اطراف پلهها و دَم کالسکه ایستاده بودند تنه زد و به زمین انداخت. به سفیر شاه سلطان حسین خبر دادند که روز دوم فوریه برای شرفیابی به حضور لویی چهاردهم تعیین شده است امّا محمّد رضا بیک پیغام داد که چون روز دوم فوریه روز نحسی است بهتر است از روز 18 فوریه به بعد که ساعت سعد است وقت شرفیابی تعیین گردد. سرانجام روز 19 فوریه تعیین شد. لویی چهاردهم که به سن کهولت رسیده بود به احترام سفیر پادشاهی صفوی پس از چهل و هفت سال بر تخت سلطنت جلوس کرد. محمّد رضا بیک با تشریفاتی که در آن روزگار بیسابقه بود و جزئیات آن در دست است از پاریس تا ورسای با اسب رفت. در حالی که مارشال ماتین یون در طرف راست و بارون دوبرتوی در طرف چپ او اسب میتاختند و در عقب وی بیرق دار مخصوص با پرچم ایران و نقش شیرِ خوابیده با شمشیر در دست. در طرف راست بیرق دار غلام مخصوص سفیر حامل شمشیر و در طرف چپش غلام مخصوص وی، حامل قلیان. در آن هنگامه و شور و هیجان تشریفات رسمی، سفیر شاه سلطان حسین هوس کشیدن قلیان میکند. چون به میانهی راه پاریس و ورسای رسیدند سفیر گفت کالسکه را آهسته برانید تا او قلیانی بکشد و برای این کار راه شگفت آوری اندیشیده بود زیرا همان موقع غلام سپاهی، سواره رکاب به اسب زد و در جلو کالسکه تاخت و قلیان را که آب ریخته بود از هم باز کرد و سر دیگرش را به دست سفیر داد. این کار چنان ماهرانه انجام شد که سفیر در حال حرکت کالسکه به راحتی و بدون آن که آتش یا تنباکو از قلیان بریزد شروع به کشیدن غلیان کرد و جالب آن که آتش افروخته هم همراه داشتند و احتیاجی به آتش پیدا نکردند.
پس از انجام تشریفات رسمی و تقدیم نامههای شاه سلطان حسین و هدایایی که فرستاده بود لویی چهاردهم ضیافت با شکوهی به خاطر سفیر ایران برپا کرد؛ امّا محمّد رضا بیک به غذا دست نزد زیرا گوشتی بر سر سفره آورده بودند که بر اساس مقرّرات اسلام ذبح نشده بود. به همین جهت سفیر فوقالعادهی شاه سلطان حسین فقط چند سیب و گلاب خورد. مذاکرات سیاسی بین هیأت نمایندگی ایران و فرانسه آغاز شد و در جریان آن محمّد رضا بیک به زندگی خصوصی خود هم سرگرم بود. او بلافاصله خانه محل سکونت را عوض کرد. در خانهی جدید صندلیها و میزها را به دور ریخت و در اطاق استراحت خود پشتیهای نرم، تشکچههای لطیف گسترد و روی تشکچه نشست و با مهمانان خود به گفتگو پرداخت. رفتار سفیر برای مردم عادی پاریس عجیب و تماشایی بود. آنها از این که هنگام ظهر اذان گوی سفیر از پنجره با صدای بلند اذان میگوید و یا به هنگام حمام رفتن سفیر اسب و یدک و شاطر چماق به دست و شاطر حامل قلیان با خود حرکت میدهد به حیرت افتاده بودند. محمّد رضا بیک تا سال 1716 در فرانسه ماند. در این ایام لویی چهاردهم به سختی بیمار شده بود و قرارداد لازم نیز بسته شده بود و دیگر سفیر شاهنشاه ایران باید به کشور خود باز گردد.
در طی مدتی که مردم پاریس و خاصه خانمها برای دیدن این سفیر عجیب و غریب دست و پا میشکستند جناب ایشان معشوقهی خو را هم از بین آنها انتخاب و با وی ازدواج کرد. او مادام لامارکیز پنیهای روسی بود که فقط شانزده یا هفده سال داشت، در حالی که عمر جناب سفیر پنجاه و چند سال گذشته بود. این ازدواج سر و صدای زیادی در پاریس به راه انداخت و مادر دختر برای جلوگیری از بردن عروس به پلیس فرانسه شکایت کرد امّا چون در همان روزی که محمّد رضا بیک داشت از پاریس خارج میشد لویی چهاردهم هم درگذشته بود و پلیس سخت سرگرم بود و کسی به شکایت مادر توجّهی نکرد و در نتیجه دو دلداده با مرارتها و رنجهای بسیار خود را به کشتی رساندند. ( برای رهایی از چنگ پلیس، محمّد رضا بیک همسر محبوب خود را در صندوق مخصوصی که برای این کار تهیه شده بود جای داده تا صندوق را در قسمت انبارها بگذارند و در بندر لوهاور از آن خارج کنند و همین کار را هم کردند.) محمّد رضا بیک در راه بازگشت درد سرها و حوادث مضحکی را از سر گذراند. همسرش در این فاصله برای او پسری آورده بود. به علت بی پولی در راه هرچه داشت، حتی هدایایی را که لویی چهاردهم برای شاه سلطان حسین داده بود از دست داد زیرا برخی از آنها را فروخت و بعضی را هم دزدان از او ربودند. سفیر شگفت انگیز شاه سلطان حسین سرانجام با هزاران بدبختی در ماه مه 1716 یعنی پس از یک سال و هشت ماه در به دری و بی پولی و فرار از دست پلیس و همراه داشتن یک زن جوان هیجده ساله فرانسوی که در بین راه وضع حمل کرده بود به ایروان رسید و در آن جا فهمید که حامی او محمّد خان حاکم ایروان از کار برکنار شده است. او که هدایای لویی چهاردهم را حیف و میل کرده بود و میدانست که چه سرنوشتی در انتظار اوست با خوردن مقداری تریاک به زندگی خود پایان داد. زن جوانش هم که قدم به قدم از پاریس تا ایروان وفادارانه با گرفتاریها و ماجراهای همسر بی نظیر خود ساخته بود بعد از مرگ او به دربار اصفهان رفت و باقیماندهی هدایای لویی و نامه او را تقدیم شاه سلطان حسین کرد و به دین اسلام درآمد و همسر برادر شوهر خود شد. محمّد رضا بیک و همسر او و وقایعی که بر آنها گذشته بود موضوع رمان آمان زولید شد که به قلم هوستل فور در سال 1716 یعنی همان سالی که سفیر به ایران باز گشت در اروپا منتشر شد.»[1]
[1] - شاه سلطان حسین صفوی، تراژدی ناتوانی حکومت، تألیف محمّد احمد پناهی سمنانی، ناشر کتاب نمونه، چاپ اول، گزیده صفحات 120 تا 125
2- آینه عیبنما، فریادی از کاخهای صفوی، علی جلال پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1401، ص 907