بررسی و تحقیق و قضاوت کردن یک رویداد تاریخی کاری بس مشکل است و تنها با مطالعات عمیق میتوان تا حدودی به آمال و احساسات مردم آن زمان نزدیک شد. به یقیق میتوان گفت که طغیان و شورش مردم در هر مقطع از تاریخ بی دلیل نبوده و اغلب وقایع نگاران بودهاند که ماهیّت آن را به انحراف کشانیده و سرکوبهای وحشیانه را جزو افتخارات پادشاهان زمان شمردهاند. البته قابل ذکر است که این نوع دیدگاه هنوز هم ادامه دارد و پاسخی بر این نکته نمیتوان یافت که چرا جایگاهی برای بیان عقاید مردم وجود ندارد و به هنگام ابراز نارضایتیها دوستان دیروز تبدیل به دشمن شده و باید به فجیعترین شکل به کشتار آنان پرداخت. بنابراین قیام بلوچها و افغانها و دیگر اقوام و همچنین نارضایتی زردشتیان در زمان صفویه و حمایتشان از محمود امری توجیه پذیر خواهد بود. در مقابل کنکاش و جستجوی علت هر قیام و شورش باید به عملکرد حاکمانی نگریست که زمینه ساز چنین حوادثی بودهاند و اگر تحمیل عقاید اختلاف برانگیز حاکمان نمیبود تودههای مردم هیچ مشکلی با هم نداشتند. درست است که سقوط سلسله صفویه در تاریخ به نام محمود افغان ثبت شده و این پیروزی را با حمایت بلوچها و اقوام دیگر به دست آورده است ولی چگونگی علل بروز آن بسیار مهمتر از وقوع حادثه میباشد. کروسینسکی به نقل از عبدالله آقا ایشیک باشی محمود درباره نیروهای محمود افغان مینویسد «در هنگام محاصره اصفهان، افاغنهی کار دیده، چهارده هزار افغان حصاری و هشت هزار سپاه از بلوچ داشتیم و باقی از کعب و هندوستانی بودند.»[1]
با توجه به موارد ذکر شده باستانی پاریزی نیز در مقدّمهی کتاب تذکره صفویه به همین نکته اشاره دارد و از ظلم و ستمی که در اواخر صفویه و بی توجهی به بلوچها شده سخن بسیار دارد و در بخشی از آن روایت میکند اقوام بلوچ به علت نا رضایتی به حمایت از محمود افغان برخاستهاند. وی در این رابطه و علت جدایی آنان از محمود و تضعیف افاغنه پس از تصرف اصفهان مینویسد: «واقعهی سقوط اصفهان و این تحوّل تاریخی در اجتماع ایران اصولاً به نام افغانها تمام شده؛ ولی واقعیّت این است که بیست هزار بلوچ با محمود همکاری کردهاند تا کرمان فتح شده سپس به اصفهان رفتهاند و وقتی اصفهان سقوط کرد بلوچها که ظاهراً دیگر وظیفهشان را تمام شده مییافتند یعنی انتقام گرفتن از صفویه در درجه اوّل و غارت کرمان و در درجه دوم، کمکم دست از حمایت محمود برداشتند و از آن جا بود که پشت محمود خالی شد و شکست افاغنه شروع شد.
نمایندهی هلند در گزارشهای خود در 8 اوت 1722م و ذی قعده 1134ه مینویسد امروز شنیدیم که بلوچان میخواهند از محمود جدا شوند. آنها گفتهاند که تا کنون به شایستگی به تو خدمت کردهایم اینک نمیخواهیم بیش از این برای تو بجنگیم و میخواهیم به زادبوم خود باز گردیم. بنابراین باور بر این است که دلیل اصلی تمایل محمود به آشتی همین امر است. فکر میکنم جدا شدن بلوچها از افغانها در اصفهان بدین سبب باشد که روز اول که مادر شاه محمود از قندهار وارد اصفهان شد گمان مردم آن که باید مانند حرمسرایان سلطنتی و مهد علیا او را پذیرایی نمایند که دیدند پیر زنی بر شتری نشسته از بازار اصفهان گذشت. افغانان گفتند این شترسوار مهد علیا مادر شاه محمود است؛ امّا چند روز بعد دیدند که محمود بعد از مصادرهی ثروتمندان و تجّار و پولداران اصفهان از هر نفر مردم عادی هم از 50 تومان تا یک هزار تومان جرمانه گرفت و این پولها را محمود در سه نوبت به قندهار فرستاد. نخست همراه نور محمّد، بار دوّم همراه آقا موسی و در دفعه سوم با محمّد نشان. متأثّران وقت متوجّه شدند که کلاه سرشان رفته. پس راه خود را از راه محمود جدا کردند. در حالی که قیام آنها یک قیام داخلی بود، نه تسلط یک خارجی.»[2]
[1] - سفرنامه کروسینسکی، ترجمه عبدالرّزاق دنبلی (مفتون)، با مقدمه و تصحیح و حواشی دکتر مریم میر احمدی، انتشارات توس، چاپ اول، 1363، ص 81
[2] - تذکره صفویه- کرمان، تألیف میرمحمّد سعید مشیزی (بردسیری)، مقدمه و تصحیح محمّد ابراهیم باستانی پاریزی، تهران، نشر علم، چاپ اول، 1369، ص 132
3- آینه عیبنما، فریادی از کاخهای صفوی، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1401، ص 953