پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

نقدی بر دیدگاه مورخان یونانی در مورد زنان هخامنشی

 

نقدی بر دیدگاه مورخان یونانی در مورد زنان هخامنشی

اغلب منابع موجود درباره اطلاعات عصر هخامنشی که مورد استفاده پژوهشگران تاریخ قرار گرفته است مربوط به مورخان یونانی می‌باشد. اگر موقعیت زمانی مورخان یونانی را در نظر داشته باشیم که آنان در جبهه‌ی مخالفی هستند که کشورشان بارها توسط ایرانیان مورد تهاجم بوده است، بر بینش و نوع قضاوت ما تأثیر خواهد داشت. بر همین اساس اهداف و مطالب آن‌ها را نمی‌توان از روی صداقت و غیر مغرضانه پنداشت. یونانی‌ها به یقین اطلاعات خود را از منابع و راویان دست دوم شنیده‌اند و امکان آن که در شرح و توصیف وقایع تغییراتی به وجود آمده و محتوای هماهنگ گفتارشان دور از واقعیت باشد بعید نیست. بنابراین نقل قول تحولات درون دربار هخامنشیان را نمی‌توان به طور کامل مورد تأیید قرار داد. گذشته از ذکر این موارد در انجام و وقوع برخی حوادث جای تردید وجود دارد، زیرا طبق سنّت همیشگی اکثر تاریخ نویسان که ننگ و اعمال ناهنجار حاکمان را پنهان داشته و از طرف دیگر مورخان یونانی نیز در شرح وقایع بیشتر بر نکات منفی تمرکز کرده‌اند، بر ابهامات موجود می‌افزاید. در این میان به اختلاف فرهنگی جوامع یونان و ایران نیز باید توجه داشت که به مقام و موقعیت زن چگونه می‌نگریسته‌اند. در نتیجه درمی‌یابیم که زندگی نا معلوم دربار هخامنشیان را نمی‌توان را به کل دوران و زندگی توده‌های مردم عادی تعمیم داد که تمام روابط و قوانین ازدواج حاکم بر جامعه نیز این‌چنین بوده است. در این رابطه خانم ماریا بروسیوس در کتاب زنان ایران باستان می‌نویسد: «تصویری که خوانندگان آثار نویسندگان و مورخان یونانی در زنان پادشاهان هخامنشی به خاطر دارند جز جاه طلبی و انتقامجویی و بی رحمی آنان نیست. نکته‌ای که قابل تأمل است، این است که چرا این تصویر منفی از زنان سلطنتی در دوران هخامنشی در آثار اکثر نویسندگان و مورخین تاریخ باستان مانند هرودوت و هراکلیوس و دینون و گزنفون و کتزیاس تقریباً به طور یک نواخت تکرار شده است؟ آیا این نگاه منفی نسبت به زنان سلطنتی در ایران از نگاه منفی آن‌ها نسبت به نظام‌های استبدادی در شرق و جوّ حاکم بر روابط امپراتوری هخامنشی با یونان سرچشمه نگرفته است؟ این تصور که زنان پادشاهان هخامنشی می‌توانستند صاحب چنان قدرتی باشند و این قدرت و نفوذ را در همسران خود القاء و اعمال کنند، در عین حال که استبداد و خودکامگی در نظام سلطنتی را نمایان می‌سازد نشانه‌ی ضعف نفس پادشاهان نیز هست. حال این سؤال پیش می‌آید که اگر یک امپراتوری به وسعت و عظمت دوران پادشاهی هخامنشی با چنان نظم و ترتیبی اداره می‌شد چگونه این نظم و اقتدار را می‌توان با نفوذ زنان بر پادشاهان توجیه نمود؟ وابستگی پادشاهان به زنان و تأثیرپذیری از آنان در تصمیمات مهم و تبعیت از رأی و نظر زنان در طرد یا مجازات کسانی که غالباً در خدمت دربار و پادشاهان بوده‌اند برای یونانیان عجیب و نا مفهوم بود. شاید همین وجه غریب و شگفت‌آور داستان‌هایی که در قرن پنجم و چهارم قبل از میلاد از شقاوت و بی‌رحمی زنان در امپراتوری هخامنشی نقل می‌شد برای خوانندگان این داستان‌ها جاذبه‌ی بیشتری داشت. این تأثیر بر قضاوت نویسندگان و پژوهشگران معاصر در باره‌ی ایران باستان نیز قابل درک است. به طور مثال مورخ انگلیسی «جان کوک» آن چه را که نویسندگان یونانی درباره زنان پادشاهان هخامنشی نوشته‌اند خلاصه کرده و می‌نویسد: اگر ما بخواهیم به طور کلی و بر اساس خوانده‌ها و شنیده‌های خود درباره ملکه‌های ایران در دوران هخامنشی قضاوت کنیم باید بگوییم که زنان ایران، زنان ریاست‌مآب و مسلّطی بوده‌اند و از میان آن‌ها آمستریس و پاریساتیس بی‌رحم‌تر و خون‌آشام‌تر از همه‌ی پادشاهان هخامنشی، شاید به استثنای اردشیر سوم به شمار می‌آیند. کوک نوشته‌ی خود را با ملکه‌های ایران شروع می‌کند و سپس در یک قضاوت کلی زنان ایرانی را زنان ریاست‌مآب و مسلّطی می‌خواند، در حالی که برای داوری درباره زنان ایرانی در عهد باستان باید خصوصیات شخصی آنان را جداگانه مورد بررسی قرار دهیم. هرودوت، «آتوسا» همسر داریوش اول را زنی قدرتمند و آمستریس همسر خشایارشاه را زنی کینه‌توز و انتقامجو تصویر می‌کند. دینون و کتزیاس هردو از پاریساتیس به عنوان زنی سنگدل و قسی‌القلب یاد کرده‌اند و معیار قضاوت اکثر نویسندگان یونانی درباره زنان پادشاهان هخامنشی همین سه زن است. حتی اگر نظری را که دربار این سه زن ابراز شده باور کنیم خصوصیات آنان را نمی‌توان به زنان دیگر آن دوران تعمیم داد. درباره بسیاری از زنان سلطنتی دوران هخامنشی ما اطلاعات اندکی داریم و به طور مثال درباره کاساندان همسر کوروش و مادر کمبوجیه و آتوسا و آرتیسون یا داماسپیا و استاتیرا همسر اردشیر دوم و استاتیرا همسر داریوش سوم کمتر سخن گفته شده است و یا حداقل می‌توان گفت شهرت بدی نداشته‌اند.

از همسران پادشاهان هخامنشی به «پاریساتیس» همسر داریوش دوم، در منابع یونانی و غیر یونانی اشارات زیادی شده است. کتزیاس می‌نویسد: پاریساتیس قدرت مسلط در دربار داریوش دوم بوده و نفوذ و قدرت خود را در دربار جانشین او اردشیر دوم نیز حفظ کرده است. داریوش دوم در تمام امور با پاریساتیس مشورت می‌کرد و این پاریساتیس بود که با برادران ناتنی او سوگدیانوس و آرسیتس درافتاد و تاج و تخت سلطنت را برای شوهرش حفظ کرد. در دوران سلطنت داریوش دوم بزرگان و سرداران سپاه با کمترین سوء ظن درباره‌ی عدم وفاداری و خیانت به پادشاه، به دستور پاریساتیس کشته می‌شدند که از جمله مشهورترین آن‌ها می‌توان از آرتیفیوس و پسر مگابیکوس و خانواده‌ی تریتوچمس را نام برد. پلوتارک می‌نویسد پس از مرگ داریوش دوم، پاریساتیس در دربار پسرش اردشیر دوم نیز قدرت مسلط به شمار می‌آمد و هنگامی که همسر اردشیر دوم در صدد رقابت با او برآمد به دستور وی مسموم شد. پس از مرگ همسرِ دیگر اردشیر دوم، پاریساتیس دخترش آتوسا را برای همسری او برگزید و نفوذ خود را در دربار اردشیر دوم تا پایان عمر حفظ کرد.

پی بردن به درستی یا نا درستی آن چه به پاریساتیس نسبت داده شده دشوار است. در دوران سلطنت پادشاهان دیگر هخامنشی نیز شورش‌هایی رخ داده و با خشونت و بی‌رحمی سرکوب شده است. پس از مرگ اردشیر اول رقابتی که بر سر جانشینی او بین فرزندانش درگرفت به کشته شدن دو تن از مدّعیان سلطنت داریوش دوم انجامید که در جریان این کشمکش‌ها ممکن است همسرش پاریساتیس هم در کنار او بوده باشد. پادشاهان هخامنشی در شدّت عمل در سرکوب شورش‌هایی که در قلمرو امپراتوری روی می‌داد شهرت داشتند و بهترین نمونه‌ی آن داریوش اول است که سرکوبی مخالفانش را با سربلندی و افتخار در کتیبه‌ی بیستون شرح داده است. خشایارشاه نیز در کتیبه‌ای که از او برجای مانده است، می‌نویسد: چنین گفت پادشاه خشایارشاه، وقتی من شاه شدم کشورهایی را که سر به طغیان برداشتند به یاری اهورامزدا با خاک یکسان کردم. اردشیر اول نیز در آغاز پادشاهی خود شورشی را که در ایالت باکتریا (باختر) آغاز شده بود سرکوب کرد و چند سال بعد شورش مصر را نیز با همان خشونت درهم کوبید. داریوش دوم نیز وارث قانونی و بلامنازع پدرش اردشیر اول نبود و برای تصاحب تاج و تخت ناچار بود با مدعیان دیگر بجنگد. پاریساتیس نیز که می‌خواست ملکه‌ی ایران بشود در تلاش داریوش برای تصاحب تاج و تخت در کنار او بود و لزوماً عامل و مشوّق یا مجری شدّت عملی که به کار رفت، محسوب نمی‌شود.

درباره موضوع مسموم شدن استاتیرا به دست پاریساتیس هم روایات مختلفی نقل شده است. اصل موضوع ممکن است واقعیت داشته باشد و سفر یا تبعید پاریساتیس به بابل نیز که پس از این واقعه رخ داد احتمالاً با مرگ مشکوک استاتیرا ارتباط داشته است تا موضوع به فراموشی سپرده شود. پاریساتیس بر اساس آن چه در منابع مختلف آمده است زنی با شخصیتی قوی بوده و نه فقط بر خاندان سلطنتی، بلکه بر خانواده‌های بزرگان و نزدیکان شاه نیز تسلط داشته است. پاریساتیس با چنین خصوصیاتی در بسیاری از وقایع دوران سلطنت داریوش دوم و اردشیر دوم نقش داشته، لیکن تمام وقایعی را که در این دوران رخ داده، نمی‌توان به او نسبت داد. داریوش دوم و اردشیر دوم پادشاهان ضعیفی نبودند و در بسیاری از مسائل مهم رأساً تصمیم می‌گرفتند. آن‌ها ممکن است در بعضی موارد با پاریساتیس هم مشورت کرده باشند ولی چنین به نظر می‌رسد که پاریساتیس بیشتر به امور داخلی دربار می‌پرداخته و حداکثر در مواردی که برای مقام سلطنت و در واقع برای موقعیت خود احساس خطر می‌کرده هشدارهای لازم را می‌داده است. نویسندگان و پژوهشگران تاریخ ایران باستان از دینون و کتزیاس گرفته تا پلوتارک بیشتر به امور خصوصی و داخلی دربار پادشاهان هخامنشی پرداخته‌اند. کتزیاس که روزگاری پزشک دربار بوده بیش از دیگران از آن چه در اندرون دربار هخامنشی می‌گذشته آگاهی داشته و نوشته‌های او ممکن است بیشتر به واقعیت نزدیک باشد. ولی در مجموع آن چه توجه نویسندگان یونانی را به جریانات داخلی دربار هخامنشی جلب کرده، تفاوت آن با جامعه‌ی یونان است که برای مخاطبان آن‌ها جالب توجه و شگفتی‌آور بوده است. در جامعه‌ی آن روز یونان این که زنان در اداره امور مملکت و تصمیم گیری‌های مهم سیاسی و نظامی و اقتصادی نقش مؤثر و تعیین کننده‌ای داشته باشند عجیب و باور نکردنی بود. در جامعه‌ی آن روز یونان که یک جامعه دموکراسی نامیده می‌شد اتخاذ تصمیم در تمام امور سیاسی و نظامی و اقتصادی و قضایی منحصر به مردان بود و زنان در هیچ مجمعی که برای اداره امور یا شهر یا ناحیه‌ای تشکیل می‌شد، مشارکت نداشتند. تشریح موقعیت متفاوت زنان در بزرگترین امپراتوری آن زمان و این که پادشاهان ایران برای اتخاذ تصمیم در مسائل مهم حتی جنگ با یک کشور دیگر با زنان مشورت می‌کنند برای مخاطبان این نوشته‌ها حیرت‌آور بود.

البته باید توجه داشت که عناوین و القاب زنان در دربار هخامنشی  در تشخیص موقعیت آن‌ها به ما کمک می‌کند. اما اگر منابع ایرانی و یونانی را در این مورد جداگانه مورد مطالعه قرار دهیم در تشخیص مقام و موقعیت زنان در دربار هخامنشی دچار مشکل خواهیم شد. زیرا اسامی زنان پادشاهان هخامنشی و وابستگان نزدیک آن‌ها در منابع یونانی به تفصیل ذکر شده، در حالی که در کتیبه‌ها و الواحی که از دوران هخامنشی برجای مانده هیچ گونه اشاره‌ای به زنان سلطنتی نشده است. یک نمونه برای پی بردن به تفاوت منابع ایرانی و یونانی در مورد زنان دربار هخامنشی، شرح مبسوطی است که در منابع یونانی درباره قدرت و نفوذ فوق‌العاده آتوسا همسر داریوش اول و مادر خشایارشاه آمده، در حالی که در منابع ایرانی و کتیبه‌ها و الواح باقی مانده از دوران هخامنشی نامی از او برده نشده است. این که نام آتوسا را در هیچ یک از کیتبه‌ها و الواح باقیمانده از دوران هخامنشی نمی‌بینیم، دلیل این نیست که او از موقعیت ممتازی در دربار هخامنشی برخوردار نبوده است. خودداری از ذکر نام آتوسا در آثار باقیمانده از دوران هخامنشی احتمالاً ناشی از ابهاماتی است که در مورد چگونگی به قدرت رسیدن داریوش اول و پادشاهی او وجود دارد.»[1]


 



[1] - زنان در ایران باستان، ماریا بروسیوس، ترجمه و نگارش محمود طلوعی، چاپ اول 1389، انتشارات تهران، صص 108 تا 114

2- آینه عیب‌نما، نقش زنان دربار در تاریخ ایران، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1403، ص 35 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد