سخن درباره اوضاع اجتماعی و سیاسی زنان در ایام اشکانیان کاری ابتر و ناقص خواهد بود، زیرا اطلاعات ثبت شده بر مبنای منابع و اسناد بسیار اندک و ناچیز میباشد. در این میان تنها بر اساس حدس و گمان میتوان اقدام به برداشت و تحلیلی از اوضاع اجتماعی آن زمان و به خصوص قشر زنان به دست آورد. «مقام و حقوق زن در دوره اشکانیان به پایه دوره مادیها و هخامنشیها نمیرسید. آن چه مورخین درباره محدودیت زن در دوره اشکانیان نوشتهاند غالباً درباره طبقات عالی جوامع آن عهد میتواند باشد و این هم از نظر عزّت و ارزشی بوده که زنان داشتهاند. ولی این قاعده در میان طبقات پایین که پیوسته دربند رفع حوایج عادی زندگی بودهاند، نمیتواند صادق باشد، زیرا مردم عادی در آن دوره همچنان در شرایطی بودند که امکان نداشت در موقع آن محدودیتهای طبقات بالا قرار بگیرند. از این روی در طبقات پایین که فارغ از جریان کلی مقتضیات طبقات بالا زندگی میکردند هیچ علتی و جود نداشته که سبب بروز تغییری در مناسبات زنان با مردان نسبت به عهد هخامنشیان گردد تا زنان مردم عادی را که نیمی از نفوس مملکت را تشکیل میدادند و با فعالیتهای تولیدی و اقتصادی خود اساس زندگی و پایههای قدرت اشراف و طبقات حاکمه را تشکیل میدادند به زیان خود گرفتار قید و بندهای خودپرستانه اشرافی سازند. در این دوره هم ربالنوعهایی به صورت زن مورد ستایش قرار داشتند. به خصوص آناهیتا که ربالنوعی عظیمالشأن و مورد توجه عموم بوده و این خود همچنان دلیل بر احترام و مقام عمومی بانوان دوره اشکانیان میتواند باشد. در این عصر نیز پادشاه در امور مملکت نظریات ملکه را تأمین میکرده و کسی حق توهین به زن را نداشته و بعض امور مهم مملکتی به زنها ارجاع میشده است. برجستهترین نمونه از تشریک مساعی زن با مرد را در این دوره در زمان سلطنت فرهاد چهارم و فرهاد پنجم که دوره ملکه موزا بوده، میتوان دانست. ملکه موزا حداکثر قدرت خود را در اداره امور مملکت اعمال میکرد و در زمان فرهاد پنجم کلیه امور کشور را در دست خود گرفته بود. فرهاد پنجم مقام این بانو را تا درجه الوهیت بالا برد و با او به تخت سلطنت مینشست و صورت او را مانند زمان پدرش بر روی سکه نقش زد.»[1]
بر اساس تجربهی تاریخ چنین میتوان ادعا کرد «سلاطین اشکانی نیز پس از رسیدن به قدرت به هوسرانی و خوشگذرانی پرداختند و به غیر از زن اصلی یعنی ملکه، عدّهی کثیری متعه و کنیز که اغلب آنها یونانی بودند در حرمسرا داشتند. اما ملکهها و خواجه سرایان پارت بر خلاف دوره هخامنشی در دستگاه حکومت و امور سیاسی مداخله نداشتند. به نظر میرسد که تعداد بی شمار کنیز و همخوابگان خارجی آن چنان اطراف شاهان و سرداران و طبقات بالا و مرفّه جامعهی اشکانی را گرفته بودند که دیگر زنان ایرانی یعنی ملکهها و سوگلیها ایران در میان آنها نما و جلوهای نداشتهاند که بتوانند با به تسخیر درآوردن روح و اندیشه مردان مقاصد و نیات عاطفی و اجتماعی و سیاسی خود را القا کنند. وجود بی بند و بار و هرزه این گونه زنان نگونبخت که از خانه و کاشانه آورده شده و رها شده در ایران، آن چنان محیط فاسدی را به وجود آورده بود که زنان متین و با تقوای ایرانی ترجیح میدادند که نه به خاطر نداشتن قدرت مقابله از حیث زیبایی و فتانت، بلکه به خاطر مقایسه نشدن با این گونه زنان هرچه بیشتر در خانه بمانند که نهایتاً اظهار نظر شده که پارتها در مستور نگاه داشتن زنان که از رسوم شرق است افراط میکردهاند. در هر حال شاهان اشکانی بر اثر ارتباط با رومیان و مخصوصاً راه دادن کنیزکان و زنان متعیّش رومی در دربار خویش باعث شدند که عادت و آداب رومیان و همان تجمل بی منتهای ایشان در دربار راه یابد و موجبات ضعف و انحطاط دولت اشکانی را از اواسط قرن اول میلادی پدید آورد.
آن چه مورخین درباره محدودیتهای زن در دوره اشکانیان نوشتهاند غالباً درباره طبقات عالی جوامع آن عهد است که از نظر نقشی که در اوضاع مملکت داشتهاند مورد توجه قرار گرفته و شرح احوالشان در تواریخ آمده است ولی این حکم در میان طبقات پایین که پیوسته در بند رفع حوایج مادی زندگی بودهاند، نمیتواند صادق باشد؛ زیرا مردم عادی در آن زمان در شرایطی بودند که کسی به آنان نمیپرداخته تا خبری از وضع زندگی آنان در تاریخ بازمانده باشد. از این رو درباره طبقات پایین که خارج از جریانات مقتضیات طبقات بالا زندگی میکردند، این طور استنباط میشود که هیچ دلیلی وجود نداشته که باعث تغییری در وضع زندگی آنان و مناسباتشان با مردان نسبت به عهد هخامنشیان شود و موجبی نداشته تا از جانب بالا، زنان مردم عادی را که نیمی از نفوس مملکت را تشکیل میدادند و با فعالیتهای تولیدی و اقتصادی خود اساس زندگی و پایههای قدرت اعیان و طبقات حاکمه را تشکیل میدادند به ضرر خود دچار قید و بندهای خودپرستانه اشرافی کنند. در نتیجه در این دوره اگر تغییری در مناسبات زنان یا مردان نسبت به دورههای ماد و هخامنشیان در تواریخ ذکر شده است فقط در سطح طبقات بالا میتواند صادق باشد که نیازمند روش حکومتی غیر از سابق بودهاند، ولی زنان طبقات پایین الزاماً از همان خصوصیات آزادی زنان قبل از اشکانیان در فعالیتهای اقتصادی و تولیدی و بالاخره اجتماعی برخوردار بودهاند. به طور کلی اوضاع اجتماعی زنان در عهد اشکانیان در مقایسه با قبل نامناسب بوده است و مقام زنها نزد پارتیها پستتر از مقام آنها نزد مادیها و پارسیها بود. از ارداویرافنامه چنین جمعبندی میتوان کرد که به غیر از رواج تهمت و دروغ و گواهیهای دروغ و پیمان شکنی و قضاوتهای ناروا و رشوه خواری و مال مردم خوردن و کم فروشی و دزدی و قتل و زورگویی که به علت جنگ و تحولات ناشی از آن بوده است، بنیاد اعتقاد به کردار نیک، پندار نیک و گفتار نیک نیز سست شده و پیمان زناشویی متزلزل گشته و روسپیگری در حد اعلای خود بوده است. همچنان که لواط نیز رایج بوده. »[2] برای آن که تا حدودی به موقعیت برخی زنان اشکانی آشنا شویم به شرح کوتاه دو تن از آنان اشاره میگردد:
__ آرتا دخت - « آرتادخت Arta Doxt نام بانویی فرهنگدار و اقتصاد است که در زمان اشکانیان به خزانه داری یکی از شهریاران اشکانی رسید و با وجود شایستگی و تواناییهایی که از خود نشان داد این نظریه را که زنان توانایی پردازش به امور اقتصادی را ندارند رد کرد.»[3]
__ «آرتافیل Artafileدختر اگلاتور در زمان فرمانروایی مهرداد ششم اشکانی است و در میترادات در سیرن واقع در آسیای کوچک زندگی میکرد و از بانوان فرهیخته و برجستهی آن دوران به شمار میآمد. اما پس از آن که او را به اجبار به عقد فرمانروای تنگ اندیش و خودکامه سیرن درآوردند رفته رفته تغییر شخصیت داد و به صورت بانویی انتقامجو درآمد و در نبردهایی که بر سر رسیدن به قدرت بین او و شوی ناموافقش درگرفت سرانجام او را به یاری برادرش لوآندرس Leandrus از پای درآورد اما پس از مرگ شوهر با آن که شرایط برای نشستن او بر اریکهی فرمانروایی مساعد بود آن را نپذیرفت و زندگی در عزلت را برای خود برگزید و زندگانیاش را در تنهایی و انزوا به پایان آورد.»[4]
[1] - حقوق و مقام زن در شاهنامه فردوسی، تألیف غلامرضا انصافپور، انتشارات وزارت فرهنگ و هنر، ص 8 مقدمه
[2] - زن به ظن تاریخ، جایگاه زن در ایران باستان، بنفشه حجازی (فراهانی)، نشر شهر آشوب، 1370، برگزیده از صفحات 123 تا 133
[3] - زن از کتیبه تا تاریخ، دانشنامه زنان فرهنگساز ایران و جهان، پوران فرخ زاد، تهران زریاب، 1378، جلد اول، ص 51
[4] - همان ص 52
5- نقش زنان دربار در تاریخ ایران، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1403، ص 92