پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

نقش خسروپرویز در افول حکومت ساسانیان

نقش خسروپرویز در افول حکومت ساسانیان

 

همان گونه که حاکمان می‌توانند با رفتار خود آثار و نتایج مثبت از خود به یادگار بگذارند از بُعدی دیگر نیز قادر هستند که با اعمال ناهنجار خود سرنوشت جوامع را به سستی و اضمحلال بکشانند. سقوط و نابودی هر سلسله را باید در عملکرد گذشته‌ی حاکمانش جستجو کرد و از مهمترین عوامل آن بی توجهی پادشاهان و غوطه‌ور شدن در فساد و عیاشی افراطی و ابزاری نگریستن توده‌های مردم می‌باشد. نتایج این اعمال نه تنها شامل دوران ساسانیان، بلکه دیگران نیز بوده است. اگرچه سقوط سلسله‌ی ساسانیان ظاهراً در زمان یزدگرد سوم اتفاق افتاده ولی باید توجه داشت که شخصیت چنین افرادی در محیط آشفته‌ی زمان خسروپرویز به بعد شکل گرفته است. بعد از قتل خسروپرویز ایران روی آسایش به خود ندید و در ظرف چهار سال یازده تن توسط سرداران با نفوذ موبدان بر تخت سلطنتی تکیه زدند که دیگر کاری از دستشان ساخته نبود. خسروپرویز فردی است که با حمایت امپراتوری روم به حکومت رسیده و نقش راهبردی مریم و همسر سوگلی او شیرین را نمی‌توان در فراز و فرود دربار و آثار آن در سطح جامعه نادیده گرفت. گذشته از چگونه به قدرت رسیدن خسروپرویز باید وابستگی او را به خاطر ازدواج سیاسی با دختر امپراتور روم یعنی مریم در نظر گرفت. او به خاطر خونخواهی از قتل پدرزنش به روم حمله کرد و توان نظامی ایران را در راه اهداف خودمحوری و استبداد سوق داد. دربار سلطنت 38 ساله‌ی خسروپرویز معجونی از استبداد و غرور و تجمل و میدان داری شیرین در خیل زنان بی‌شمارش می‌باشد. در این میان نقش شیرین برای انتخاب ولیعهدی و جانشین پادشاه پاسخگوی بسیاری از سرچشمه‌های اختلافات و توطئه‌ها می‌باشد.

در اواخر حکومت ساسانیان برای مدت کوتاهی دو تن از دختران خسروپرویز بر تخت سلطنت تکیه زدند، اما زنانی در دربار او وجود داشته‌اند که نقش آنان بسیار بیشتر از این دو فرد در امور حکومت بوده است. برای آشنایی در این زمینه چنین آمده است: «دوران سلطنت خسرو دوم که به خسروپرویز معروف شده است سرآغاز افول سلسله چهارصد ساله ساسانی است. دوران سلطنت 38 ساله او همچنین آغاز نفوذ و قدرت زنان در دربار ساسانی است و دو زن مسیحی او مریم و شیرین نقش مهمی در حکومت و سلطنت طولانی او ایفا کرده‌اند. خسروپرویز در آغاز سلطنت در برابر قیام یکی از سرداران معروف ساسانی به نام بهرام که به بهرام چوبین معروف شده است تاج و تخت سلطنت را رها کرد و به روم شرقی گریخت. امپراتور بیزانس «موریکیوس» خسرو را پناه داد و دخترش مریم را با آئین مسیحی به عقد ازدواج او درآورد و خسروپرویز را با یک سپاه هفتاد هزار نفری که یک سردار ارمنی فرماندهی آن را به عهده داشت به جنگ بهرام چوبین فرستاد. بهرام چوبین در جنگ با سپاه روم که چند تن از سرداران ساسانی هم به هواخواهی از خسرورویز به آنان پیوسته بودند، شکست خورد و خسروپرویز سلطنت خود را در واقع با حمایت رومیان از سر گرفت. خسروپرویز که سخت تحت نفوذ همسر زیبای مسیحی خود مریم بود هنگامی که امپراتور بیزانس موریکیوس (پدر مریم) در سال 602 میلادی به دست مخالفانش به قتل رسید به خونخواهی امپراتور مقتول به بیزانس لشکرکشی کرد و در تمام مدت باقی مانده سلطنت او در جنگ و گریز با رومیان گذشت و این جنگ‌های بی حاصل مردم را عاصی و ناراضی کرد. خسروپرویز مردی عشرت طلب و زنباره بود و همواره صدها زن زیبا در حرمسرای عریض و طویل خود داشت که از میان آن‌ها فقط یکی به نام سیران مسیحی یا «شیرین» شهرت یافته است. شیرین سوگلی حرمسرای خسروپرویز بود که بعد از مریم اولین زوجه مسیحی او به شمار می‌آمد و نفوذ وی بر خسروپرویز به حدی بود که او را در تبلیغ دین و ترویج مسیحی در ایران آزاد گذاشت و با وجود مخالفت مؤبدان به وی اجازه داد در تیسفون و شهرهای بزرگ دیگر کلیساهایی بنا کند.

در بعضی از منابع مربوط به دوره ساسانیان از جمله «تاریخ ایران در زمان ساسانیان» نوشته پروفسور کریستین سن ایران شناس دانمارکی آمده است که شیرین نسبت به زنان دیگر حرمسرای خسرو پرویز به خصوص زنانی که مورد توجه پادشاه عشرت طلب ساسانی قرار می گرفتند حسد می‌ورزید و سعی می‌کرد آن‌ها را از چشم خسرو بیندازد. یکی از این زنان گوردیاک که خواهر بهرام چوبین بود که به قول ایران شناس دانمارکی زنی مردانه بود و می‌کوشید پادشاه ساسانی را تحت نفوذ خود در آورد، ولی با اغوای شیرین که خسروپرویز را از کید این زن برحذر می‌داشت او را از خود راند. کریستین سن به رقابت بین مریم اولین زن مسیحی خسروپرویز و شیرین هم اشاره کرده و مرگ ناگهانی مریم را به مسموم شدن وی از طرف شیرین نسبت می‌دهد.

درباره دوران سلطنت خسروپرویز و زنبارگی او استاد زرین کوب شرح جامع و جالبی در کتاب ارزنده «روزگاران ایران» دارد و از جمله می‌نویسد سلطنت خسروپرویز که سی و هشت سال طول کشید تجسم استبداد و غرور و تجمل بود. جنگ‌های او که جز هوس و غرور هیچ محرک دیگر نداشت کشورش را فقیر و بی خون ویران کرد. عشرت جویی او که به ایجاد حرمسرایی فوق‌العاده وسیع منجر شد موجب عمده‌ی احتراز او از شرکت در این جنگ‌ها شد. هزاران زن و دختر آزاد و بنده در حرمخانه‌ی بسیار وسیع او وجود داشت. اعتقاد او به خرافات منجمان و غیبگویان و فالگیران که بارها او را در اخذ تصمیم‌های قاطع مردد داشت و همچنین اعتقاد او بر نذر و فال و رؤیا که غالباً تصمیم‌هایش را فاقد ضرورت منطقی می‌ساخت ناشی از همین علاقه‌اش به حیات حرمخانه و استغراق در صحبت زنان بود. خسروپرویز در اواخر عمر تحت تأثیر تلقینات همسرش شیرین می‌خواست پسری را که از او داشت به جای پسر بزرگش قباد به ولیعهدی انتخاب کند، ولی قباد پیش از این که پدرش بتواند این تصمیم خود را عملی سازد به دستیاری چند تن از سرداران ساسانی که از خشونت‌های خسروپرویز در اواخر سلطنتش به جان آمده بودند بر پدر شورید و در سال 628 میلادی او را از سلطنت خلع و زندانی کرد. خسروپرویز در زندان به قتل رسید و قباد دوم با لقب و عنوان شیرویه بر تخت نشست. شیرویه برای تحکیم قدرت و سلطنت خود تمام برادران و برادرزادگان و مدعیان احتمالی سلطنت را کشت، ولی یک سال بعد بر اثر ابتلا به بیماری طاعون که در آن تاریخ در ایران شایع شده بود درگذشت.

شیرویه با قتل عام برادران و برادرزادگان و سایر مدعیان سلطنت جانشین لایقی برای خود باقی نگذاشته بود. به همین جهت بعد از مرگ او عده‌ای از نجبا و بزرگان و سرداران ساسانی برای تصاحب تاج و تخت به رقابت با یک دیگر پرداختند و در عرض چهار سال یازده تن بر تخت سلطنت نشستند و دوام سلطنت هر یک از آنان از یک ماه تا 16 ماه بود. از این یازده پادشاه، دو تن دختران خسروپرویز به نام‌های پوراندخت و آذرمیدخت بودند که اولی یک سال و چهار ماه و دومی کمتر از چهار ماه بر ایران سلطنت کرد و دوران سلطنت هر دو آن‌ها مانند پادشاهان دیگر ساسانی از شیرویه به بعد دوران آشوب و هرج و مرج و نا امنی بود. نخستین زن ایرانی که به مقام سلطنت رسیده پوراندخت یا بوراندخت به معنی دختری با چهره گلگون است که بعد از سلطنت کوتاه مدت «شهربراز» از سرداران ساسانی با توافق بین نجبا و بزرگان بازمانده دربار ساسانی بر تخت نشست. دوران سلطنت پوراندخت مصادف با خلافت ابوبکر و اوایل عمر و دوران قدرت و توسعه اسلام بود. پوراندخت همان طور که در شاهنامه فردوسی و حبیب‌السیر و سایر منابع مربوط به دوران ساسانیان آمده است در دوران کوتاه سلطنت خود با مشورت و راهنمایی وزیر دانشمند خود «پوس فرخ» کوشید انتظام امور کشور را که از تاریخ مرگ پدرش خسروپرویز به هم ریخته بود دوباره برقرار کند و با بخشودن خراج و بدهی‌های مالیاتی مردم و پرهیز از جنگ و تلاش در برقراری صلح با رومیان از فشاری که بر طبقات فقیر وارد می‌آمد بکاهد، ولی موبدان و ثروتمندان و جمعی از سرداران سپاه که این کارها بر وفق مرادشان نبود حاضر به همکاری و حمایت از او نشدند و در نتیجه پوراندخت در اواسط دومین سال سلطنتش مجبور به استعفا شد و به روایتی به هلاکت رسید.

بعد از برکناری پوراندخت یک شاهزاده ساسانی که در منابع مختلف او را به نام «گشنسب» یا فیروز دوم خوانده‌اند و ظاهراً از اعقاب دخترزادگان قباد اول بوده است به سلطنت رسید ولی سلطنت او هم به علت اختلاف بین نجبا و سرداران سپاه ساسانی چند ماهی بیش به طول نینجامید و بزرگان دربار ساسانی سرانجام برای به تخت نشاندن خواهر کوچکتر پوراندخت به نام آزرمیدخت به توافق رسیدند. آزرمیدخت که دختر جسوری بود با عبرت گرفتن از رفتار ملایم و انعطاف پذیری خواهرش که نتیجه‌ای به بار نیاورد در آغاز سلطنت ادای اسلاف مغرور و مستبد خود را درآورد و در اجلاسی که از بزرگان و سرداران سپاه برپا کرده بود گفت روش پدرش خسروپرویز را سرمشق سلطنت خود قرار خواهد داد و کسانی را که از قوانین او سرپیچی کنند و یا قصد توطئه بر ضد وی را داشته باشند به سختی کیفر خواهد داد. یکی از سرداران سپاه به نام فرخ هرمزد که در منابع تاریخی بیشتر به نام فرخ زاد نوشته شده است در همان دیدار نخستین به این دختر جسور و زیبا دل باخت و از او درخواست ازدواج کرد، ولی آزرمیدخت که درخواست فرخ هرمزد سردار سپاه خراسان را اهانتی نسبت به خود تلقی کرده بود و یا چنین گمان می‌کرد که سردار خراسان می‌خواهد بدین وسیله عملاً قدرت و اختیارات سلطنت را به دست بگیرد ضمن وعده‌ی دیدار با او در کاخ سلطنتی دستور قتل وی را صادر نمود و فرخ هرمزد در صحن کاخ سلطنتی در حضور آزرمیدخت به قتل رسید. آزرمیدخت می‌خواست با کشتن سردار خراسان با یک تیر دو نشان بزند. نخست این که یک مدعی سلطنت را که به بهانه‌ی ازدواج با او می‌خواست تاج و تخت سلطنت را برباید از میان بردارد و دیگر این که با ریختن خون یک سردار نامدار در صحن کاخ سلطنتی چشم زخمی به دیگران نشان بدهد و خشونت و بی رحمی خود را در کار سلطنت و حکومت به ثبوت برساند. ولی قیام رستم پسر فرخ هرمزد در خراسان که به انتقام خون پدر در رأس سپاهی از خراسان عازم تیسفون پایتخت ساسانیان شد خیالات و آرزوهای آزرمیدخت را برای استقرار یک سلطنت نیرومند باطل ساخت. کار وحشیانه‌ی آزرمیدخت در ریختن خون یک سردار لایق سرداران دیگر سپاه ساسانی را نیز سخت آزرده بود. به همین جهت رستم هرمزد که در تاریخ ایران به نام رستم فرخ زاد شهرت یافته است تقریباً بدون مقاومتی وارد تیسفون شد. گارد محافظ کاخ سلطنتی هم در برابر نیروی رستم فرخزاد مقاومت زیادی نکردند. آزرمیدخت دستگیر شد و به فرمان رستم فرخزاد در همان مکانی که پدرش را کشته بودند میل در چشمش کردند.[1] رستم فرخزاد بعد از خلع آزرمیدخت دعوی سلطنت نکرد ولی شاهزادگان خردسال ساسانی که بعد از خلع آزرمیدخت به سلطنت رسیدند از سلطنت جز نامی نداشتند و حکومت واقعی ایران در فاصله خلع آزرمیدخت تا مرگ رستم فرخزاد در نبرد قادسیه (637 میلادی) در دست او بود. بعد از مرگ رستم فرخزاد، یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی به گردآوری سپاهی برای جنگ با اعراب پرداخت ولی در نبرد نهایی با اعراب در نهاوند (642 میلادی) که در تاریخ اسلام به نام فتح‌الفتوح معروف شده است به سختی شکست خورد و به داخل فلات ایران عقب نشینی کرد. یزدگرد سوم هم مانند پدربزرگش خسروپرویز مردی عیاش و زنباره بود و در سالهای دربدری و فرار از مقابل سپاه عرب نیز از زنان حرمسرای عریض و طویل خود جدا نمی‌شد. تاریخ انقراض سلسله ساسانی را سال 653 میلادی که سال کشته شدن یزدگرد سوم به دست آسیابانی در مرو است، نوشته‌اند ولی تاریخ واقعی انقراض سلسله ساسانی ده سال پیش از آن است زیرا در این ده سال یزدگرد سوم از اقتدار سلطنت جز یک حرمسرا و سربازان محافظش و لباس جواهر نشان سلطنت که هرگز آن را از خود دور نمی‌کرد چیزی نداشت و آسیابانی هم که او را به قتل رساند در لباس جواهرنشانش طمع کرده بود.»[2]


 



[1] - نام آزرمیدخت را در بعضی منابع از ریشه آذر به معنی آتش گرفته و آذرمیدخت نوشته‌اند. املا صحیح این نام آزرمیدخت به معنی پیر نشدنی یا دختر همیشه جوان است. به روایتی دیگر دوران سلطنت آزرمیدخت به چهار ماه نرسید و به دستور رستم فرخزاد مدتی او را در زیر زمین کاخش زندانی کردند و سپس دستور داد در غذایش سم ریخته و هلاکش کنند.

[2] - زنان در ایران باستان، ماریا بروسیوس، ترجمه و نگارش محمود طلوعی، چاپ اول 1389، انتشارات تهران، صفحات 14 تا 20 مقدمه

3- نقش زنان دربار در تاریخ ایران، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1403، ص 167