«مهرنگار دختر انوشیروان عادل و نوه خاقان چین از بانوان برگزیده زمان خود بود. از همین روی انوشیروان عادل او را بر دیگر دخترانش ترجیح میداد و در خشنودی خاطر او بیش از دیگران میکوشید. میگویند انوشیروان شهر یزد را به مهرنگار بخشید و او را به شهربانی آن دیار گماشت. مهرنگار که به آبادانیهای شهری بسیار علاقهمند بود کارگزاران چند را به یزد فرستاد و در آن ساختمان بسیاری بنا کرد. در هشت فرسنگی شهر نیز دهی بزرگ و آباد ساخت و آن را به نامگانی خود «مهرگرد» نامید که از آن پس به گویش مهرجرد درآمد. مهرنگار در حومه شهر میبد کنونی نیز ده دیگری را آباد کرد و آن را «مهر پادین» نام گذاشت و نزدیک به آن آبادی بزرگ و با صفای دیگری هم بنا کرد که آن را مهرآباد نامید. از بناهایی که به دستور مهرنگار در یزد ساخته شد هنوز آثار بسیاری بر جای مانده که نام او را ماندگار کرده است.»[1]
«در میان بانوان بزرگ دوره ساسانی چهره گردیه خواهر اندیشمند و جنگ آور بهرام چوبینه درخشش چشمگیری دارد. او که از شخصیتهای تاریخی زن آریایی ایرانی است همه جا دوش به دوش برادرش در کار سیاست بود و راهنما و مشاور او به شمار میآمد و با بهره گیری از خرد و تدبیر او بود که بهرام چوبینه بر هرمز شورید و پس از خلع او از سلطنت، پسرش پرویز را بر تخت شاهی نشاند و سپس او را هم از ایران زمین به رم متواری ساخت. اگرچه گردیه با تمامی کارهای برادر خود موافق نبود و در مجلسی که از بزرگان شهر تشکیل شد تا در شکل نوعی مجلس مؤسسان درباره وضع موجود تصمیم گیری کند با سخنرانی مستدلی بهرام چوبینه را که در اندیشهی ساقط سازی سلسله ساسانی و براندازی خسرو پرویز و برقراری حکومت خود بود، از آن چه که در سر داشت برحذر ساخت و با نقشههای او به مخالفت نشست. چرا که او با ادامه سلطنت ساسانیان موافق بود و براندازی آنان را به سود ایران زمین نمیدانست و سپس هنگامی که جنگ بین بهرام چوبینه و پرویز به نهایت رسید گردیه زبان به پند و اندرز برادر گشود و کوشید تا او را از ادامه جنگ مانع شود. اما با آن که بهرام سرانجام حق را به او داد چون دیگر کار از کار گذشته بود از پندهای او سودی برنگرفت و این چنین بود که سرانجام پیشبینیهای خردمندانه این بانوی آینده نگر به حقیقت پیوست و دولت برادرش بهرام مدت زیادی نپایید و بار دیگر بهرام چوبینه از لشکر خسروپرویز شکست خورد و سرانجام بر سر سودای ناروای خود گذاشت و در دیار خاقان چین جان سپرد. آن گاه خاقان که نهایت احترام را نسبت به گردیه داشت به سپاس او دستور داد تا به ارج بسیار جسد بهرام چوبینه را در دخمهای دفن کردند و سپس کارگزاران خود را به نزد گردیه خردمند و دلاور فرستاد و کوشید تا با خواستگاری از او مرهمی بر دل دردمندش بگذارد. اما گردیه که به گفتار فردوسی بزرگ در شاهنامه «داننده»، «گرد» و «رایزن» بود به او پاسخ منفی داد و به جای برادر سرفرماندهی ارتش او را پذیره شد و پس از فرستادن امان نامه به نزد خسروپرویز به سوی ایران زمین به راه افتاد و پس از خوش آمد شاهانهای که در ایران از او به عمل آمد سرانجام در شمار همیاران و رایزنان شاه ایران درآمد و به گفتاری چند با او پیوند زناشویی بست و به گفتارهایی دیگر به فرمان شاه به فرمانداری شهری نشست. به هر گونه گردیه دلاور و شیردل که به عقل و تدبیر نیز ممتاز بود یکی از افتخارات زن آریایی است که نامش در شاهنامه ماندگار شده است.»[2]
«شاپور دختک بانوی بانوان همسر بهرام دوم دختر شاپور یکم ساسانی از بانوان بی بدیل دوران خود بود و از شخصیتی چنان پر نفوذ بهرهمند بود که بر کرتیر نماینده بزرگ مذهبی آن زمان نیز نفوذ فراوانی داشت و بر او فرمان میراند. تصویر شاپور دختک تاج بر سر در سکههای ساسانی همه جا در کنار شوهرش بهرام دوم دیده میشود.»[3]
«در زمان حکمروایی ساسانیان کشور یمن نه تنها به امپراتوری ایران باج و خراج میداد، بلکه اداره تمامی امور سیاسی و اجتماعی آن نیز با دولت ایران بود. اما در واپسین روزهای حکمروایی قباد دولت حبشه که از ناتوانی دولت ایران آگاهی داشت به خاک یمن لشکرکشی کرده و آن جا را به تصرف خود درآورد. پس از پایان دورهی حکمروایی قباد و آغاز سلطنت انوشیروان، پادشاه دو تن از سرداران ایرانی به نامهای فیروز و باذان مأموریت داد تا کشور یمن را بار دیگر تسخیر کنند. در این نبرد یکی از بانوان اندیشمند و دلاور ایرانی به نام «آزاد» که در عقد پسر امیر باذان بود در جامهی جنگی با آنان همراه شد و در مبارزهای که درگرفت دلاوریهای بسیار از خود نشان داد. پس از تصرف دوبارهی یمن به دست ایرانیان باذن در آن جا به نایبالسلطنگی نشست و این تاریخ درست مقارن با خبر بعثت رسول اکرم در سراسر دنیا بود. اندیشهی تازهای که میرفت تا آن منطقه را تکان داده و در آن دگرگونیای به وجود بیاورد. آزاد از آن زمان در پیرامون کیش جدید به کاوش و پژوهش پرداخت و در هنگامی که حضرت محمد «ص» نخستین دعوت نامهی خود را برای خسروپرویز فرستاد. آزاد که مجذوب اصول دین اسلام شده بود با شوق بسیار به این دین گروید و مسلمان شد. در هنگام سقوط امپراتوری ایران چون خاک یمن به دست مسلمانان فتح شد باذن نایبالسلطنه ایرانی تبار یمن نیز با زندگی بدرود گفت و بدینسان آزاد که دیگر یک بانوی مسلمان به شمار میآمد به ادره امور یمن نشست و به سبب تدبیر و درایتی که در اداره امور ملک و مردم از خود نشان داد همه جا مورد احترام و ستایش اهالی یمن قرار داشت. او در واقع مؤسس قوم بنو احرار یا آزادگان یمن است که همه جا به تقوا و پرهیزکاری شهره بودند. در تاریخ نامهها آمده است به سبب خدمات انسانی و ارزندهی ملکهی «آزاد» نخستین بانوی مسلمان ایرانی حضرت محمد «ص» برای او دعای خیر کرد و او را به نیکی و بزرگواری مورد ستایش قرار داد. از پایان زندگانی و تاریخ دقیق تولد و مرگ این بانو آگاهی دقیقی در دست نیست. تنها میدانیم که پس از نشستن به حکمروایی در فتنهای که یکی از سران قبایل به نام اسود عنسی که به سبب نقابی که پیوسته بر چهره میانداخت او را ذوالخمار یا پرده پوش مینامیدند، مدت کوتاهی به اسارت درآمد و به زندان رفت، اما سرانجام با یاری پسر عمویش فیروز دیلمی از زندان آزاد شده آن فتنه را فروخواباند و بار دیگر به حکومت نشاند.»[4]
«آناهید آذر Queen Annahid Azar از ملکههای قدرتمند دوران ساسانی و همسر شاهپور اول به سبب شخصیت استواری که از خود نشان داد در جای «ملکهی ملکهها» که ارجمندترین مقام دربار ساسانی بود، نشست. نام این مهین بانوی ارجمند ایرانی نه تنها در کتیبهی زرتشت که مدرکی تاریخی است بلکه در روایات کتبی و شفاهی دیگر نیز آمده و در همه جا به آزرم و احترام از او یادآور شده است. چنان که گفته شده است شاهپور اول شهر باستانی بیشاپور را که اینک از مکانهای تاریخی است به نام و سپاسداشت از این ملکه بزرگ برپای کرد.»[5]
«پیروزدخت، دختر پیروز پسر یزدگرد و نبیره بهرام گور بود. او که بانویی دلاور و پایدار بود در جنگهایی که بین پدرش و هفتالیان ترک درگرفت پیوسته در کنار پدرش بود و پس از آن که پدرش در یکی از نبردها از پای درآمد او نیز در چنگال اخشنواز نامی که پیروزگر آن جنگ بود اسیر شد. اخشنواز که فریفته زیبایی و دلاوری او شده بود او را به خود فراخواند، ولی پیروزدخت که کینهی پدرش را در دل داشت در برابر او پایداری شدید کرد و پس از آن گاه در نبرد دیگری که به خونخواهی پدرش درگرفت به دست سوخرا که سرداری آن سپاه را داشت افتاد. سپس به حرمسرای امیر هفتالیان فرستاده شد و در آن جا به نام بانوی اول قدرت بسیاری به دست آورد. نام پیروزدخت به دلاوری در تاریخ ساسانیان به ثبت رسیده است.»[6]
[1] - زن از کتیبه تا تاریخ، دانشنامه زنان فرهنگساز ایران و جهان، پوران فرخ زاد، تهران زریاب، 1378، جلد دوم، ص 1807
[2] - زن از کتیبه تا تاریخ، دانشنامه زنان فرهنگساز ایران و جهان، پوران فرخ زاد، تهران زریاب، 1378، جلد دوم، ص 1491
[3] - زن از کتیبه تا تاریخ، دانشنامه زنان فرهنگساز ایران و جهان، پوران فرخ زاد، تهران زریاب، 1378، جلد دوم، ص 1108
[4] - زن از کتیبه تا تاریخ، دانشنامه زنان فرهنگساز ایران و جهان، پوران فرخ زاد، تهران زریاب، 1378، جلد اول، ص 68
[5] - زن از کتیبه تا تاریخ، دانشنامه زنان فرهنگساز ایران و جهان، پوران فرخ زاد، تهران زریاب، 1378، جلد اول، ص 119
[6] - زن از کتیبه تا تاریخ، دانشنامه زنان فرهنگساز ایران و جهان، پوران فرخ زاد، تهران زریاب، 1378، جلد اول، ص 592
7- نقش زنان دربار در تاریخ ایران، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1403، ص 165