«خرابی و ویرانی و قتل و غارتی که مهاجمان مغول به شهرها و روستاهای متصرفی وارد ساختند شاید در تاریخ بشریت کمتر سابقه داشته باشد. به قول بارتولد مورخ انگلیسی در تاریخ اسلام شاید هیچ واقعهای از لحاظ وحشت و ویرانی با تاخت و تازهای مغولان قابل مقایسه نباشد. سپاهیان مغول مانند بهمن (کوهی از برف) بر روی مراکز فرهنگی فرود میآمدند و آنها را از بین میبردند و در پشت سر خود به جای کاخهای مجلل شهرها که اطراف آن را باغها و مزارع پربار و سرسبز فرا گرفته بود بیابانهای لخت و ویرانهها را به جا میگذارند. موضوع منافع و مضار و به طور کلی نتایج حاصل از حمله و هجوم مغولان و تسلط آنها بر ملل متمدن عصر خود مورد بحث و بررسی عدهای از محققین قرار گرفته و نظرات مختلف و گاهی متضاد اظهار داشتهاند. بعضی از جمله بارتولد دانشمند روس ایجاد امپراتوری مغول را در ترقّی و پیشرفت و بازرگانی جهانی و مبادلات فرهنگی و روابط اقتصادی و اجتماعی بین سرزمینهای تحت تسلط آنها را عامل مؤثر میداند. در مقابل بعضی دیگر مانند پطروفشسکی استاد دانشگاه پترزبورگ و غیر او ارزیابی بارتولد را اغراقآمیز دانسته و خرابی و ویرانیهای ناشی از تهاجمات و تسلط مغول و صدمات و لطمات مادی و معنوی و اثرات پسگرایانهی آن را به اندازهای زیاد میدانند که نمیتواند با منافع آن قابل مقایسه باشد.
نتیجهی پیامدهای مرگبار تهاجم مغول منحصر به مصائب جانی و مالی نبود. زیانهای معنوی و اثرات منفی آن در جوامع مختلف از جمله جامعهی ایران به واسطهی گرائیدن به سوی ضعف و انحطاط و نفوذ مفاسد اجتماعی متأسفانه از هر جهت بیشتر بوده است. عطاملک جوینی تقریباً سی سال بعد از تسلط مغولان بر این کشور و مقارن آمدن هولاکو به ایران ضمن شکایت از شیوع دروغ و ریا و نیرنگ بازی و پیدایش یک طبقهی فاسد نو رسیده که جای طبقهی فهمیدهی قدیم را گرفته بودند اوضاع اجتماعی ایران آن عصر را چنین ترسیم مینماید: ..... اکنون بسیط زمین عموماً و بلاد خراسان خصوصاً که زمانی محل طلوع نیکبختیها و مکان خیر و مراد و منبع علماء و مجمع فضلا و بهارگاه هنرمندان و چمنزار خردمندان و آبشخور رجال و سرزمین هوشمندان بود..... از پیرایهی وجود جاذبههای گلاب علم و پوشندگان لباس هنر و آداب خالی شده است و جمعی که در حقیقت حکم فَخلفَ اضاعواالصلوة و اتبعوا الشهوات دارند باقی ماندند. امروزه دروغ و ریا را پند و ذکر پندارند و حرامزادگی و سخن چینی را دلیری و شهامت نام کنند و زبان و خط اویغوری را فضل و هنر تمام دانند. اکنون هر ولگردی در لباس اهل فسوق امیری گشته و هر مزدوری صدر و هر نیرنگ بازی وزیر و هر بخت برگشتهای دبیر و هر تازه به دوران رسیدهای مستوفی و هر ولخرجی ناظر هزینه و هر شیطان نایب دیوانی و هر .... خری بزرگ و هر شاگردی صاحبِ حرمت و جاه و هر فرّاشی صاحب محافظ و هر ستمگری پیشکار و هر خسی کس و هر خسیسی رئیس و هر خیانت پیشهای قدرتمند و هر دستاربندی دانشمندی بزرگوار و هر شتربانی به خاطر افزونی مال مشغول با زیبا رخی و هر حمالی از کمکِ شانس گشاده حال شده است.»[1]
[1] - امپراتوری مغول و ایران، دکتر ابراهیم تیموری، انتشارات دانشگاه تهران، 1377، برداشت از مقدمه و صفحه 475