پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

داستان عباسه و سرنوشت خاندان برمکیان در دوران خلفای عباسی

 داستان عباسه و سرنوشت خاندان برمکیان

عباسه دختر مهدی خلیفه عباسی و خواهر هارون‌الرشید است. گویند که وی از فضل و ادب برخوردار بود و برادرش علاقه وافری به او داشت. آن چه که او را در تاریخ مشهور ساخته است بیشتر در ارتباط با براندازی خاندان برمکیان توسط هارون‌الرشید می‌باشد. عباسیان همان گونه که با کمک نظامی ایرانیان به قدرت رسیدند در اداره‌ی حکومت و تشکیلات دیوانسالاری نیز نیازمند اندیشمندان ایرانی شدند. برمکیان از اولین خاندان‌های ادیب ایرانی بودند که در دربار عباسیان نفوذ کرده و با کسب قدرت فراوان نقش آنان را در رهایی از تسلط اعراب نباید نادیده گرفت. تبارِ این خاندان به گردانندگان معبد نوبهار در بلخ می‌رسید. پایه گذاری قدرت برمکیان به دست خالد انجام گرفت، زیرا در زمان شروع قیام عباسیان به صفوف ابومسلم پیوست و سپس مراحل ترقی را پیمود. نام آورترین خاندان برمکی، خالد و فرزندش یحیی بودند و در زمان آن‌ها نهضت ترجمه به زبان عربی از منابع ایرانی و یونانی صورت گرفت و روایت است که خالد در زمان منصور مانع تخریب ایوان کسری گردید. قدرت و فرمانروایی این خاندان در نواحی بسیاری از خراسان تا آذربایجان گسترده بود به طوری که در زمان هارون‌الرشید می‌توان گفت که تمام اداره کشور در دست آنان قرار داشت و خلیفه به یک مقام تشریفاتی تبدیل شده بود. در هفده سال نخست خلافت هارون تقریباً تمام امور در دست یحیی و فرزندان و خویشان او قرار داشت. در وصف ثروت برمکیان ذکر شده است که تنها در یک مورد بیست هزار درهم را خرج ساخت کاخی کردند. با توجه به این موارد بازهم هارون‌الرشید اعتماد زیادی به برامکه داشت و تربیت فرزندان خود مأمون و امین را به جعفر و فضل سپرد.

درباره تصمیم هارون‌الرشید نسبت به نابودی خاندان برامکه به علل متعدد می‌توان اشاره کرد. اغلب مورخان به استناد تاریخ بلعمی وقوع آن را در ارتباط با روابط جعفر و عباسه می‌دانند، در صورتی که این بهانه‌ای بیش نمی‌تواند باشد و ریشه‌ی اصلی را در قدرت بی انتهای برمکیان و تحقیر خلیفه و در نهایت جلوگیری از نمایش قدرت و نفوذ عنصر ایرانی و عدم تحمل دستگاه خلافت عباسی باید جستجو کرد. بعد از اقدام هارون‌الرشید در قتل عام برمکیان ضعف و فساد دولت عباسیان را فرا گرفت و حتی مأمون نیز نتوانست به نوعی آن را جبران کند. داستان روابط عباسه و جعفر به هیچ وجه با دلایل عقلی قابل درک نیست. آیا امکان دارد پادشاهی چون هارون بدون توجه به روابط و فطرت انسان‌ها مجالس بزم و همنشینی آن‌ها را نا آگاهانه فراهم ‌سازد؟ چگونه است که هارونی به کوچکترین جزئیات توجه دارد و مشکل شرعی همنشینی هر دو را در مجالس بر طرف می‌کند، در پایان شرط می‌گذارد که همبستری صورت نگیرد؟ آیا قابل قبول است که در طی سال‌ها متوجه حامله بودن عباسه نباشد و تنها سخن یک کنیز را ملاک رفتار خود قرار دهد؟ آیا هارون از گذشته‌ی خواهر خود که  قبلاً چندین شوهر داشته و هر یک در زمان او فوت کرده بودند خبر نداشته است؟ گویند عباسه همواره با مرگ شوهران روبرو بوده است و نخست به ازدواج محمد بن سلیمان عباسی درآمد و بعد از درگذشت وی با ابراهیم بن صالح عباسی و بعد با محمد بن علی عباسی ازدواج کرده است و حال ازدواج و فرزند داشتن با جعفر برمکی مشکل آفرین شده است؟

داستانسرایی بین عباسه و جعفر برمکی با سلایق گوناگون و در توصیفی کوتاه چنین بیان شده است. شدت محبت هارون‌الرشید نسبت به جعفر به اندازه‌ای بود که هرگز تاب جدایی او را نداشت و همچنین خواهرش عباسه دختر مهدی را خیلی دوست می‌داشت و عزیزترین زنان پیش او بود و بر دوری او تاب و تحمل نمی‌آورد. روزی هارون به جعفر گفت: شادی من به منتها درجه نمی‌رسد مگر با تو و عباسه. من او را به تو تزویج می‌کنم تا اجتماع شما جایز و مشروع گردد ولیکن مشروط بر این که فقط در حضور من باشد و با این شرط عباسه را به عقد جعفر درآورد. جعفر برمکی طبق قرارداد می‌بایست تنها در حضور هارون با عباسه دیدار کند. از آن جا که جعفر جوانی زیبا و دوست داشتنی بود در اندک زمانی عباسه شیفته‌ی او شده و طالب وصال وی گشت و خواست در خلوت با وی بنشیند و به آرزوی خود برسد. عباسه تصمیم گرفت که برای نیل به اهداف خویش علاج و چاره‌ای بیندیشد و از این رو از طریق مختلف و راه‌های گوناگون وارد شده و حیله‌های نیک و نقشه‌های لطیف به کار برد ولی از کوشش و جدیّت خود سودی نبرد و به کام دل نرسید. عباسه نامه‌ای به جعفر نوشت ولی جعفر با خشونت و تندی ادعای او را رد کرد. سرانجام عباسه متوسل به عتابه مادر جعفر شد در صورتی که او نیز بینا و دور اندیش بود پاسخی مناسب نداد. عباسه با سخنان محبت آمیز و ارسال اموال فراوان سرانجام محبت عتابه را به خود جلب کرد و دل وی را ربود. پس از آن عتابه روزی به او گفت که از هر راهی که ممکن باشد هر دو را در یک جا جمع کند. عتابه برای پسرش کنیزی را با اوصاف فراوان در نظر گرفته بود و هر روز اشتیاق قلبی جعفر را برای دیدار کنیز بیشتر می‌ساخت. هنگامی که مادرش دانست که دیگر جعفر ناتوان و پیمانه‌ی صبرش لبریز شده به پسرش گفت: من آن کنیز را در فلان شب برای ملاقات تو حاضر و آماده خواهم کرد. آن گاه عباسه را از موضوع با خبر ساخت و چون شب وعده فرار رسید عباسه خود را به هفت قلم آرایش کرد و به منزل عتابه آمد و برای ملاقات با جعفر آماده شد. جعفر در آن شب از نزد هارون بسیار نوشیده بود و از مادرش پرسید کنیز کجاست؟ گفت هم اکنون می‌آید. آن وقت عباسه را که انتظار می‌کشید با زینت هرچه تمامتر بر جوان مست وارد کردند که نه بر رخسار و چهره عباسه آشنایی داشت و نه از خلقتش واقف بود. جعفر مست و اسیر شهوت او را نشناخت و با او هم بستر شد و امری که مقتضای طبیعت بشریت است میان آنان به وقوع پیوست. هنگامی که جعفر به کام دل رسید عباسه به او گفت: نیرنگ دختران پادشاهان را چگونه دیدی؟ جعفر گفت: کدام دختران شهریاران را قصد و آهنگ کرده‌ای و جعفر گمان می‌کرد او بعضی از دختران پادشاهان روم باشد. عباسه گفت: من عباسه دختر مهدی هستم. جعفر وقتی که این سخن را شنید تکان خورد و حالت مستی از او زائل شد و نزد مادرش رفت و به او گفت: به راستی که مرا به بهاء ناچیزی فروختی و بر مرکب تند و سرکش سوار نمودی. بنگر حال من در آینده چگونه خواهد شد و سرانجام این امر شدید خواهد رسید. عباسه از جعفر باردار شد و پس از پایان مدت حمل پسری زیبا زائید و خادمی با دایه برای او قرار داد و آن کودک را به آنان سپرد و چون ترسید که هارون از جریان با خبر شود آن فرزند را با خدمتکار و دایه به مکه فرستاد تا در حرم به تربیت او قیام نمایند.

شاید این داستان عاشقانه برای اولین فرزند و حتی برای دومین فرزند نیز قابل تکرار باشد و آیا امکان دارد که هارون چشم و گوش بسته فقط شاهد ماجرا می‌باشد؟! عباسه به هنگام ازدواج با جعفر 40 ساله و گویا فرزندان این ماجرا به نام حسن و حسین در زمان دستور هارون ده و هشت بوده‌اند. در هر صورت پایان این داستان غم انگیز و دردناک است و جعفر و خاندان برمکیان با عباسه و فرزندان وی توسط هارون قتل عام می‌شوند. دکتر جهانبخش ثواقب در این باره می‌نویسد: «عباسه خواهر هارون‌الرشید و دختر مهدی عباسی که بنا به قولی رابطه‌ی او با جعفر برمکی یکی از دلایل بر افتادن برمکیان به دست هارون خلیفه عباسی است. در روایت طبری آمده است که هارون دیدار جعفر و خواهر خویش عباسه را در حضور خود نمی‌توانست تحمل کند. اما چون در مجالس میخوارگی وی، آن دو حضور می‌یافتند برای این که خلاف شریعت نباشد بین آن‌ها خطبه‌ی عقد جاری نمود، اما به جعفر دستور داده بود که با عباسه همبستر نشود و این ازدواج فقط برای حضورشان در کنار هم در مجلس وی باشد. هارون بدین شرط عباسه را زن جعفر کرد و چون به میخوارگی می‌نشست آن‌ها را در مجلس خویش حاضر می‌کرد. آن گاه از مجلس خویش برمی‌خاست و آن‌ها را به خلوت می‌نهاد که از شراب مست می‌شدند و هر دو جوان بودند. جعفر به عباسه می‌پرداخت و با وی همخوابه می‌شد. عاقبت عباسه از او بار گرفت و پسری زاد اما از این که رشید قضیه را بداند بر جان خویش بیمناک شد و مولود را با چند پرستار از ممالیک خویش به مکه فرستاد و کار همچنان از هارون پوشیده بود تا میان عباسه و یکی از کنیزکان وی اختلاف افتاد. کنیز، کار وی و مولود را به رشید رسانید و مکان وی را خبر داد که با چه کسانی از کنیزکان عباسه است و زیورهایی که مادرش همراه وی کرد، چیست. وقتی هارون در آن سال به حج رفت یکی را به جایی فرستاد که کنیزک بدو خبر داده بود که کودک آنجاست و سرانجام بر وی قضیه آشکار شد. از این رو در بازگشت از سفر حج دستور کشتن جعفر و نابودی برمکیان داد. بدین ترتیب این وصلت مشروط موجب نابودی خاندان برامکه گردید. همخوابگی جعفر و عباسه به صورت دیگر نیز روایت شده است که میرخواند روایت مشروحی از آن ذکر کرده است.»[1]


 



[1] - زنان فرمانروا، تألیف دکتر جهانبخش ثواقب، انتشارات نوید شیراز، 1386، ص 318

2 - نقش زنان دربار در تاریخ ایران، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1403، ص 177

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد