سلاطین ایران بعد از اسلام همواره سعی داشتهاند که در زمان خلفای عباسی مشروعیت مذهبی را با ارتباط با خلیفه و سپس مشروعیت تاریخی خود را با انتساب به شاهان باستانی به دست آوردند. یکی از روشهای ارتباط با خلفا از طریق ازدواج بوده است چنان که درباره عضدالملک دیلمی آمده است که «در سال 369 ه.ق عضدالدوله این طور اندیشید که میان او و خلیفه وصلتی واقع شود و به این منظور دختر بزرگ خود را (شاهناز، شاهباز، شاه زنان) به ازدواج خلیفه درآورد. عقد زناشویی در حضور اعیان و قضات دربار خلافت وقوع یافت و کابین را یکصد هزار دینار قرار دادند. قصد عضدالدوله این بود که از دخترش در نتیجهی این ازدواج پسری متولد شود و این پسر ولیعهد باشد و در نتیجه پادشاهی و خلافت هردو به دیلمیان انتقال یابد.
هلال صابی گوید که قاضی محسن بن علی هنگام وقوع عقد خطبهی نکاح را خواند. در شب یازدهم جمادی الآخر سال 370 عروس را با جهیزیه بسیار از مال و جامه و ظرف و فرش به خانه داماد بردند. خلیفه که ظاهراً قصد عضدالدوله را دریافته بود از آن بیم داشت که مبادا فرزندی از او به وجود آید و در نتیجه دیلم بر خلافت چیره شوند، از این جهت با این که به آن دختر سخت علاقه داشت به او نزدیک نشد و برای این که مبادا در حال مستی به او نزدیک شود در هنگام میگساری در اطاق دختر را قفل میکرد و کلید را به خادمان خود میداد و میگفت اگر در حال مستی کلید را از شما خواستم، ندهید. چون مست میشد قدرت خودداری در او باقی نمیماند به در اطاق میآمد و دستور باز کردن آن را میداد و تهدید میکرد، اما خادمان از او نمیپذیرفتند و از محل کلید اظهار بی اطلاعی میکردند تا خلیفه منصرف میشد. عضدالدوله چون دید مقصودش حاصل نمیشود به ابو علی تنوخی دستور داد تا نزد خلیفه برود و از قول مادر دختر در این زمینه با او سخن گوید. قاضی اطاعت کرد، لیکن چون به خانه رفت خود را به بیماری زد. عضدالدوله دانست که او تمارض کرده تا نزد خلیفه نرود. از این روی بر وی خشم گرفت و دستور داد از خانه بیرون نیاید تا وفات عضدالدوله به همین حال باقی بود. دختر عضدالدوله در سال 386 بی آن که فرزند از او متولد شده باشد از دنیا رفت و اموال وی به برادرش بهاءالدوله رسید.»[1]
[1] - به زیر مقنعه، (بررسی جایگاه زن ایرانی از قرن اول هجری تا عصر صفوی)، بنفشه حجازی، چاپ اول، 1376، نشر علم، صص 84 و 85
2 - نقش زنان دربار در تاریخ ایران، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1403، ص 205