غلامرضا انصافپور در کتاب قدرت و مقام زن در ادوار تاریخ درباره بخشی از زندگی سیده ملک خاتون چنین مینویسد: «همین که فخرالدوله دیلمی در قلعه طبرک ری درگذشت همسر خردمند و سیاستمدار او برای آن که مبادا انتشار مرگ پادشاه موجب اغتشاشاتی شود، قدغن کرد درهای قلعه را تا فرمان ثانوی ببندند تا کسی خبر به خارج نبرد. پس از دفن و کفن شوهر و انجام تشریفات مخصوص با سیاست زیرکانهای خبر مرگ پادشاه را انتشار داد. آن گاه امرای دیلمی و رجال دیگر پایتخت ری به قلعه طبرک آمدند و به ملکه تسلیت گفتند و با این که فخرالدوله برادرزادهها و عموزادههای متعددی داشت معذالک نظر به لیاقت سیده ملکه خاتون همهی امرای دیلمی بالاتفاق رأی دادند که مجدالدوله پسر خردسال فخرالدوله اسماً پادشاه شود، ولی زمام امور به دست ملکه باشد. ملکه این پیشنهاد را پذیرفت و از قلعهی طبرک به ری آمد و زمام امور کشور را به دست گرفت و پیش از هر کار به حکام ولایات نامهها نوشت و آنان را به عدل و انصاف و رعایت حال مردم سفارش کرد.
وقتی مجدالدوله به سن رشد رسید بعض رجال و درباریان اطراف او را گرفتند و گفتند شایسته نیست جوانی مانند تو برکنار باشد و زنی سلطنت کند. مجدالدوله به اتفاق رجال و درباریانی که مخالف فرمانبرداری از پادشاه زن بودند شبانگاه ناگهان به حرمسرای سیده ملکه خاتون حمله بردند و او را دستگیر کرده و در قلعه طبرک زندانی ساختند. چندان نگذشت که مجدالدوله در کار سلطنت فرو ماند و کلیه امور کشور که مادرش با کفایت و لیاقت اداره میکرد دچار آشفتگی و اختلال گردید. شبی این شاه بانوی دلیر و با شهامت از زندان گریخت و پنهانی با کمند از قلعه فرود آمد و پیاده از ری عازم کردستان شد. در آن جا پس از ملاقاتی که با سران اقوام کرد لشکریانی گرد آورد و روی به ری نهاد. مجدالدوله با سپاهی گران به جنگ مادر خود شتافت و با او نزدیک ری مصاف داد و سرانجام پس از جنگ سختی سیده خاتون، مجدالدوله و رجال و درباریان مخالف خود را شکست داد و مجدداً زمام پادشاهی کشور را به دست گرفت. او از کلیهی خصال عالی انسانی بهره وافی داشت و همچون همهی زنان نیک سیرت و خوش قلب و با عاطفه بود. پس از فرونشاندن فتنههایی که در مدت زمامداری مجدالدوله به وجود آمده بود همهی خیانتکاران به خود را بخشید و آنها را مورد مهر و نوازش قرار داد. آن گاه برای پیشرفت عمران و آبادی کشور برنامههایی طرح کرد. چنان که چند سالی نگذشت که رفاه و امنیت از دست رفتهی سابق را به مملکت باز گرداند و تجارت را رونق داد و زندگی مردم را بهبود بخشید. شاه بانوی دیلمی برای رسیدگی به وضع مردم پنج روز از هفته را به بار عام تخصیص داد و در این روزها به داد مردم رسیدگی میکرد تا اگر ظلمی بر کسی شده شخصاً آن را بگرداند. او برای اطلاع از مشکلات مردم سراسر کشور گاهگاه به ایالات و ولایات سفر میکرد و از اوضاع هر سامان بازرسی به عمل میآورد. او در امور نظامی و جنگی سرآمد مردم روزگار خود بود. شخصاً زمام و سررشتهی سپاهیان کشور را تحت کنترل و در ید اقتدار داشت. حسن سیاست شاه بانو خاتون تا آن جا در بهبود کلیه شؤن کشور پیشرفت که اجحاف و تعدی از سراسر کشور رخت بربست. در این موقع سلطان محمود غزنوی که در جهانگیری شهره آفاق بود و بر نواحی خراسان و افغانستان و هندوستان حکومت میکرد قصد مملکت او نمود.
شاه بانو خاتون دیلمی با سیاست مدبرانه و در عین حال شجاعانهای جواب محمود گفت و او را که خلیفهی عالم اسلام از هیبتش به آیه «اصحاب فیل قرآن» متوسل میشد از قدرت جنگی خود بیم داد و آن نامه تاریخی خردمندانه را به او نوشت. «...... مانعی ندارد که تو به جنگ من بیایی، چون اگر ترا شکست بدهم این ننگ در دودمان تو خواهد ماند که به جنگ بیوه زنی رفتی و از او شکست خوردی و هرگاه تو مرا شکست بدهی باز هم برای تو افتخاری ندارد چه بیوه زنی را مغلوب ساختهای و بدین تدبیر او کشور ایران و ملتی را که یک زبان و یک نژاد و یک دین داشتند با چنین شجاعت و شهامت اخلاقی از جنگی عظیم و برادرکشی نجات داد. این شاه بانو سی و دو سال با اقتدار تمام و به عدل و درستی که کمتر از عهده پادشاهان مرد برمیآمد بر قسمت مهمی از ایران بزرگ آن روز سلطنت کرد و پس از 80 سال زندگی پر افتخار و دادگسترانه جهان را بدرود گفت. مقبره این شاه بانوی خردمند و عادل که به نامش سید ملک خاتون شهرت دارد در مشرق تهران واقع است و هنوز مردم حق شناس ایران به پاس خاطره خوش پادشاهی انسانی این زن پاک نهاد به زیارت مرقد او میروند به امید حاجتهایی که در زمان حیاتش در پنج روز بار عام هر هفته برمیآورد، باز برای رفع حوایج و مشکلات زندگی خود به او متوسل میشوند.»[1]
روایت دوم
«سیده ملکه خاتون همسر فخرالدوله دیلمی و مادر مجدالدوله دیلمی که نام واقعیاش شیرین و دختر یکی از سپهبدان تپورستان به نام شروین بود. او یکی از چهرههای درخشانی است که با درخشش در تاریخ ایران، شایستگی و لیاقت زنان را در امر سیاست و تدبیر ملک به خوبی نشان داده است. سیده خاتون پس از آن که همسرش فخرالدوله در قلعهی «توبروک» ری چشم از زندگی فروبست برای آن که خبر مرگ پادشاه آشوبی به وجود نیاورد فرمان داد تا درهای قلعه را فرو بندند و آن گاه پس از کفن و دفن شوهر با سیاستی شایستهی تحسین خبر مرگ پادشاه را انتشار داد. پس از مدت کوتاهی به خواست امرای کشور به سبب کفایت سیاسی و اعتبار و خوشنامی اجتماعی از آن جا که پسرش مجدالدوله بیش از چهار سال نداشت زمام امور را به دست گرفت.از قلعهی «توبروک» به ری رفت و به گونهای رسمی کار خطیر خود را آغاز کرد. او که گه گاه امالملوک هم خوانده میشد نخست به حکام ولایات نامههایی نوشت و آنان را به عدل و انصاف دعوت کرد و از آنان خواست که بیش از هر چیز به حقوق انسانی مردم توجه کنند. از آن پس با آن که نه تنها از سوی پسران خویش که سرکش و نافرمان بودند به سختی تهدید میشد پیوسته در خطر حملات داخلی قرار داشت، بلکه از سوی دو دشمن زورمند و قوی پنجه یعنی سلطان محمود غزنوی و قابوس وشمگیر زیاری و همچنین پسرش ملکالمعالی نیز آسیبهای بسیاری را متحمل شد، توانست تعادل حکومت خود را حفظ کرده و با عقل و درایت به حکمروایی خود ادامه بدهد. نامهی تاریخی این شاه بانوی دیلمی به سلطان محمود به هنگام احساس خطر از سوی آن پادشاه در تمامی تاریخ نامهها چنین به ثبت رسیده است. اگر با من جنگ کرده و حکومت ری را به دست آوری پیرزنی را شکست دادهای ولی اگر از من شکست بخوری تا آخر دنیا خواهند گفت که از پیرزنی شکست خوردهای.
میگویند سلطان محمود پس از خواندن آن نامه چنان دگرگون شد که نه تنها از حمله به ری دست برداشت بلکه از آن پس در شمار دوستان سیده خاتون نیز درآمد و پیوسته او را گرامی میداشت. اما پس از آن که مجدالوله پسر سیده خاتون به سن رشد رسید به سبب تحریکات درباریانی که با سیده خاتون سر دشمنی داشتند شبانگاهی به حرمسرای مادر حمله برد و او را دستگیر کرده و در قلعهی «توبروک» زندانی کرد اما عمر قدرت او بسیار کوتاه بود و از آن جا که بدون راهنماییهای مادر توان ادامه حکومت را نداشت در کار ملک و ملت اختلالات بی شمار بروز کرد و او را به آشفتگیهای بسیار روبرو ساخت. در این هنگام سیده بانو شبی عیّار وار از قلعه گریخت و پیاده از ری به کردستان رفت و در آن جا پس از دیدار با سران چند قبیله لشکری فراهم آورد و باری دیگر روی به ری نهاد. از آن پس بین سپاهیان مادر و سر جنگ شدیدی درگرفت که به شکست پسر انجامید و سیده ملکه خاتون باری دیگر زمام حکومت ری را به دست گرفت اما از گناه یاران پسرش درگذشت و آنان را بخشید. او هفتهای پنج روز از اوقات خود را در دربار به رسیدگی شکایات مردم میگذراند و گاه گاه نیز به شهرها و دهات سفر میکرد تا از نزدیک مشکلات مردم را مورد بررسی قرار دهد. از این روی در زمان حکومت او امور شهر ری و حومه به بهبودی کامل میگذشت و دیگر از ظلم و بیدادگری نشانههایی در هیچ کجا دیده نمیشد. سیده ملکه خاتون سی و دو سال تمام بر بخش مهمی از ایران زمین با قدرت تمام فرمان راند و بهترین دلیل بر عقل و تدبیر او این که پس از مرگش مجدالدوله چنان آشوبی در ری به وجود آورد که سلطان محمود به آسانی ری را تسخیر کرده و مجدالدوله را نیز دستگیر ساخت. آرامگاه سید ملکه خاتون که در شرق تهران قرار دارد زیادتگاه عمومی است که از دیرباز مردم نیازمند را به سوی خود جلب کرده است.»[2]