کشور ایران همواره مورد تهاجم اقوام و قبایل بدوی قرار گرفته است، ولی در نهایت تمام آنها در فرهنگ و تمدن ایرانی هضم شدهاند. این سرنوشت تنها مربوط به کشور ما نبوده و همیشه اقوام بیابانگرد، مناطق شهرنشین را به عنوان طعمههای مناسب برای گریز از قهر طبیعت نگریستهاند. بعد از سقوط سلسلهی ساسانیان که توسط اعراب مسلمان انجام گرفت، دیگر حملات ویرانگر از جانب آسیای مرکزی با اقوام ترک و مغول همراه بوده است. تأثیر و عواقب این حملات بر جامعهی ایران چه از نظر نژادی و یا فرهنگی قابل انکار نیست. یک وجه مشترک در تمام این یورشها قتل و کشتار، اسارت و بردگی و نابودی شهرها میباشد که ایران علی رغم این بلایا و مصیبتهای وحشتناک با ذخیرهی فرهنگی خود توانست جانی دوباره بگیرد، اما از بُعد فرهنگی هیچ کدام به اندازهی جهان بینی اعراب کشور ما را متأثر نساخت. از آن جا که مذهب نقش اساسی در باز و بسته کردن صدای اندیشمندان و متفکران هر جامعه دارد، در نتیجه نتایج و نمودار آن را در فراز و فرود قرون متمادی و به ویژه در دوران معاصر میتوان دید. پس از تشکیل حکومتهای ترک نژاد شاهد تعصبات مذهبی هستیم، ولی در اغلب مواقع بازیچهی خلفای عباسی بودند اما بعد از تسلط مغولان نقش محوری مذهب از بین رفت و در زمان تأسیس حکومت صفویان است که اسلام جانی تازه گرفت و مذهب تشیع به عنوان دین رسمی اعلام شد. گذشته از فجایع ویرانگر مغولان، آثار فرهنگی آنان را که از شرق و غرب آورده بودند در ایجاد گرایشات جدید فکری چون تصوف و نوع نگرش به تفاوت بین زن و مرد میتوان مشاهده کرد و در این میان تا حدودی آثار مثبت نیز دیده میشود. تنها ویژگی حکومت مغولان نسب به دیگران در ابعاد قتل و کشتار است وگرنه آسایش و آرامش مردم در هیچ دورهای وجود نداشته است. در این رابطه با گذشته و موقعیت جغرافیایی مغولان حبیبالله شاملویی مینویسد: «دومین دوره استقلال ایران، بعد از حملهی اعراب مسلمان به ایران و اشغال کشور ما، با حمله مدهشتر و خونینتری پایان یافت که آثار آن به مراتب شومتر و بیشتر از حمله اعراب به ایران بود. این بار ایران مغلوب اقوام و قبایلی شد که در بدویت و وحشیگری و پایمال کردن مظاهر تمدن، گوی سبقت را از سایر اقوام و قبایل ربوده بودند و به همین امر نیز در همهی جهان چنان مشهور شدند که وحشیگری با نام آنان مترادف شد و این اقوام، مغولان زردپوست بودند. گو این که در تاریخ ایران جز به اختصار نباید از مغول و عوارض ناشی از حملهی آن قوم خونریز و خونخوار یاد شود، اما به خاطر آن که دانسته شود اقوامی که به این ترتیب بر امپراتوری معظمی که سلطان محمد خوارزمشاه ظلالله، معروف به اسکندر ثانی و سنجر ثانی بر آن حکومت میکرد، پیروز شدند ( و خود بنیان گذار سلسلهای سلطنتی به نام ایلخانیان در ایران و قسمتی از نواحی مفتوحه در آسیا شدند.) از کجا آمدند و چه بودند و چه پایه تمدن داشتند و چرا به ایران حمله کردند، ناگزیر از شرح مختصری درباره آنان هستیم. سرزمین مغولان قسمتی از سرزمین وسیعی از آسیای مرکزی و شرقی است و آسیای مرکزی و شرقی، به ترتیب از ناحیه مشرق به مرکز، شامل کره – چین خاص – چین عام، ترکستان شرقی و ترکستان غربی میشود و این دو آسیا، از سمت مشرق به سمت منچوری و سلسله جبال معروف به «خینگان - Khingan » کبیر و دیوار چین – از مغرب به دریای خزر – از شمال به دشت وسیع و یخبندان سیبری و از جنوب به دیوار عظیم و جسیم کوههای هیمالیا و فلات تبت محدود میشوند. قسمت عمدهی این سرزمین وسیع جز کشور چین، از سلسه جبالها، ریگزارها، صحاری بزرگ و سوزان و فلاتهای خالی از سکنه تشکیل شده و تنها در حواشی این صحراها و دامنهی بعضی از کوههای آن، پارهای نواحی و مناطق مسکونی و آباد و در ضمن حاصلخیز قرار دارد که مسکن بعضی از طوایف بدوی و خانه به دوش است و همین سرزمینها بود که سلسلههای تأسیس شده در قرون اول هجری در ایران بر سر تملک آن با یک دیگر به نزاع و جنگهای پایان ناپذیر میپرداختند. معروفترین این نواحی عبارت بودند از:
1 – حومه دریاچهی بالخاش، در این حوضهی سرزمین میان کوههای تیان شان و کوئن لن و فلات تبت و دریاچه آرال وجود دارد که در طوایف مختلفی از نژاد زرد و ترکان میزیستند.
2 – سرزمین واقع میان کوههای سایان، آلتایی، یابلونوئی و خینگان کبیر که از لحاظ شرایط جغرافیایی زندگی در آن دشوارتر از سایر نواحی آسیای مرکزی و شرقی بود و در آن طوایفی از زردپوستان سکونت داشتند که به نام تاتارها و مغولها مشهور بودند. سرزمین مغولها مرکب از چند دشت بی آب و علف و ریگزار با ارتفاعات بالانسبه زیاد بود که اطراف هر کدام را دو رشته کوه محصور کرده بود و مهمترین آن نواحی دشت مغولستان بود که در حقیقت میان کوههای خینگان کبیر، یابلنوئی، آلتائی و کوئن لن محصور شده بود.
به اقتضای موقعیت جغرافیایی سرزمین خود، مغولان مردمی مقاوم، جسور، خشن و سخت کوش بودند و با مردم سایر سرزمینهای اطراف خود حشر و نشری نداشتند و به این سبب است که تا قبل از آن که مغولان بر اثر اشتباهات جنگی و سیاسی سلطان محمد خوارزمشاه، چون سیلی خروشان و مخرب به سوی ایران سرازیر نشده بودند از آنان نامی در دنیای متمدن آن روز نبود و دنیا با مردمی به نام مغول آشنایی نداشت. مغولان طوایف متعددی داشتند که معروفتریت آنها طایفههای قیات، نایمان، تاتار، اویرات و کرائیت (به فتح کاف) بودند. هنر و پیشه اصلی آنان جنگ و دزدی بود و چون به دو تمدن بزرگ شرق و غرب خود یعنی چین در مشرق و ایران در مغرب کمتر دسترسی داشتند، اکثراً به خود میپرداختند و دائم در حال جنگ و توسعه و ازدیاد نفوذ خود بودند و مخصوصاً میان دو قبیله از آن قبایل یعنی قیاتها و کرائیتها دشمنی دیرینهای وجود داشت. در میان بلاهایی که در طول تاریخ حیات سیاسی ایران بر این سرزمین نازل شده است بلای حمله مغول پر تلفاتترین و خونینترین و خانمان براندازترین آنها بود و استاد فقید عباس اقبال آشتیانی در تاریخ مغول مینویسد استیلای قوم وحشی مغول بر ممالک آباد اسلامی مشرق، از مهمترین وقایع تاریخی این مملکت است و به قدری در سرنوشت سکنهی سرزمینهای مزبور تأثیر کرده است که شاید در تاریخ ایشان مخصوصاً در تاریخ ایران نظیری برای آن نتوان یافت. چه صدماتی که قوم ایرانی در استیلای مغول دیده و لطماتی که از این ناحیه به تمدن و ادبیات ایرانی و آبادی بلاد و سعادت مردم وارد آمده است از بزرگترین بلیاتی است که داستان جان سوز آن را مجملاً در فصلهای پیش ذکر کردهایم. بر اثر این هجوم مشئوم، خون مغول و ایرانی آریایی (گو این که قبلاً هم توسط اعراب و یونانیان مخلوط شده بود.) بار دیگر مخلوط شد و طبیعی است که از راه وراثت نژادی نیز زیانهایی جبران ناپذیر متوجه ایران شد و بعضی از خلق و خو و روشها و منشهای مغولان در نسلهای بعدی ایران بارز شد و در مقابل همهی آثار سوء بعضی محاسن نیز بر اثر اختلاط دو نژاد مغول و ایرانی مترتب گردید که اهم آنها به طور اجمال از این قرار است:
1 – رواج بازار تجارت و داد و ستد بین آسیای شرقی و غربی و آسیا و اروپا.
2 – ایجاد روابط سیاسی بین آسیا و اروپا توسط سلاطین مغولی و اروپایی.
3 – توسعه و رواج ارتباط میان علمای شرق و غرب آسیا از قبیل چینیها، بودائیها، ایغوریها، اعراب و ایرانیها.
4 – انتشار زبان فارسی و پارهای آداب و مراسم ایرانی در آسیای شرقی.
5 – انتشار و رواج دین اسلام در میان مغولان و ممالک آسیای شرقی.
و به هر حال نتیجه کلی که از همه این مطالب میتوان گرفت این است که با وجودی که ایران مغلوب مغول شد و خسارات و تلفات فراوانی چه از حیث مادیات و چه از حیث معنویات متحمل گردید و با وجود همهی تأثرات و تألمات روحی و روانی که از این رهگذر عارض ایرانی شد، با این وصف ایرانیان همان طور که با دو مهاجم بزرگ قبلی یعنی اسکندر مقدونی و یونانیان و مسلمانان و اعراب رفتار کردند با مغولان نیز رفتار کردند، یعنی کمکم آنها را در خود ادغام و حل کردند و کار را به جایی رساندند که سلاطین مغولی نه تنها به فارسی صحبت میکردند، بلکه لباس ایرانی میپوشیدند و آداب و سنن ایرانی را مرعی میداشتند.»[1]
در مورد قتل و کشتار مغولان سخن فراوان است و چه بسا مشابه آن را در مبارزات مذهبی میتوان دید. در زمان غازان خان تغییری در رفتار و کاهش ظلم و ستم مغولان به وجود آمد و در جامعالتواریخ چنین آمده است: «فیالجمله چون پادشاه اسلام خلّد ملکه (غازان خان) تدبیر ممالک میفرمایند. در باب ایلچیان اول تدبیر چنان فرمود که از هر صد و بیست ایلچی بیهوده عوان که پیش از این به هرزه به ولایات میرفتند، این زمان یکی نمیرود، مگر جهت مصالح ضروری میفرستند و از آن ایلچیان "بیرالتو" و یامها "بنجیک"؟ میروند که نه دیه بیند و نه شهر، و نزول ایشان همان قدر باشد که آشی به تعجیل بخورند یا با اسبی دیگر نشینند یا راحتی کنند.[2] و اگر به نادر ایلچی جهت مال میرود، حکم یرلیغ فرمود تا در شهرها ایلچی خانهها ساختند و فرش و جامه خواب و مایحتاج ترتیب کردند تا آن جا فرو میآیند. و هیچ چرپی زَهره ندارد که تایی نان یا منی کاه از کسی بخواهد. خانهای که پیش از این به صدر دینار بود این زمان به هزار دینار نمیدهند و جمهور غائبان که پنجاه سال زیادت بود تا جلاء وطن کرده بودند و آواره شهر به شهر میگردیدند تمامت به اختیار خویش با شهرها و مقام قدیم خود میروند.»[3]
[1] - تاریخ ایران از ماد تا پهلوی، نوشته حبیبالله شاملویی، انتشارات بنگاه مطبوعاتی صفی علی شاه، صص 455 و 456
[2] - در فرهنگ عمید واژه یام چنین معنی شده است: «مأخوذ از مغولی». اسب چاپار، اسب یدکی که در هر یک از منزلهای بین راه نگاه دارند تا قاصد و پیک به محض رسیدن به آن منزل اسب خود را بگذارد و بر آن سوار شود. ایستگاه پیکها در دوره ایلخانان»
[3] - گذار زن از گدار تاریخ، دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی، ناشر کیانا، چاپ اول، 1382، ص 106
4- نقش زنان دربار در تاریخ ایران، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1403، ص 290