پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

نادر و اقلیت های مذهبی

نادر و اقلیت‌های مذهبی

 

بر اساس منابع موجود گرایشات سیاسی نادر بر مذهبی بودن آن غلبه داشته است ولی آن چه مسلّم است وی در کنار نبوغ نظامی دارای بینشی بسیار وسیع‌تر از مردم زمان خود داشته و تلاش کرده است علاوه بر پیروزی‌های نظامی به درمان سرمنشاء اکثر اختلافات و سوء استفاده حاکمان که همان اعتقادات مذهبی باشد، بپردازد و یا حداقل آن‌ها را کاهش دهد. بر همین مبنا در زمان تشکیل مجلس دشت مغان اهداف و راهبردهای سیاسی- مذهبی خود را بیان نمود و نکته حائز اهمیّت اینجاست که نادر بدون توجّه به دیدگاه و حمایت علمای پرورش یافته صفوی و افکار توده‌های سنّتی یک تنه به این کار عظیم اقدام کرد. او برای رسیدن به اهداف خود از همه جوانب استفاده کرد و برای امید و پیروزی بر دشمنانش به زیارت ائمّه می‌رود و با اعطای نذر و هدایا و واگذاری اوقاف از آن‌ها استمداد می‌جوید. همواره نادر سعی‌اش بر آن متمرکز می‌باشد که این مشکلات را در رأس هرم قدرت حل نماید، به همین دلیل از بعضی علمای شیعه و سنّی ایران و عثمانی و حتّی ترجمه کتب مقدس دیگر ادیان استفاده می‌کند و گاهی نیز با اعمال زور به برخی مراسم مذهبی در جامعه ایران انتقاد کرده و آن‌ها را منع می‌سازد. نادر برای رسیدن به اهداف خود بردشمن دیرین ایران یعنی امپراتوری عثمانی نگاه ویژه دارد و سعی می‌کند که با توافق و یا به زور آن‌ها را وادار به پذیرش عقاید خود سازد. بر همین اساس قراردادی را نمی‌توان یافت که یکی از مفاد آن توجّه به امور مذهبی نباشد و آن قدر این مسأله برای وی حیاتی بود که حتّی در آخرین پیمان نامه نیز از تصرّف بسیاری از سرزمین‌ها برای جلب رضایت عثمانیان چشم‌پوشی کرد. با توجه به آن که نادر در اثر لجاجت و مصلحت اندیشی عثمانی‌ها به اهداف خود نرسید ولی دیدگاه و تفکّرش کاری بدیع و حتی امروزه نیز از اهمیّت آن کاسته نشده است. برای پی‌بردن به تلاش نادر در رفع اختلافات و اعتبار بخشیدن به ایرانیان باید به روابط او با عثمانی‌ها دقّت بیشتری شود. در کنار خط مشی سیاسی مذهبی نادر که متمرکز بر رفع اختلافات شیعه و سنی بود، وی نسبت به مذاهب دیگر نیز احترام می‌گذارد و آنان را مورد حمایت خود قرار می‌داد. در همین رابطه و دیدگاه نادر نسبت به امور مذهبی دکتررضا شعبانی می‌نویسد:«در مورد روابط دولت با اقلیّت‌های مذهبی ایران هم دلایلی در دست است که نشان از بزرگواری و سعه‌ی صدر نادر است. همان اندازه که خطری سیاسی در میان نمی‌بود و آدم‌های مذهبی با واسطه یا بی‌واسطه آلت دست قدرت‌های بیگانه و عنصر نفوذ تخریبی آنان محسوب نمی‌شدند، تحمّل می‌شدند. و گاه مورد شفقت قرار می‌گرفتند. رفتار او با آبراهام کاتولیکوس خلیفه ارامنه در کلیسای اوچمیادزین نمودار کاملی از سیاست مذهبی اوست که بر مبنای احترام به کلیّه مذاهب و مراعات پیروان آن‌ها شکل گرفته بود. این واقعه در سال 1148ه.ق/1735م و به وقتی اتّفاق افتاده که نادر پس از درهم شکستن قوای عبدالله‌پاشا کوپر اوغلی در نزدیکی قلعه‌ی قارص در کنار کلیسای اوچمیادزین اردو زده است. آبراهام به همراه پنج نفر کشیش و هدایای مناسب که محل اقامت نادر بود به دیدار او می‌رود. به دستور نادر عبدالحسین بیک نسقچی‌باشی از ایشان پذیرایی می‌کند و روز پنجشنبه شانزدهم محرّم 1146ه.ق آن‌ها را به خدمت وی راهنمایی می‌نماید. فرمان خلیفه بودن آبراهام و خلعت نیمتنه زربفتی که یقه‌ای از پوست سمور داشت در این وقت به وی داده می‌شود. سپس نادر وارد کلیسای مزبور می‌گردد و رؤسای روحانی و کشیشان با لباس رسمی خود از او استقبال می‌کنند. نادر پس از مشاهده برجی که در وسط کلیسا بود و مورد تقدیس عیسویان قرار داشت شرحی از تفاصیل آن می‌پرسید. آنگاه به روحانیون مسیحی اجازه می‌دهد که در حضور او به عبادت پردازند و خود با کمال دقّت به اصغاء (گوش دادن ) می‌پردازد.

پس از پایان مراسم به قدر هزار تومان به آباء کلیسا بخشید که صرف تعمیر و تزئین آن کنند. رقمی نیز به ولایت کرمان نوشت که فرش‌های مناسبی روانه اوچ کلیسا(اوچمیادزین سه کلیسا) دارند. محمّد کاظم می‌نویسد که نادر به دست خود قندیل‌هایی را که به وزن پنج من طلای احمر خالص بود از سقف کلیسا آویزان نمود. در وقت خروج با نهایت رأفت و عطوفت کشیشان را وداع می‌کند و می‌گوید از هیچ جهت وحشت نداشته باشند زیرا که کلیسای شما به منزله خانه‌ی من و در حمایت من است. احدی را قدرت ایذاء و مزاحمت شما نیست. نادر حکمی مشتمل بر این که کسی را حق نزدیک شدن به کلیسا و اذیّت و آزار ساکنان محل نباشد، نوشت و در آن جا باقی نهاد. دو فرمان هم بر حسب امر او صورت نگارش یافت که یکی مربوط به خلیفه‌گری آبراهام است و دیگری مبنی بر این که آن چه سلاطین گذشته ایران از قبیل مزارع و غیره به اوچ کلیسا تفویض نموده‌اند، باید ممضی و مجری و کما فی‌السّابق مقرّر باشد.

 مینورسکی می‌نویسد که نادر نسبت به عیسویان سخت‌گیر نبود. آبراهام نسبت به او اظهار خلوص و محبّت قلبی می‌کند. اگرچه نتوانست از کوچ دادن عدّه کثیری از ارامنه به خراسان جلوگیری کند و عاقبت، آن مهاجرین در سپاه نادر داخل شدند. یادآوری کردیم که تا آن جا که معلوم است نادر سیاست مذهبی روشنی بر مبنای پیشرفت‌های ارضی و توسعه‌ی قلمرو فرمانروایی خود داشته و همان قدر که معاندی در میان نمی‌بوده و ارتشی جنگ افروز در برابرش وجود نمی‌داشته با بلندنظری و دست کم بی‌نظری به مسائل خاص هر دین و پیروان آن نگاه می‌کرده است. از این‌ها گذشته می‌دانیم که در میان عیسویان ایران به ویژه ساکنان اصفهان نیز اختلاف‌هایی وجود داشت که موجب زحمت بسیار برای خود آن‌ها و سازمان حکومتی می‌گردید و حتّی در وقتی که نادر در ایران نبود نیز مورث گرفتاری‌هایی برای رضا‌قلی میرزا ولیعهد او می‌شده که طبیعتاً وی هم مانند پدر با دقّت و تأمّل کافی به حل آن‌ها می‌پرداخت.

در مورد رفتار شاه با یهودیان هم نمونه‌هایی در دست است که ابتدا نسبت به آنان توجّه کافی مبذول نمی‌گردد و بعدها که میرزا ابوالقاسم شیخ‌الاسلام وضع دشوار یهودیان کاشان را به خصوص به اطّلاع او رسانید، نسبت به گشایش سیزده کنیسه‌ی یهودی که مدّت هفت ماه بسته بود دستور لازم صادر شد. در تاریخ یهود ایران می‌نویسد که در زمان نادرشاه وضع فرهنگی یهودیان کاشان رو به بهبودی گذارد تا جایی که کاشان را تبدیل به یک اورشلیم کوچک گردانید. در نتیجه‌ی آن کاشان در ابتدای قرن هیجدهم میلادی منشاء و مرکز روحانیون یهود برای همه ایران گردید. این وضعِ توسعه‌‌ی تحصیلات یهودیان کاشان به مدّت شصت سال ادامه داشت و ترقّیاتی یهودیان کاشان در امور بازرگانی و تولید ثروت بعدها پیدا کردند. به طوری که امروز در نقاط حسّاس دنیا از اروپا و آمریکا تا آسیا توسعه و استقرار یافته، نتیجه‌‌ی پیشرفت فرهنگ بهبود کاشان در عصر نادرشاه می‌باشد. با این که از تعداد یهودیان ایران اطّلاع دقیقی در دست نیست ولی به قرائن می‌توان گفت که در شهرهای همدان، اصفهان، شیراز، مشهد و قزوین نیز جماعاتی از آنان سکونت داشته‌اند. روایات دیگری نیز در دست است که نشان می‌دهد نادر از یهودیانی که در مشهد و قزوین ساکن بودند به منظور تنظیم امور مالی امپراطوری پهناور خود استفاده می‌کرده.

در مورد دیگر اقلیّت‌ها اطّلاعات دقیق و منجزی در دست نیست که بتوان رفتار نادر را با آن‌ها به صورت صحیح بررسی و قضاوت کرد. هانوی توضیحاتی در مورد زردشتی‌ها دارد که به گمان درست به نظر نمی‌رسد که منظور او واقعاً این گروه باشند. آن چه که معلوم است این است که تفصیل این بخش از کتاب خود از نوشته‌های اوتر نقل کرده است. به دیگر سخن می‌شود استنباط کرد که با وجود کمکی که زردشتی‌ها به افغانان نموده بودند در این دوره توجّه مطلوبی به آن‌ها نمی‌شده است. اوتر خود توضیح دیگری در باره کردهای یزیدی دارد که در مناطق غربی ایران سکونت داشته‌اند و می‌گوید: این‌ها خود را پیروان شیخ هادی نامی می‌دانند، ولی در حقیقت نه مسلمانند، نه مسیحی، نه یهودی و نه بت پرست و می‌توان گفت که به پیروی از طریقت خود به تدریج در جهالت و خرافه غرق گشته‌اند.[1] پیشوایان آن‌ها دستارهای سیاه بر سر می‌گذارند و توسط همان‌هاست که مریدان سراهای بهشتی را می‌خرند و در عوض مأذونشان می‌دارند که با زنان یک دیگر تماس بگیرند. این‌ها می‌گویند که ما کاری به نماز و روزه نداریم. شیخ هادی که شفاعتمان را به عهده دارد بدون انجام این امور نیز ما را به بهشت راهبری می‌کند. اوتر در مورد این طایفه و قساوت قلب آن‌ها به اشباع سخن رانده است و این نکته را نیز باید اضافه کرد که اروپائیان در باره کردهای یزیدی تا کنون تحقیقات بسیاری کرده‌اند و با وجود قلّتِ عدّه‌ی آنان، آداب و رسوم و ترتیبات زندگانیشان را با تفصیلات مکرّر مورد نقد و بررسی قرار داده‌اند. پرداختن به چنان زمینه‌هایی در حوصله این مقال نیست و ما فقط به ذکر این نکته مبادرت می‌ورزیم که نادر با آنان میانه‌ای نبوده و به حکایت بزرگان معاصر وی در چندین نوبت به قلع و قمعشان همّت نشان داده است. معلوم است که جماعت مزبور، سر بی‌باک و اطاعت ناپذیری داشته‌اند و در روزگاری که سیاست مملکت حکم می‌کرده که تا یک‌پارچگی و وحدت بر همه‌جا استیلا داشته باشد اینان دست در نافرمانی و آشوب گشاده‌اند. می‌بینیم که در سال 1155 ه. ق/ 1742م که نادر قصد تصرّف موصل را دارد، علیقلی‌خان برادر زاده‌ی خود را برای قلع و قمع آن‌ها می‌فرستد و تأکید می‌کنند که اثری از آن طایفه در عرصه‌ی گیتی نگذاشته و نیست و نابود گردانیده، به رکاب اقدس مراجعت نمایی. علیقلی‌خان هم در اصغاء اوامر عمّ تاجدار، پیکار سهمگینی به راه می‌اندازد و آن چه که برای نابودی شیطان‌پرست‌ها می‌توانسته و ضروری می‌دانسته انجام می‌دهد.

در مورد سیاست مذهبی نادر اساساً مذهب او سخن بسیار گفته شده است و برخی از نویسندگان نیز که نظر موافق و مساعدی با وی نداشته‌اند حتّی کردارهای نسنجیده و ناصواب به وی نسبت داده‌اند. با این همه او گاه ذهن روشنی در مسائل دینی داشته است.»[2]


 



[1] - محمد شفیع(وارد) در صفحه 251 کتاب خود راجع به کردهای یزیدی می‌نویسد:«طرفه مردمی به نظر درآمدند که نه اطلاق کفر بر آن قوم توان کرد و نه بویی از اسلام به مشام تشخیص می‌رسیده. افعالشان هزاربار از کفّار شدید الاعتقادِ کثیف‌الاضلاع  بدتر و گنده‌تر و اعتقادشان نه به خدا و نه رسول و دیگر بزرگان درست. بسیاری از آن ها گروهی بودند که نام حضرت رسالت پناه صلی‌الله علیه و اله و سلّم را نمی‌دانستند، تا به ائمّه دین چه رسد. فقط همین کشتن و کشته شدن را می‌دانستند و از نماز و روزه آگاهی نداشته و واجب و قرض را مطلق نشنیده و هرگز سنّی و شیعه را نفهمیده  و در بی‌ترحّمی و سنگدلی تفوّق برظالمان فرنگستان داشتند و در غارت و تاراج علم آموز ترکان می‌گردیدند.

طرفه گروهی و عجایب قومی که کهنسالانِ تجربه کارِ جهان دیده سیّاح می‌گفتند که به این قساوت قلب و به این رسم و آئین هرگز در هیچ اقلیمی نه دیده و نه شنیده شده. گویا این گروه انبوه را خالق بی‌مانند به تازگی ایجاد فرموده. طریقی و مسلکی جداگانه از ساکنان تمامی روی زمین که به هفت اقلیم اشتهار دارد عطا فرموده، به صورت آدم شکل و به افعال از دیو و دد سبقت ربا گردیده.»

[2] - صفحات 130 تا 134 تاریخ اجتماعی ایران در عصر افشاریه دکتر رضا شعبانی جلد دوم - 1365

3- آینه عیب نما, نگاهی به دوران افشاریه . زندیه, علی جلال پور, 1397, ص 134

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد