پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

واکنش ها نسبت به سیاست مذهبی نادر

واکنش‌ها نسبت به سیاست مذهبی نادر

 

نادر را باید یک فرد ملّی‌گرا و سپس مذهبی پنداشت. او برای رسیدن به اهداف و آزادی کشورش تمام عمر را در مبارزه با دشمنان گذرانید. در طی این مسیرِ بسیار سخت و طاقت‌فرسا خواهان بر طرف شدن یکی از مشکلات اصلی و توجیه کننده‌ی بُعد مذهبی جنگ‌ها گردید. نادر بر نکته‌ای دست نهاد که از ریشه‌‌ای بسیار تاریخی برخوردار بود و خودش نیز به طور مسلّم آگاه بود که هرگز موفّق نخواهد شد اعتقاداتی را که در همه ارکان زندگی مردم نفوذ یافته است به آسانی تغییر داد و یا دچار تحوّل کرد. نادر برای دستیابی به هدف خود سعی نکرد که بر امواج احساسات مذهبی مردم سوار شود و به همین دلیل آنان را به حال خود واگذارد و دستورات کار خود را از علمای روحانی شروع نمود. نادر با توجّه به قدرتی که کسب کرده بود خود را بی‌نیاز از بعضی روحانیون دانست و برای آن‌ها تکلیف تعیین می‌کرد و هرگز اجازه نمی‌داد که در اوامر او دخالت کنند. البتّه مصداق این امر شامل همه روحانیون نمی‌شد و روحانیون برجسته‌ای مانند عبدالباقی خان زنگنه، میرزا ابوالاقاسم کاشانی، میرزا محمّد حسین ابن میرزا عبدالکریم، مهر آقا حسین ابراهیم و به خصوص ملاعلی اکبر خراسانی که در تمام مراحل زندگی در خدمت نادر بود، از وی حمایت می‌کردند و اکثر موفّقیت‌های مذهبی نادر نیز مدیون تلاش آنان می‌باشد.

مسلّم است که این شیوه‌ی برخورد مشکلاتی را برای نادر به دنبال داشت، زیرا این مسأله قابل تحمّل و هضم با تفکّر روحانیونی که از مدّت‌ها قبل از قدرت و اعتبار زیاد برخوردار بودند، نبود. نادر بعد از تشکیل مجلس دشت مغان برنامه‌های مذهبی خود را اعلام کرد که مهمترین هدف وی زدودن پایگاه‌های فرهنگی صفویان بود. از آن به بعد میدان زیادی به روحانیون نداد زیرا در این فکر بود که آن جماعت با وی میانه‌ی خوبی نخواهند داشت و تکیه بر آن‌ها بی‌فایده می‌باشد. جمس فریزر در همین رابطه می‌نویسد:«نادر در این مورد چون مقابله با علما را می‌دانست آن‌ها را در زمینه موقوفات بازجویی نمود و درآمدها را از آن‌ها گرفت. از آن‌ها پرسید با درآمد موقوفات چه می‌کنید که گفتند خرج مساجد و مدارس و علما می‌کنیم و در مساجد هر روز و هر ساعت دعا به فیروزی و اقبال پادشاه و آبادی مملکت دعا می‌کنیم. نادر در جواب گفت: به تجربه معلوم شده است که دعاهای شما مستجاب نمی‌شود زیرا که مدّت 50 سال است ملّت در تنزّل بوده و بالاخره به واسطه‌ غلبه‌ی دشمن از خارج و انقلابِ داخله، مملکت خراب شده تا این که به تقدیر الهی فتح و پیروزی قشون من به استخلاص ایران رسیده است و این طلّاب بیچاره، یعنی سربازها زیاد بی‌چیزند و باید به وسیله‌ای رفع احتیاج آن‌ها بشود و میل ملوکانه آن است که تمام املاک موقوفه و منافع آن‌ها ضبط شود و به مصارف قشون برسد. این حکم مجری شده و به تحقیق قریب هیجده کرور تومان در سال از اوقاف عاید می‌شود. علما از این کار خیلی متغیّر شدند و به قدری که توانستند، کوشیدند که قشون و رعیّت را بشورانند ولی نصف بیشتر قشون سنّی بود، جز تمسخر به احکام آن‌ها کار دیگر نکردند و رعیّت هم چون دیدند بدین واسطه مبلغی از مالیات آن‌ها تخفیف حاصل خواهد شد ناراضی نبودند. بعد از این حکم نادرشاه تمام رؤسا و اعیان را خواست و مراتب را به آن‌ها اعلام کرده، گفت که اگر ملاّ می‌خواهید باید مصارف آن را خودتان بدهید. من ابداً ملاّ لازم ندارم و برای آن‌ها متحمّل خرجی نخواهم شد و نیز فرمانی صادر و حکم کرد که تمام رعایا طریقه سنّت را پیروی کنند و الاّ مورد سیاست خواهند بود. ترجمه فرمان مزبور از این قرار است. این فرمان برای مابین شیعه و سنّی که مجدّداً از انگلیسی به فارسی ترجمه شده است:

ــ عالیجاهانِ صدر عالیقدر و حکّام و مجتهدین و علمای دارالسّلطنه‌ی اصفهان به الطاف ملوکانه مباهی بوده، بدانند که اوقافی که رایتِ ظفرآیت در صحرای مغان برپا بود در مجالس متعدّده قرار بر این شد که چون طریقه‌ی حنفی و جعفری موافق آن چه از اسلاف به ما رسیده است متّحد بوده، خلفاء راشدین رضی‌الله عنهم را خلیفه‌ی سیّدالمرسلین صلّی‌الله و آله می‌دانسته‌اند. مِن بعدالایّام اسامی هر یک از خلفاء اربعه که ذکر کرده شود با تعظیم تمام ذکر کنند. بعلاوه در بعضی از اضلاع مملکت ما بر خلاف اهل سنّت در اذان و اقامه لفظ علی ولی‌الله را بر طریقه‌ی شیعه ذکر می‌کنند و این فقره مخالف اهل سنّت است و منافی قراری است که معمول اسلاف بوده، گذشته از این بر تمام اهل عالم هویدا است که امیرالمؤمنین اسدالله‌الغالب علیه‌السلام برگزیده و ممدوح و محبوب خداوند متعال است و به واسطه‌ی شهادت مخلوق برجایگاه و رتبت او در درگاه احدیّت نخواهد افزود و به حذف این الفاظ هم چیزی از فروغ بدر، قدر او نخواهد کاست. ذکر این عبارات موجب اختلاف و بغض و عداوت مابین اهل تشیّع و سنّت است که هر دو در متابعت شریعت مطهره‌ی سیّدالمرسلین(ص) شریکند و خلاف رضای پیغمبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) به عمل خواهد آمد. لهذا به مجرّد اطّلاع از مدلول این فرمانِ عالی به تمام مسلمین از اعالی و ادانی، بزرگ و کوچک و مؤمنین شهرها و توابع و اطراف و اکناف باید اعلام شود که از امروز به بعد این عبارت که خلاف طریقه‌ی اهل سنّت است، ذکر نشود و نیز در میان حکّام معمول است که در مجالس بعد از فاتحه و تکبیر دعای دوام پادشاه و ولی‌نعمت را می‌نمایند، از آن جا که این نحوِ تعظیم بیهوده و بی‌معنی است، مخصوصاً امر و مقرّر می‌فرمائیم که خوانینِ صاحب طبل و علم در این مواقع حمد نعمای پادشاه حقیقی را به زبان بیاورند. عموم رعایا و برایا اطاعت این احکام و اوامر را بر عهده شناسند. هرکس از آن تخلّف ورزد مورد غضب شاهنشاهی واقع خواهد گردید. به تاریخ شهر سنه 1149ه.ق

این فرمان اسباب مسرّت معدود کثیری از اهالی ایران شد زیرا که نصف ایران سنّی بودند و نصفی دیگر شیعه و مخصوصاً نوکران و سپاهیان بسیار خوشوقت شدند زیرا که بیشتر آن‌ها سنّی بودند و بدین واسطه بر فدویت آن‌ها نسبت به نادرشاه افزود. اگرچه این اقدام مخالف صلاح مملکت‌داری می‌نماید، ولی برای استقرار نادرشاه و اولاد او بر تخت سلطنت ایران جز این وسیله به نظر نمی‌آمد. گذشته از این برای خیالاتی که نادرشاه نسبت به ممالک همجوار ایران داشت خیلی مفید بود زیرا که مذهب ممالک همجوار طریقه سنّت است که حال در ایران برقرار شد. چندی بعد از آن که نادرشاه به سلطنت منتخب و معلوم جهانیان شد به قزوین آمد و در آن جا رسوم تاجگذاری ایران معمول افتاد. شمشیر سلطنت به کمر بست، تاج بر سر گذاشت و به رسم معمول قسم خورد که بر وفق شریعت مطهره فرمانروایی نماید و ایران را از تمام دشمن‌های مملکت حفط کند.»[1]

مسلّم است که این منش نادر مورد پسند روحانیون نخواهد بود و عکس‌العمل نشان خواهند داد. اوتر بازرگان فرانسوی در مورد واکنش‌ها علیه دستور نادر می‌نویسد:«خلاصه بحث این است که علما از رفتاری که نادر با صدرالصّدور در دشت مغان داشت ناخشنود بودند و تا حدّی علنی از سیاست شاه در باب شیعیان انتقاد می‌کردند و چون گمان می‌بردند که نادرشاه برای آن‌ها و مقامی که در اجتماع کسب کرده‌اند حرمتی قائل نیست این شایعه را پراکندند که پادشاه بی‌دین است و از آن بیم ندارد که مذهب شیعه را براندازد. نادر که از ماجرا آگاهی یافته بود بسیاری از آن‌ها را به خدمت خود طلبید و در باره درآمدهای عظیم وقف که در دستشان بود، سؤال‌هایی کرد. حاصل پاسخ‌ها چنین بود که قسمتی از عایدی وقف بنا به نیّت واقفان صرف امور خیریّه می‌شود و بخشی از آن هم معاش اهل مدرسه را تأمین می‌سازد تا الی الابد بر دوام دولت او دعا کنند. نادر از این گفتار روی درهم کشید و گفت: معلوم است که دعاهای شما را اجابتی نیست؛ چه اگر بود چندین مایه از بلا بر سرِ ملّت و پادشاهان مقتول و متواری آن نازل نمی‌شد. باز مسلّم است که اگر همّت من و زحمت شمشیر زمانم نبود اثرهای مشئوم چنان گرفتاری‌هایی از میان نمی‌رفت. در همان حالت امر کرد که به طور دقیق از مجموع وجوه اوقافی مملکت که به کیسه‌ی طلّاب می‌رود برآوردی به دست دهند و پس از چند روز محقّق شد که این مبلغ گزاف از یک میلیون تومان هم بیشتر است و آنگاه بود که به آنان پیام داد من این وجود عظیم را برای ارتش مستمند خود محتاجم و هر آینه توده را به مجتهد و ملاّ نیاز باشد خود اسباب معاش آن‌ها را تدبیر کند و امّا اگر در میان شما مردمی هستند که میل به کوشش و کسب درآمد دارند در صفوف ارتش جای بگیرند و اطمینان داشته باشند که به نسبت سعی‌ای که برند و استعدادی که نشان دهند پاداش خواهند گرفت.

در اینجا دو نکته مشخّص می‌گردد که حقیقت این تصمیم قاطع و روشن را توجیه کند. نخست این که نادر از وجودِ جمع زیاد علماء بازمانده از عصر صفوی در عذاب بوده و حال که تصوّر می‌کرد که مملکت به مردان کاری و جانباز و فعّال در صفوف نظامیان احتیاج دارد، آن‌ها را در عرصه دیگری مشغول مبارزه می‌دید که تشکیل دهنده‌ی اصلی مخالفان را داده و به جدّ علیه زور و ظلم و تعدّی او قیام داشته‌اند و دیگر آن که وجود عظیم اوقاف را که به تقریب «اوتر» مبلغی معادل یک میلیون تومان بود برای مصارف جنگی می‌خواست و در واقع از نظر خود با یک تیر به چند هدف نشانه می‌زد.»[2]

در هر صورت بحث و واکنش‌ها نسبت به دستورات نادر بسیار زیاد می‌باشد و برای آن که نتیجه‌ی بهتری ارائه گردد، استناد به دیدگاه اجتماعی این مبحث از دکتررضا شعبانی می‌شود که می‌نویسند:«عصر افشاری دوره‌ای است که در آن دین و دولت به هم آمیخته بوده‌اند. این جمعیت در زمان صفویان به مرور زمان آن چنان توانایی و استحکامی به هم رسانیدند که خود صاحب تشکیلات و مقرّرات و نظامیات شدید شدند و حتّی پادشاهان صفوی را هم تحت تأثیر قرار دادند. در نهایت آن‌ها که چون عبّاس یکم، خود استعداد اداره‌ی کشور را داشتند برای بازنگاهداری حریم قدرتی روحانیون اندازه قائل می‌شدند و برخی نیز تبعیت از مقامات عالیه روحانی داشتند و در همان حال مشکلات و مسائل خاص خود را نیز حفظ می‌کردند. تشکیلات مذهبی البتّه به جای خود مفید بود و از نظر توده‌ها نیز ناپسند تلقّی نمی‌شد چون به هر حال پناهگاهی در برابر جور شاهان و ستمکاران حاکم تلقّی می‌شد. اگر تغییرات عظیم پایان صفوی پیش نمی‌آمد و اگر هم حتّی نادر به ظهور نمی‌رسید و داعیه‌های جدید سیاست مذهبی خویش را به میان نمی‌آورد، باز قیام مردم سنّی مذهب ایران الزاماً دگرگونی‌هایی را در نظام عصر صفوی ضروری می‌ساخت و لزوم هماهنگی و همکاری بیشتر اهل تسنّن و تشیّع را مبرهن می‌داشت. نادر پس از آن که قدرت خود را به طور کامل گسترش داد سعی فراوان داشت که قدرت خاندان صفوی را به نحوی جابه‌جا کند. اگر در عصر افشاری میدان زیادی به روحانیون داده نمی‌شود از یک جهت به دلیل این است که نادر در این توهّم بود که آن جماعت را با وی میانه‌ی خوشی نیست و تکیه بر آن‌ها را که ملتفت و معتقد به نظامات حکومتی پیش از وی بودند، بی‌فایده تلّقی می‌کرد. از طرف دیگر خود را در آن مقام می‌دیده که ریشه‌ی اختلافات چندین صد ساله را بخشکاند و وحدت عقیدتی یک‌پارچه‌ای برای مردم ایران حداقل فراهم آورد. معلوم است که آن چه در ذهن نادر می‌گذشته به عینه همان‌ها نبوده است که در خاطر مردم بوده و بر اثر کثرت عوامل و کرَت اعمال در نهاد عادت و واجبات درآمده است. جامعه ایرانی در کلّ وجود خود مذهبی است و نظامات پایدار زندگانی مبتنی بر عقاید دینی در آن ریشه‌ی کهن دارد. در این جا نه نادر می‌خواست و نه اگر هم می‌خواست، می‌توانست که احتیاج به مذهب و شرایع آن را از میان بردارد. در حکومت افشاریان که زیاد هم طولانی نبود رسم و راه‌های مذهبی بر همان ترتیبی است که از قبل وجود داشت ولی نادر به هیچ کس و حتّی علما اعتنایی فراوان نشان نمی‌داده و به جز معدودی که در خدمت مصالح سیاسی خود پذیرفته بود به بقیّه توجّهی نداشت.»[3]


 



[1] - صفحات 104 تا 108 - نادرشاه اثر جمس فریزر ترجمه ابوالقاسم ناصرالملک

[2] - صفحات 376 و 377 تاریخ اجتماعی ایران در عصر افشاریه جلد اول دکتر رضا شعبانی - 1365

[3] - برگزیده صفحات 266 تا 269 تاریخ اجتماعی ایران در عصر افشاریه جلد اول  - دکتر رضا شعبانی - 1365

4- آینه عیب نما, نگاهی به دوران افشاریه و زندیه, علی جلال پور, 1397, ص 142

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد