دیدگاهها نسبت به سیاست مذهب نادر متفاوت میباشد ولی از آن جا که دکتررضا شعبانی در این مقطع از تاریخ پژوهشی مفصّل و کامل دارند، عقیده و نظر ایشان مورد استناد قرار گرفته و در این رابطه مینویسند:«در باره سیاست مذهبی شخص نادر موافقان و مخالفان او سخن بسیار گفتهاند. برخی او را سنّی متعصّبی دانستهاند که با اعتناء به اعتقادات اسلاف خویش اصرار داشته است که ملّت ایران را به همان راهی که شاه اسماعیل اول میرفته است، باز آورد. گروهی برعکس معتقدند که وی اساساً شیعی معتقدی بوده که تا روزگار آخر عمر نیز دست از ادای تکالیف و فرایض بر نمیداشته است. از جمله میتوان به تظاهرات مختلف او در اماکن مذهبی مشهد، شیراز، عتبات عالیات عراق و غیره اشاره کرد و در این باب تردیدی روا نداشت. امّا گذشته از آن چه ذکر شد نظریّه سوّمی هم وجود دارد که مبنی برحقیقت احوال یا تحوّلی است که وی در اصول برداشتها و ظواهر و اعلامهای مذهبی خود داشته و همان است که در این مقال با عنوان سیاست مذهبی از آن نام برده میشود و من حیثالمجموع دگرگونی شیوههای رفتار و کردار و گفتار نادر را در برخورد با مسائل مذهبی با مردم مختلف و در جاهای گوناگون توجیه مینماید. به مقتضای همین بینش است که میبینیم فرضاً یک روز نادر به زیارت بقعه مقدسّهی شاه چراغ در شیراز میرود و دویست تومان هم برای تعمیر آن میپردازد و یک عدد قندیل طلا به وزن یک من و دویست و ده مثقال با زنجیر نقره نذر سرکار مذکور مینماید و یک وقت به دیدار مرقد ابوحنیفه میرود و نظر به سلوک ملوک و رویّه کشورگشایی و سررشتهی امور پادشاهی که باید هفتاد و دو ملّت در اردوی ذی شوکت به خدمات و سربازی مشغول شوند و از روی امیدواری خدمت نمایند، به طواف آن میپردازد.
شک نیست که نادر در بدایت حال مردی آگاه و به کیفیات امور آشنا بوده است. هم موقعیت ممالک همجوار را تشخیص میداده و هم نقشههای بلند و بزرگی در سر میپرورانیده است که دست کم میتوان گفت تا وقتی که به اختلال فکر و خستگی جسم و جان مبتلا نشده بود برای حصول مقاصد جهد فراوان به کار میبرده است. بدبختانه حوادث آخر عمر او طوری است که حتّی خوشبینترین افراد را نیز نسبت به حُسن نیت و بلندی نظر و دقّت توجّه وی در ابتدای کار به شبهه میاندازد و برخی شدّت عملها را هم که شاید به قیاس زمان موجبی برای توجیه مییافته در ردیف سیّئات تباهِ سازندهی تاریخ حیات او جلوهگر میسازد. به همین دلیل است که باید گفت در بررسی عقاید نادر ناگزیر همهی انگیزههای وی و زمینههای سیاسی اجتماعی را در نظر باید داشت تا بهتر بتوان در باب روشهای حکومتی و نیز سیاستهای مذهبی او قضاوت کرد و دست کم با حقیقت اتّفاقات و متن قضایا نزدیکی بیشتری به هم رسانید.
به هر طریق شاید بهتر این باشد که از آغاز ورود او به صحنه سخن به میان آید؛ نخست این که او از قبیله قرخلوی افشار است و ایل افشار خود جزو طوایف شاهسون و از ارکان مستحکم سلطنت پادشاهان صفوی بوده است و در شیعه بودن آنها تردیدی نمیتوان داشت. آنها نیز که در تمامی مدّت ایرانمداری نادر در کنار او ماندند و در رکابش هم شمشیر زدند و علیالقاعده از محارم اوّلین و آخرین وی محسوب میشدند، همیشه خود را شیعی میدانستند و خلافی نیز از آنان مشهور نبوده است. آنگاه با ملاحظه نام پدر او که امامقلی است و فرزندانش رضاقلی و مرتضی قلی و امامقلی میتوان دریافت که این اسامی همه نامهای ایرانی شیعه و خاص مردمی است که به ترتیبات روشن این آیین پای بستهاند. در همین زمینه دیده میشود که نام برادر نادر، ابراهیم است و فرزندان برادرش نیز به ترتیب علیقلی و ابراهیم نام گرفتهاند. جالب است که وقتی نادر در هندوستان بود رضاقلی میرزا به مجرّد شنیدن اخبار واهی مرگ پدرش به تحریک اطرافیان به نام خود چنین سکّه زده است.
شکر لله که من رضا قلیام بچّهی نادر و سگ علیام
و بعدها شاهرخ فرزند او به تخت مینشیند اینگونه سکّه میزند:
سکّه زد در جهان به نام خدا شاهرخ کلب آستان رضا
در متن وقفنامهای که نادر جهت مزار خود و پدر و مادرش و نیز باباعلی بیک کوسه احمدلو حاکم سابق ابیورد، باقی مانده و اینک در مجموعه اسناد اوقاف آستان قدس رضوی باقی است مطالب قابل اعتنایی دیده میشود. این وقفنامه به سال 1145ه.ق/1732م به هنگام بازگشت نادر از هرات تنظیم گردیده و در آن نادر خود را پیرو و مروّج مذهب اثنی عشری قلمداد کرده است. به اضافه که والدین او نیز بر طبق وصایای خاصّی که مختص و منحصر به شیعیان است در مشهد و در جوار صحن امام هشتم مدفون بودهاند. بعدها نیز که ابراهیمخان برادر نادر در جنگ با لزگیها کشته شد جسدش را به مشهد حمل و در صحن آستان رضوی مدفون گردید. در آخر این وقف نامه سجع نادر چنین خوانده میشود.
لافتی الاّ علی لاسیف الاّ ذوالفقار نادر عصرم زلطف حق غلام هشت و چهار
نکته دیگر توجّهی است که نادر تا قبل از احراز مقام سلطنت در سال 1147ه.ق/1736م. مرتّب و مکرّر نسبت به مذهب شیعه روا میداشته و در موارد متعدّد التجای خود را به ائمّه بزرگوار شیعیان اعلام مینموده است. در سفرهای مرتّب خود به مشهد همواره از گرد راه به عتبه بوسی آستان ملایک پاسبان علیبن موسیالرضا مشرّف میشد و این فریضه را بدون وقفه تا پایان عمر انجام میداد. عجیبتر این است که وی نه تنها این کار را در مورد مراکز مهّم مذهبی و زیارتی شیعیان معمول میداشت که بل حتّی درست یک سال قبل از رسیدن به سلطنت وقتی که در اردبیل توقّف داشته است به شرف زیارت مرقد شاه اسماعیل صفوی میرود. در این تاریخ محرز است که نادر به جدّ میکوشید تا خاطرهی آل صفی را از ذهنهای مردم ایران بزداید و گذشته از زندانی نگاهداشتن طهماسب دوّم عبّاس سوم را نیز از نظرها دور نگهدارد. با این همه ارادت او به بنیانگذار دولت شیعی و اسلاف و اعقاب مشهور به تشیّع درخور اعتناست.
میرزا مهدی در جزو وقایع سال 1142ه.ق/1729م. و به دنبال شکست کامل افغانها در شیراز مینویسد که شاه طهماسب به عنوان حقشناسی حکومت ولایات شرقی ایران را به نادر واگذاشت و او سکّه به نام نامی سلطان ولایت علیبن موسیالرّضا رواج داد. در سال 1144ه.ق/1731م. بعد از تسخیر هرات وقتی که از شکست شاه طهماسب در نبرد با عثمانیها و تسلیم وی آگاه شد در مقام اعتراض برآمد و ضمن مکتوب متحدالمآلی که به همهی بلاد ایران ارسال داشت اعلام کرد معاهداتی که چندین مملکت بزرگ را دهند و مصالحتی که خلقی از بومی این بلاد را به دست دشمن واگذارند بر خلاف حکم خدا و محبّت علی مرتضی است که ملائکه حول حرم او همیشه خلاصی شیعیان را از شرّ دشمنان او از باری تعالی مسئلت میکنند.
در همین هنگام پیداست که روابط او با روحانیون معتبر بسیار حسنه بود و برخلاف آن چه که بعدها در مورد رفتار عنادآمیز وی و تصرّف اوقاف شنیدهام روشی ملایم و مصلحت جویانه در پیش داشته است. چنان که در نامهای به ملاّ محمّدزکی، شیخالاسلام اصفهان چندین بار اشاره میکند که فیالواقع همیشه گشایش ابواب فتح بعد از تفضیلات خداوندی به دستیاری دعای اتقیاء میسّر و به برکت انفاس میمنت اساسِ آن فرقهی حق شناس، اسباب نصرت و ظفر در پیشگاه حصول جلوهگر بوده است. هم در این نامه از او میخواهد که به همراه دیگر روحانیون به سپاه وی دعا کنند و وسیله فتح و کامیابی ارتش ایران باشند. در خلال این سنوات آن چه که مشهود است این است که تکیه و توجّه نادر به تمامه متوجّه هموطنان شیعی مذهب خود بوده و حتّی در مقام قیاس افغانان سنّیمذهب دوستِ دشمن را در یک ردیف میآورده است. نادر بعد از تسخیر هرات گروه زیادی از افغانهای ابدالی در ارتش نادر وارد شدند و همانها به سرداری غنیخان افغان مکرّر در سفر و حضر خدمات شایسته انجام دادند و علیالخصوص در محاربه آن طرف جسر بغداد(1154ه.ق) که اگر افاغنه پایداری نمینمودند احدی از آن غازیان به سلامت جان به ساحل نجات نمیرسانید و چون مکرّر به محاربات قوی، دلاوریها از آن جماعت به ظهور رسیده بود نادر از راه الفت و محبّت با آنها درآمد و به خاطر آنها نه تنها نسّاقچیان را برای حفظ نظم و جلوگیری از بیحرمتی بر مزار ابوحنیفه مأمور کرد بلکه به نحوی مقبرهی متبرکه و دخمهی شریفه امام اعظم را آراسته داشت که از اوّل به هزار نحو زیب و زینت بهتر یافت.
تظاهرات مختلف مذهبی نادر در این اوقات شدید و متعدّد است. به جدّ میکوشید که پاس خاطر شیعیان را نگهدارد و به انحاء مختلف دل آنها را به دست بیاورد. تشخیص داده است که حکومت بر جامعه مذهبی و مردمی و صمیم باید از راههای درست انجام بگیرد و اخلاص قلبی و پاکی نیّت خدمتگزارانه وی در عمل به ثبوت رسد. این است که در هر فرصتی مزار ائمّهی اطهار را مورد بازدید قرار میدهد. دستورهایی برای نقایص ساختمانها صادر میکند و مبالغی نیز برای رفاه حال خدّام میپردازد. در همان سال 1145ه.ق/1732م. است که میبینیم پس از غلبه بر توپال عثمان پاشا سردار ترک به زیارت نجف و کربلا و کاظمین فایز میگردد. اینک بدانجا میرسیم که نادر در طی نبردهای متعدّد پیروزمندانهی خود دشمنان ایران را ذلیل و زبون ساخته و هم به استحقاق، سزاوار عنوان و تصاحب مقام پادشاهی است. این است که به توصیه نزدیکان خیراندیش خویش مصمّم میگردد در شورای تاریخی دشت مغان منظور خویش را عملی کند و برای تثبیت حکومت خود در برابر سلسلهی ریشهدار صفوی و نیز ادامه جهانگیریهای تاریخیاش تدابیر قاطعی اتّخاذ کند. نخست آن که در برابر نفوذ مشروعیت یافته صفوی از همان راه خود آنها وارد میشود و شاه اسماعیل را که حامی و پشتیبان ترتیبات جدید بود و هم او سالی پیش چنان که بدان اشارت رفت به زیارت قبرش شتافته بود به باد انتقاد میگیرد. وی را متّهم میکند که بنا بر صلاح دولت خود مذهب تسنّن را متروک و تشیّع را شایع و مسلوک داشته و بعلاوه آن سِبّ و رفض(ترک کردن) را که فعل بیهوده و مایه مفاسد است در السنه و افواه عوام و اوباش دایر و جاری کرده و شررِ شرارت به چخماق دو برهمزنی برانگیخته و خاک ایران را به عنوان فتنه و فساد آمیخته است و دیگر این که به درستی اعلام میدارد که مادام این فعل مذموم انتشار داشته باشد این مفسده از میان اهل اسلام رفع نخواهد شد. بدین ترتیب نادر تلاش میورزد که با همان سلاح خود او به عرصهی پیکار رود و اینک که او میخواهد قدرت را ضبط و قبضه کند، پایهای اساسی برای نگهداری آن بریزد. در همین جاست که برای نخستین بار برای یادآوری مردم به دین آباء و اجدادی خویش و محتملاً آنها را به مذهب اسلاف کرام و اروغ عظام نوّاب همایون خود اشاره میکند و شاید در نظر دارد که صرف نظر از روش معتبرالنّاس علی دین ملوکهم نوعی تداعی نیز در ذهن تودهها ایجاد نماید. به اضافه که او میخواهد آیندهی دنیاگیری خود را که به اتّکاء شمشیر و قدرت بینظیر فرماندهی و نیز حمیّیت قابل اعتنای سنّی و شیعه قلمرو حکومتیاش مسلّم میدانسته تأمین نماید و زمینهی وحدتی را که هم امروز نیز پس از گذشت دو سده و نیم در مرحله امید و انتظار ملل و ممالک اسلامی است آماده نگهدارد.
گرچه با توجّه به مقیاسهای فکری عصر هدف نادر از جنبهی سلطه مطلق و اِعمال بیکم و کاست قدرت سرچشمه میگرفته و شاید بتوان گفت که جنبه فردی و جاه پرستانهی آن بر دیگر جهاتش غلبه داشته ولی با این همه از یک دیدگاه وسیع تاریخی آن هم در مدخل عصری که به دوران همبستگی ملل جهان نزدیک میشود ممکن است که به عنوان تلاشی پر ارج ستوده شود و نادر را خود به عنوان یکی از نخستین مبشّران و پیشگامان اتّحاد اسلام در مفهوم اصولی و درست آن قلمداد کند. از شرایط نادر برای پذیرش تاج پادشاهی در دشت مغان معلوم میشود که نادر هنوز به سختی و با درایت پاس خاطر رعایای شیعی خود را نگاه میداشته و تنها در صدد ایجاد ترتیباتی برای قابل قبول ساختن شوؤن مذهب آنان از طرف ترکها بوده است. متأسّفانه باید گفت که مجاهدات پیگیر و جدّی وی هرگز با توفیق قرین نگردید و ترکهای لجوج و متعصّب برای کاهش اختلافات به هیچ روی پا پیش نگذاشتند. نکته دیگر این است که اتّکاء نادر بیش از همه متوجّه زور و قدرت بود. او اقتدار را میشناخت و بدان تمکین میکرد و احترام میگذاشت و با این که با تشکیل شورای مغان مبادرت به اقدامی کرد که در تاریخ حیات سیاسی ایرانیان بیسابقه بود و به بهترین نحو مؤیّد اندیشههای بیتکلّف وی محسوب میشود. با این حال گرفتاریهای مداومی که پس از این برای خود به وجود آورد و به ویژه ناکامیهایی که در عالم انزوای انسانی خود متحمّل شد، دست به دست رنجها و جهات مشدّد بیماری وی اجازه نداد که این مرد عظیم و داهی مانند سلف نامدار خود اسماعیل بذری را که کاشته بود به ثمر رساند و در تکوین تکامل و رشد فکری ملّتی که بدان تعلّق داشت نقش قاطعی برعهده بگیرد.
از این به بعد آن چه که مربوط به روابط او با امپراطوری عثمانی است به ارسال رُسل و فرونشانیدن تحریکهای مداوم آنها محدود میشود و هر قدر که اصرار نادر افزایش مییابد انکار مدّعی نیز فزونی میپذیرد تا آن جا که سرانجام تصمیم میگیرد که پس از تسخیر هند و ترکستان و رفع غائله لزگیها به شمشیر متوسّل شود و آن چه را که میخواهد از طریق زور به دست بیاورد. در خلال همین سالها است که شورشهای داخلی ایران پا به پای تحریکات بیگانگان و گسترش نارضاییهای اهالی اوج میگیرد و نادر را که به طور مداوم در حالت خلجان روحی و عصیان و پریشانی بود و در جهنمی از درد و رنج دست و پا میزد، آشفتهتر و ناراحتتر میسازد. با این همه میتوان گفت که او در همه حال سیاست روشنی در امور مذهبی و روحانی داشته است و ناکامیهای این روش همگی نیز به مسائلی مربوط نمیشده است که بالمرّه با حوزهی اقتدار و توان انسانی و ظرفیت عقلی او پیوستگی داشته باشد. شک نیست که نادر ناگزیر بوده است که با دست تنها در جبهههای مختلف داخلی و خارجی نبرد کند. نخست از یک سو مردم ایران را وادار به قبول تغییرات جدید نماید و سپس از سویی دیگر دولت عثمانی را که خود گرفتار تعصّبات تمامی ناپذیر علمای سختگیر امپراطوری پهناور بود راضی به پذیرفتن پیشنهادهای ایران سازد. متأسّفانه در این مورد باید گفت که به واسطه مقتضیات خاصّی که پیش آمد به حصول هیچ یک از دو منظور فوق نائل نیامد و بحرانهای ریشهدار را همچنان باقی نهاد.
در سال 1148ه.ق/1636م. پس از تاجگذاری به مدّت سه ماه در قزوین توقّف کرد و از آن جا متحدالمآلی به سراسر ایران فرستاد که چون طریقههای مذهبی حنفی و جعفری به هم نزدیکاند، باید عموم اهالی ایران به سه خلیفه اوّل احترام بگذارند و در اذان و اقامه سخنان مخالف سنّت بر زبان نیاورند. ولی شدّت عمل او دست به دست علاقهای که در طی قرنها به نوامیس مذهبی خود پیدا کرده بودند و نارضایتی روحانیونی که نادر درآمد اوقاف را از آنها گرفته بود، موجب شد که در این مرحله توفیقی فراهم نشود. به اضافه که مسأله قبول تغییرات مذهبی امری تدریجی است و کمتر اتّفاق میافتد که بتوان در پناه سرنیزه و فشار مردمی را وادار به پذیرفتن سریع دگرگونیهای معنوی نمود. عواملی که نادر برای اجرای فرامین خویش و از آن جمله منع تعزیه و روضهخوانی برمیگزید، خود از معتقدان به این امور بودند و لامحاله هر جا که بوی نشر خبر نمیرفت و میشد که بر انجام مراسم مذهبی سرپوش نهاد، ساکت میماندند و با اصرار نادر برای جلوگیری از تظاهرات همگامی نمیکردند. لاکهارت در توجیه مراسم عروسی نصرالله میرزا با دختر یزدانبخش در دهلی (سال 1152ع.ق/1739م) حکایتی نقل میکند که شنیدنی است و میگوید: در شب عروسی، پانزده یا بیست نفر از افراد ارتش قزلباش مراسمی برپا داشتند و به زبان ترکی مرثیه خواندند و در رثای حضرت امام حسین(ع) سوگواری کردند. نادر به مجرّد آگاهی از واقعه به شدّت متغیّر شد و گفت سالهاست که من تعزیهخوانی و سوگواری را ممنوع کردهام، این سربازان به قرآن مجید و نوامیس ملّی بیاعتنایی کرده و جشن شادمانی فرزند مرا نیز نادیده گرفتهاند. برای اینان جز مرگ درمانی وجود ندارد. به فرمان نادر روز بعد این بیچارگان دستگیر شدند و در بیرون یکی از دروازههای شهر به عقوبت رسیدند. جسدهای آنان به مدّت یک ماه در آن جا باقی ماند تا موجب تنبیه دیگران گردد و این بدان واسطه بود که ماه محرم میخواست آغاز شود و نادر در اندیشه راههای جلوگیری از تظاهرات مذهبی شیعیان بود.
دلیل عمدهی دیگر ناکامیابی نادر رابطهای بود که به هر طریق سلاطین صفوی در خلال دو قرن و نیم از آغاز حکومتشان میان خود و مذهب و مردم به وجود آورده بودند و او که تنها به نیروی شمشیر توانسته بود به موانع سلطنت چیرگی یابد به همان سادگی قادر نبود که مِهر و علقهی پادشاهان صفوی را که براثر تبلیغات ممتد با عواطف و احساسات مذهبی عجین شده بود از دل ایرانیان بیرون راند. به زحمت میتوان تصوّر کرد که نادر با همه اشتغالات دیگری که به سر برد، جز از دید سیاسی عینی توجّه دیگری در سر بوده باشد و مشاوران باریکبین مذهبی او نیز در مقامی نبودهاند که از حدّ صدور بخشنامهها و دستورهای حکومتی اوضاع مملکت را آرام کند و از بروز حوادث تلخ و ناگوار در میان اتباع خویش و نیز لدیالاقتضا همسایگان عمدتاً سنّی جلوگیری به عمل آورد. پس از این که به واسطه تعصّب کورکورانهی علمای سنّتِ عثمانی و اغتشاشهای پیاپی داخلی نتوانست نسبت به تأمین نظری که به هنگام تاجگذاری اعلام داشته بود، بپردازد ناچار شد که در آخر کار با گرد آوردن علمای سنّی و شیعه از اقصای بلاد ایران و مواجهه آنان با برخی از علمای عثمانی نوعی توافق میان آنها پدید آورد که علیالاصول از دامنه اختلافها بکاهد و حالت دشمنی و خصومتی را که در میانه وجود داشت، تخفیف دهد. چنین مهمّی به سال 1156ه.ق/1743م در بغداد صورت وقوع پذیرفت و این میرزا مهدیخان منشیالممالک و مورّخ رسمی و یار غار نادر است که به راهنمایی میرزا علیاکبر ملّاباشی برجستهترین مقام مذهبی ایران متن وثیقهنامه یا عهدنامه و یا قرارداد بین علمای سنی و شیعه را تحریر کرده است. حاصل سخن آن که مذاهب ایران در اصول و فروع متّحد و دماء و خروج ایشان در مهد امن دامان جدائی در کلیّات مذاهب نیست. به اضافه که اکیداً سبّ و رفض خلفای ثلاث مذموم دانسته شد و به جای تقاضای رکن خامس در مکّه مقرّر گردید که شیعیان بتوانند با رکن شافعی شریک شوند. اعضاء سابق انجمن و خاصّه علمای نامدار آن در این مجلس بازگشت خود را از عقاید باطله و آثار مبتدعه شاه اسماعیل تأیید و تسجیل کردند. علمای عراق به امامت حضرت امام جعفر صادق(ع) اقرار و مذهب ایرانیان را که به حقّانیّت سه خلیفه نخستین اسلام ایمان آورده بودند، تصدیق نمودند. علمای ماوراءالنّهر هم اشخاصی را که برضد ایرانیان شیعه قیام کنند کافر شناخته و فروع مذهب جعفری را موافق اسلام اعلام کردند. در این هنگام نادر و زنان او هرکدام به عنوان نذز مبالغ کثیری برای تزئین و تذهیب عتبات عالیات و نیز تمشیت مزار ابوحنیفه پرداختند. با این وجود علمای عثمانی دست به دست دیگر مردم آن سرزمین از تمکین به قرارداد مزبور سرباز زدند تا این که آخرین نبرد نادر با یگنپاشا در سال 1158ه.ق/1745م شکست فاحشی بر حیثیت امپراطوری ترکها وارد آورد. این پیروزی عظیم برای نادر در وقتی صورت گرفت که موج شورشها در ایران به اوج رسیده و مرد مستبد و خودبین را در استیصال دردناک تنهایی و فشار سخت روحی قرار داده بود. این است که دیده میشود با وجود غلبهی مطلق در میدان کارزار باز سر دوستی پیش میآورد و از تکالیف سابق و امتیازات مکتسب دست میکشد. در آخرین معاهدهی صلحی که به سال 1159ه.ق یا 1746م میان ایران و عثمانی تنظیم یافته و تنها چند ماه پیش از هلاکت نادر به امضاء او رسیده است. بعد از ذکر مقدمات و ملاحظه انصراف نادر از واگذاری وان و کردستان عثمانی و بغداد و نجف و کربلا و بصره به ایران مطالب زیر به چشم میآید:
1ـ حجّاج ایران که از راه بغداد یا شام عازم بیتالله الحرام باشند ولاة و حکّام سر راه، ایشان را محل به محل سالمین آمنین به یک دیگر رسانیده صیانت حال و مراعات احوال ایشان را لازم دانند.
2ـ از برای تأکید مودّت و توفیق محبّت نمایندگانی در سه سال از آن دولت در ایران و از ایران در آن دولت بوده، اخراجات ایشان از طرفین داده شود.
3ـ اسرای طرفین مرخّص بوده، بیع و شری بر ایشان روا نبوده، هر یک که خواهند به وطن خود روند ممانعت ایشان نکنند. و در ذیل اضافه کرده است که حکّام سرحدّات از حرکاتی که منافی دوستی است احتراز کنند. سوای آن اهالی ایران ناشایست را که در زمان صفویه احداث شده، تارک و در اصول عقاید به مذهب اهل سنّت سالک بوده، خلفای راشدین را به خیر و ترضی یاد نمایند و آن جماعت من بعد به کعبه معظّمه و مدینه مشرفّه و باقی تمام ممالک اسلام آمد و شد کنند. از طرف روم به دستور حجّاج روم و اهالی سایر بلاد اسلامیه به ایشان سلوک شده، از ایشان دورمه(مالیات راهداری) و سایر وجوه خلاف شرع و حساب گرفته نشود و همچنین در عتبات عالیات هم مادام که مال تجارت در دست آن جماعت نباشد، حکّام و مباشران بغداد باج نخواهند.»[1]
[1] ـ منتخبی از صفحات 115 تا 130- جلد دوم- تاریخ اجتماعی ایران در عصر افشاریه – دکتر رضا شعبانی - 1365
2- آینه عیب نما, نگاهی به دوران افشاریه و زندیه, علی جلال پور, 1397, ص 147