برای آن که یک مطلب تاریخی ملموستر باشد باید خود را در آن فضا و گذشته قرار داد و هر چه مطالعه و آگاهی شخص نسبت به آن مقطع بیشتر باشد، مسلّماً درک مفاهیم و احساس همدلی و همدردی با مردم آن جامعه نیز افزونتر خواهد بود. بنابراین به گوشهای از جغرافیای سیاسی اجتماعی ایران در اوایل استقرار افشاریه اشاره میگردد. به طور کلی دوره کوتاه مدّت افشاریه سراسر آکنده از حیرت و تأسّف میباشد. زمانی مردم از نظر غلبه بر دشمنان در اوج عزّت و هنوز چند صباحی نگذشته در ذلّت و فقر و به سر میبردند. هنگامی که نادر در ابیورد و خراسان دوران رشد و ترقّی را میپیمود وضع جغرافیای سیاسی ایران بسیار آشفته بوده است. نواحی غربی در تسلّط عثمانیها، شمال و شمال غربی در تسلّط روسها، طهماسبمیرزا در تهران و قزوین، هرات و اطراف آن در اشغال افاغنه ابدالی، اصفهان و بخش مرکزی در اشغال افغانها، خراسان در حیطهی قدرت ملک محمود سیستانی، قاجارها در استرآباد، نواحی جنوب در دست شیوخ عرب و نادر در منطقه ابیورد و کلات قرار داشت. مؤلّف تاریخ جهانگشای نادری در همین رابطه مینویسد:«چنان که از قندهار الی اصفهان، طایفهی غلجایی و در هرات ابدالی، و در شیروانات لکزیّه، در فارس صفی میرزا نامِ مجهولالنّسب و در کرمان سید احمد، نوادهی میرزا داوود و در بلوچستان و بنادر سلطان محمّد نام مشهور به خر سوار و در جوانکی عبّاس نام و در گیلان اسماعیل نام و در خراسان ملک محمود سیستانی صاحب داعیه و استبّداد گشته، گروه رومیّه نیز آذربایجان را از یک سمت آرپهچای تا سلطانیه و ابهر و از طرف عراق(اراک) و از کرمانشاه الی کزّاز به تصرّف آوردند و روسیه نیز از باب ابواب دربند تا مازندران، جمیع دارالمرز را متصرّف و همچنین ترکمانیه صایق خانی استرآباد...... الوار بختیاری و فیلی و اکراد اردلان و اعراب هویزه و بنادر، حتّی گوشهنشینانِ میان ولایت، سر از اطاعت باز زده، اظهار سرکشی و خود فروشی میکردند.»[1]
آوازه و شهرت این نابغهی تاریخ روزبهروز از منطقه ابیورد فراتر میرفت. در آن نواحی علاوه بر افاغنه ابدالی که در هرات مستقر بودند مدّعی بزرگ و قدرتمند دیگر یعنی ملک محمود سیستانی در مشهد فرمانروایی داشت. در این ایّام طهماسبمیرزا با همراهان بیلیاقتش که برای احیای سلسله صفویه انتخاب شده بود، در حالت ضغف و ناتوانی و استثمار فتحعلیخان قاجار به سمت شرق حرکت کرد. آنها که توانایی عرض اندام در مقابل دشمنان شمال و غرب را نداشتند، متوجّه سمت شرق شده و خواهان مقابله با ملک محمود سیستانی میگردند و طهماسب میرزای ناتوان برای کاستن مشکلاتش در تکاپوی ارتباط با نادر برآمد. در این رابطه هر چند تعدادی افراد برای آن که از ابهّت طهماسب کاسته نشود این عمل را برعکس جلوه داده و تلاش نادر را برای پیوستن به طهماسب برجسته کردهاند. هنوی در مورد ضعف طهماسب مینویسد:«در این ضمن شاه طهماسب با ترکیه عثمانی و روسیه مشغول مذاکره بود ولی این دولتها گذشته از آن که کمکی به او نکردند ایالات ایران را نیز میان خود تقسیم نمودند. بنابراین شاه طهماسب مجبور شد در فرح آباد مقیم شود تا در صورت احساس خطر بتواند از طریق دریای خزر رو به فرار نهد.» او بدون توجّه به این مطلب در همین صفحه به داستان سرایی خود ادامه داده و از عجز و عذرخواهی نادر میگوید:«نادر پس از آن که بدین ترتیب نیرومند شد از غارت کشاورزان بیدفاع صرف نظر کرد و به فکر رهایی کشور از چنگ دشمنان خارجی مخصوصاً افغانها افتاد که مدّت پنج سال با نهایت قساوت و وحشیگری بر ایرانیها فرمانروایی کرده بودند. نادر اگرچه از ظواهر سلطنت برخوردار بود ولی حاضر نمیشد که جز به نام شاه طهماسب با افغانها بجنگد و چون میدانست که شاه از قتل عمویش خشمگین است تصمیم گرفت به بهانه طلب عفو خدمت برجستهای انجام دهد تا شاید بتواند خاطرهی رفتار اخیر خود را در کلات از اذهان محو کند! نادر پس از شکست افغانهایی که در نیشابور میزیستند دارایی آنها را میان سربازان تقسیم کرد و با مردم چنان به خوشرویی رفتار نمود که بیآن که مجبور به پیوستن به قوای خود کند از کمک هزاران تن از مردمان نیشابور برخوردار شد. نادر هنگامی که در نیشابور بود خود را برای لشکرکشیهای تازه آماده میکرد، خبر یافت که شاه طهماسب سخت در پریشانی به سر میبرد و این پادشاه مجبور شده بود در مازندران مانند یکی از زیردستان فتحعلی خان قاجار از او اطاعت کند. نادر این جریانات را به نفع خود میدانست و اطمینان داشت که شاه طهماسب او را خواهد بخشید و مخصوصاً از این لحاظ بیشتر مطمئن بود که لشکرکشی اخیر او علیه افغانها باعث ازدیاد شهرت سپاهیگری او شده و خود او در نظر مردم به صورت کسی درآمده بود که از طرف خداوند برای نجات کشور از جنگ بیگانگان مأمور شده باشد. حال بدین منوال بود که نادر با قوای خود به حدود مازندران رفت و در آن جا کسی را به نزد شاه طهماسب فرستاد تا او را از وقایع اخیر نیشابور آگاه کند و آمادگی خود و همراهان را برای خدمت به اعلیحضرت اعلام نماید. نادر پس از ورود به خدمت شاه طهماسب مراتب سپاسگزاری خود را از دریافت عفو ابراز داشت و گفت: اگرچه رفتار او عجیب بوده است ولی قتل عمویش به جای آن که توهینی به مقام سلطنت باشد باید به عنوان علامت وفاداری نسبت به پادشاه محسوب شود. نادر این مطالب را با جسارتی چنان بزرگوارانه بیان کرد که شاه بسیار خشنود شد و به او گفت امیدوار است روزی بتواند پاداش خدمات او را به طوری که درخور شایستگی عظیم او باشد، بدهد. سپس نادر برای صفیالدّین بیگ و همراهانش طلب عفو کرد و به پادشاه گفت: اگرچه ظاهر سپاهیانش خوب نیست ولی خود مسؤول شجاعت و دلیری و وفاداری آنها نسبت به پادشاه حقیقی آنها خواهد بود.» [2]
در چنین ایّامی که طهماسب در نهایت ضعف بود، نمیتواند نظر هنوی صحّت داشته باشد. ناصر نجمی در همین رابطه مینویسد:«.... در چنین حال و هوایی شاه طهماسب که به آرامی بیشتر و بیشتر مجذوب قهرمانیهای نادرقلی میشد با سپاهیانی که بیشتر از ترکمانان ایل قاجار بودند از استرآباد خود را به دامغان رسانید. در دامغان یک بار دیگر تمایل نشان داد تا نادرقلی را بیشتر به سوی خود بکشاند و با این هدف حسینعلی بیگ بسطامی را که بعدها از طرف نادر لقب معیرالممالک را گرفت با عنوان سفیر حسن نیّت به نزد نادر فرستاد.»[3] همچنین لاکهارت نیز مینویسد:«طهماسب وسیله حسنعلی خان معیرالممالک در صدد برآمده بود که از کار نادر سر در بیاورد و هم او که به تمشیت امور اشتغال داشت، نادر را به سمت نایبالحکومه ابیورد منصوب کرد و نادر در آن موقع در عنفوان شباب بود و 37 سال از عمرش میگذشت. او در این موقع با همهی اصل و نسب حقیر خود کسب نام کرده، به سرداری متهوّر و بیباک معروف شده بود.»[4]
در هر صورت بین نادر و طهماسب ارتباط برقرار میگردد و در باره دشمن مشترک یعنی ملک محمود سیستانی هم عقیده و به توافق میرسند. سرانجام شهر مشهد توسّط نیروهای نادر آزاد میشود ولی قبل از آن، حادثهای که قابل توجّه میباشد بروز اختلاف بین نادر و فتحعلیخان قاجار است که در همین زمان خان قاجار به قتل میرسد. در مورد قتل خان قاجار و آمر آن بین مورّخان و به خصوص طرفداران قاجاریه و صفویه اختلافاتی وجود دارد، زیرا آنها مسبّب قتل خان را نادر و در اثر توطئهی او میدانند؛ در صورتی که بعضی معتقدند که عامل اصلی همان طهماسبمیرزا و حالت متلوّن او بوده که دستور قتل وی را صادر کرده است. میرزامهدی مورّخ نامی نادر در هنگامی که نیروهایش در خواجه ربیع اردو زده بودند چنین مینویسد:«چون خان قاجار مزاج شاه طهماسب را از استقامت دور میدید از خدمت شاه طهماسب مستدعی رخصت گردیده که به استرآباد رفته، تهیّه سپاه کرده و در ابتدای حوت حاضر شود. قدر مسلّم آن است که چون فتحعلیخان، نادر را زورمندتر از خودش تشخیص داده بود مصمّم شده بود طهماسب را ترک کند و مقدّرات خود را به دست ملک محمود بسپارد. توطئهای که وی چیده بود به دست عمّال نادر کشف شد و به اطّلاع شاه رسید و با وجود توصیههای مداوم نادر و حمایت وی از خان قاجار، طهماسب نهانی به کشتن او امر داد.»[5] منبعی دیگر نیز همین مورد را بیان کرده و مینویسد:«شاه طهماسب بعد از چند روز اقامت در خبوشان به همراهی این دو تن سردار نیرومند در 22 محرّم 1139/ 19 سپتامبر 1726 به سوی مشهد عزیمت نمود و ده روز بعد در خواجه ربیع سه فرسخی مشهد منزل کرد. در این سفر رقابت بین نادر و فتحعلیخان آشکار شد. نادرشاه، طهماسب را واداشت فرماندهی حمله به شهر را به او دهد. چون این کار به واسطه مستحکمات دشوار بود نادر چارهای جز محاصره شهر نداشت. در حین محاصره رقابت بین نادر و فتحعلی خان به دشمنی کشید و فتحعلیخان طرف بیمیلی طهماسب واقع شد و نادر از این فرصت استفاده کرد . شاه را در باب فتحعلیخان ظنین نمود و شاه او را در 14 صفر 1139 به کشت. گرچه درین باب بین مورّخان نادری و قاجار اختلاف هست.»[6]
[1] - ص 73 – نادرشاه بازتاب حماسه و فاجعه ملی – احمد پناهی سمنانی
[2] - صفحات 22 و 23 - زندگی نادرشاه – تألیف جونس هنوی - ترجمه اسماعیل دولت شاهی
[3] - ص 35 – نادرشاه افشار – نوشته ناصر نجمی - 1376
[4] - ص 270 – تعلیقات کتاب تاریخ نادرشاهی – محمّدشفیع تهرانی( وارد) - به اهتمام رضا شعبانی
[5] - ص 289 – تعلیقات کتاب تاریخ نادرشاهی – محمّد شفیع تهرانی(وارد) – به اهتمام رضا شعبانی
[6] - ص 309 – تاریخچه نادرشاه – و. مینورسکی – ترجمه رشید یاسمی – چاپ سوّم - 1363
7- آینه عیب نما, نگاهی به دوران افشاریه . زندیه, علی جلال پور, 1397, ص 155