پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

قوریلتای یا شورای دشت مغان

 

نادر در آغاز کار نشان داد که نه تنها مرد کارزار، بلکه یک حکمران سیاستمدار هم هست. -     پاول هورن

 قوریلتای یا شورای دشت مغان

 

در مورد شیوه‌ی تاجگذاری نادر اختلاف نظرهایی وجود دارد. گاه او را غاصب سلطنت و گاه وی را مستحق و لایق پادشاهی قلمداد کرده‌اند، ولی آن چه مسلّم است در باره‌ی لیاقت و شایستگی و نقش وی در آن مقطع تاریخی هیچ تردیدی وجود ندارد و اگر نادری نمی‌بود، ایرانی نیز با این محدوه جغرافیایی در نقشه‌ها یافت نمی‌شد. بنابراین با هر دیدگاهی که درباره او قضاوت کنند چیزی از عظمت و بزرگی این مرد وطن دوست کاسته نخواهد شد. نادر هنگامی که کشور ایران را از گزند دشمنان نجات داد و پس از آن که ماهیت و بی‌کفایتی شاه طهماسب صفوی در جنگ نابخردانه با عثمانی‌ها بر همگان روشن گردید، با مشورت و پیشنهاد اطرافیان برای رسمیت دادن و اعلام پادشاهی خود اقدام به تشکیل مجلس یا شورایی در دشت مغان کرد و این عملی بود که قبل و یا بعد از آن در تاریخ استبدادی کشور سابقه نداشت. در این زمان اگر بپذیریم که نادر علی‌رغم موقعیت ممتاز و حمایت مردمی که برخوردار بود، چرا متوسّل به تشکیل این انجمن گردید تا آن وقت متوجّه اهداف عمیق‌تر وی خواهیم شد.

 از آن جا که سرگذشت چنین افرادی همیشه مورد نقّادی قرار خواهد گرفت، بعضی در رابطه با همین عمل نیز او را مورد نکوهش قرار داده‌اند و می‌گویند هدف او انجام ریاکاری و صحنه سازی بوده است، وگرنه از قبل تمام زمینه‌ها برای انتخاب پادشاهی وی طرّاحی و فراهم گردیده بود. دکترشعبانی در همین مورد می‌نویسد:«ظاهراً محارم نادر چون طهماسب‌قلی بیگ جلایر و میرزا زکی و ملا علی‌اکبر در میان مردم راه افتاده، آنان را برای وادار کردن نادر به قبول سلطنت راهنمایی می‌کردند. از حق نگذریم که تا این جا سخنانی مطابق با واقع بر زبان می‌رانده‌اند و اقدامات آنان در بیدار کردن وجدان مردم تأثیری به سزا داشته است. تلاش نادر بر این بود که حقیقت احوال مردم را درک کند و در برابر نیازهای حقیقی کشور از هوشیاری و آگاهی آنان کمک بگیرد، چه سلسله‌ ریشه‌دار صفوی برای تقویت ارکان حکومتی خود سیاست مذهبی در پیش گرفته بود و در همه حال به طور موفّقی از تمایلات و احساسات مذهبی مردم استفاده می‌کرد. گرفتاری‌های بی‌شماری که از رهگذرِ نفوذ خرافات و عناصر ناصالح ایجاد شده بود؛ مصدر برخی ناملایمات برای مردم ایران شد و ذهن دورنگرِ نادر این بار باید تدابیر قاطعی می‌اندیشید و با عوامل مؤثّر، از ریشه روبه‌رو می‌شد. مشاوران درست‌اندیش او نیز همین نظر را داشتند و مناسب بود که در مجمع حقیقی اهل بینش و دانش چنین مهمّی حتی به صورت پیشنهادِ صاحب قدرت و به اصطلاح فرمایشی مورد ملاقه قرار گیرد. با توجّه به آن چه در تاریخ شایسته‌ی بررسی است، به حساب گرفتن مردم باید برای او افتخار بزرگی محسوب شود.»[1] همچنین مایکل آکس دورتی ضمن اشاره به صحنه سازی نادر معتقد است که وی اهداف مهمتری را دنبال می‌کرده است و می‌نویسد:«نادر این بار هم یک تئاتر سیاسی را به صحنه آورده بود که آن چادر ارغوانی، جلوه‌گری جزایرچی‌های آب‌دیده، نیایش‌ها و سخنرانی‌ها همه، عناصر پشت پرده‌ی آن و یا نقّاشی‌های عقب صحنه بودند؛ جز آن که جزایرچی‌ها، نسقچی‌ها و سایر شرّها، بازیگران واقعی آن بودند. البتّه کلمات نمایشی بود امّا، شمخال‌های دراز، غدّاره‌ها، تبرها و چماق‌ها اثاثیه‌ی صحنه نبودند. نادر سه هفته پیش از آن را به هدر نداد. به دقّت زمینه‌ی آن چه را که در ذهن داشت آماده کرد و این تمهید فقط شامل محفل داخلی او نمی‌شد، بلکه برجستگانِ سایر هیأت‌های نمایندگی را نیز در برمی‌گرفت. نادر کاملاً می‌دانست چه می‌کند. شرط‌های مذهبی نادر در پیمان میان او و نمایندگان در قوریلتای دشت مغان اهمیّت فراوان داشت. اثرات خواسته‌های نادر در آن عمیق بود. عمیق‌تر از آن بود که فی‌المجلس تشخیص داده شود. از همان آغاز روشن بود که نادر مصمّم است با حمایت مذهبی‌ای که سلسله صفوی از اسلام شیعی نصیب خود کرده، مقابله کند و آداب مذهبی مهّم شیعی را رفته رفته تعطیل نماید. نظام حکومتی او بر آن بود تا سنّت‌های مذهبی و سلسله‌ای صفویه را به کلّی پاک کند. تجدید جهت‌گیری ایران به سوی تسنّن، تأثیرات ضمنی مهّمی در خارج از ایران نیز برجا می‌گذاشت و مقصود نادرشاه از شروط‌های مذهبی در مجمع مشورتی، در واقع برای جلب نظر گنجعلی پاشا سفیر عثمانی هم بود.»[2]  محمّد شفیع نیز تنها به تصنّعی بودن و اجبار تمام بزرگان برای انتخاب نادر اشاره دارد و می‌گوید:«..... این مثل بدان آورده شد که به عینه حقیقت نادرشاه در روز جلوس سلطنت آینه‌دار عارض صورت حال گرگ و شیر است.[3]  از این جهت که نخست دو تن از امیران عمده را بی‌موجب سیاست فرموده، در باب تعیین سلطنت سخن در میان آورد. دیگران از ترس جان خویش، یک دل و یک زبان به عرض والا رساندند که سوای ذات کرامت صفات، امروز کسی دیگر مستحق این امر عظیم نیست.»[4]

همان گونه که اشاره شد دیدگاه هماهنگی در رابطه با شورای دشت مغان وجود ندارد و هرکس بر مبنای تفکّرات شخصی و همان اطّلاعات اولیّه و شرح حال نادر به توجیه آن پرداخته‌اند و گاهی بعضی از افراد چنان راه افراط را پیموده‌اند که مطالب آنان با واقعیت هیچ ارتباطی ندارد. چنان که به نقل از یک مورخ هلندی آمده است که اصلاً محل تشکیل انجمن در دشت مغان نبوده و در قصر پادشاه در اصفهان برگزار شده است و ایشان آمیخته با تخیّلات در ادامه سخن خود می‌گوید:«فردای روز انتخاب با موکب باشکوهی وارد اصفهان شد و تمام اعیان و بزرگان حاضر در مجلس مؤسّسان در حالی که جامه‌های فاخر بر تن داشتند و بر اسب‌هایی با ساز و برگ گرانبها سوار بودند،جزو ملتزمین رکاب محسوب می‌شدند. اشراف و ثروتمندان پایتخت نیز به دنبال حاکم در جلو دروازه‌های شهر او را پیشواز کردند و حاکم تعظیم‌کنان کلیدهای شهر را تقدیم داشت. سپس به مسجد بزرگ رفت و در آن جا به طور رسمی تاجگذاری نمود و او را نادرشاه خواندند. سراهای شاهی اصفهان و حومه در دوران جنگ‌های داخلی صدمات زیادی دیده بود. شاه فرمان داد به سرعت آن‌ها را عمارت کنند و نظرش این بود که این سراها با شکوهی بیشتر از پیش و با سبکی نو مفروش و آراسته گردند. فرنگیانی که پیوسته در نزد او هستند در آرایش عمارت مطابق ذوق و قریحه خود بدو تعلیم دادند! فرمان داد دیوارهای شهر را که هنگام محاصره افاغنه از چند جا خراب شده بود، مرمّت کنند و استحکامات ارگ شهر را که سابق تقریباً بی‌دفاع بود افزایش دهند و معبری در نزدیکی قصر بسازند تا مسلمانان فریقین بدون در نظر گرفتن اختلاف عقاید و به طور مساوی در آن گرد آیند و بالاخره به دستور وی برای بهبود میدان و گردشگاه شهر که از شاه‌عباس کبیر است اقداماتی به عمل آید. در اثر همّت نادرشاه این آثار به وضع پیشین برگشت و از این که این پادشاه توانست آثار شاه‌عباس را زنده کند وجهه زیادی در بین ملّت کسب کرد!!»[5] همچنین هنوی بر اساس عقیده خود نسبت به سلطنت رسیدن نادر می‌نویسد:«بدین ترتیب این آلت غضب خداوندی در اثر نبوغ و جاه‌طلبی مقصود خود را عملی کرد و طهماسبقلی‌خان به جائی رسید که سزار بدان مقام نایل نشده بود. در صورتی که دلیری و جوانمردی این سردار نامی رومی کمتر از دلیری و جوانمردی این غاصب ایرانی نبود و با وجود این در فرهنگ و ادب و انسانیّت مقامی داشت که نادر در حقیقت بدان پایه نمی‌رسید. کرومول نتوانست به سلطنت برسد، زیرا مهارت و هوشیاری و شجاعت و اراده او به حدّی نبود که وی شایستگی لقب پادشاه را داشته باشد. روم که بی‌نهایت فاسد شده بود و وضع آن تغییرِ حکومتی را ایجاب می‌کرد که در نتیجه‌ی آن مردم به افتخارات فراوان نایل آمده بودند، باز دارای اشخاص شرافتمند و دلیری بود که کشتن ظالم (ژولیوس سزار) را لازم می‌دانستند. در انگلیس اشخاصی یافت می‌شدند که اصول اخلاقی درستی داشتند و به اشتباه خود که عبارت از تغییر حکومت از سلطنت به جمهوری بود پی برده بودند، ولی در ایران جهل و نزدیک‌بینی و فساد و اخلاق عمومی زمینه را برای بردگی ملّت آماده ساخت و چند سال بعد، در همان نقطه که نادر به سلطنت برداشته شد، کلّه‌منارهایی بر پا گردید. نادر پس از آن که به اوج آرزوی خود رسید شروع به اعمال قدرت نامحدودی کرد که به دست او سپرده شده بود. با وجود این سبعیّت جبلی و قساوت طبیعی خود را با چند عمل سخاوت‌مندانه تعدیل کرد. بدین معنی که مدّت سه روز نمایندگان را به خوبی پذیرفت و با آن‌ها به ادب رفتار نمود. در جزو تفریحات لشکرگاه یکی آن بود به بشقابی طلایی که روی میله‌ی بلندی قرار داشت تیراندازی می‌کردند و اگر کسی آن را با تیر می‌زد آن بشقاب را با یک دست خلعت دریافت می‌داشت. آنگاه نادر دستور داد که این بیت را بر مُهر آن حک کنند:

نگین دولت و دین رفته بود چون از جا                   به نام نادر ایران قرار داد خدا

و بر سکّه‌های او این بیت را بنویسند:

هست سلطان بر سلاطین جهان                              شاه شاهان نادر صاحب قران

همچنین این بیت را بنویسند:

سکّه بر زر کرد نام سلطنت را در جهان      نادر ایران زمین و خسرو گیتی‌ستان»[6]

در هر صورت نادر در شورای دشت مغان به پادشاهی رسید و در توصیف این مجلس نادر، مایکل آکس با شرحی کامل می‌نویسد:«نادر پس از آزادسازی ایروان با ارسال نامه‌هایی به بزرگان، روحانیون عالی‌رتبه و صاحب‌منصبان به آنان دستور داد برای شرکت در یک قوریلتای به قزوین یا تبریز بیایند. در این قوریلتای قرار بود بزرگان کشور در باره برقراری یک حکومت منظّم در کشور که بنا به ادعای نادر در نتیجه ضرورت پرداختن به بازپس‌گیری ایالات از دست رفته معقول باقی‌مانده بود به بحث و تبادل نظر بپردازند. او سپس با ارسال نامه‌های دیگری به بزرگان کشور دشت مغان را به عنوان محل برگزاری قوریلتای برگزید. مغان که اکنون میان جمهوری آذربایجان و ایران تقسیم شده است، دشت وسیع و علفزاری پهناور است و این زمین چنان صاف و هموار است که اگر سیبی را بر زمین بیندازی از فاصله‌ای بسیار دور می‌توانی آن را ببینی. در این دشت پهناور نه سنگی وجود دارد و نه آثاری از سنگ به چشم می‌خورد. انواع بسیاری از گیاهان و علف‌ها در این دشت می‌روید. پرندگان وحشی و دسته‌های خوک و گراز همچون گله‌های گوسفند در حرکتند. نادر مغان را به خاطر فراخ بودن دشت، وجود منابع آب و علوفه فراوان جهت تأمین علوفه‌ی اسب‌ها و سایر چهارپایان بی‌شمار مدعوین انتخاب کرده بود. علی‌رغم این وفور، برای اسکان حدود 20000 مدعو مسکن کافی وجود نداشت. نادر دستور داد دوازده هزار کلبه از شاخه‌های نی بسازند. بعضی از بناهای مهّم از جمله کاخ، دیوانخان و ایوان از چوب ساخته شد. در این اردوگاه مسجد، آسایشگاه‌ها، بازار و هر آن چیزی که برای یک شهر کوچک لازم بود ساخته شده بود. اردوگاه در غرب ملتقای دو رود ارس و کُر برپا شد. دو پل موقّت یکی بر روی ارس و دیگری اندکی پائین‌تر از محل تلاقی کُر و ارس ساخته شد. قشون نادر در کنار پل ارس اردو زده بود. در دو طرف پل، پائین‌تر از محل تلاقی رودها دو قلعه برای استقرار توپخانه ساخته شد. نادر بروز هرگونه خطری را پیش‌بینی کرده بود.

اجلاس مغان را قوریلتای می‌گفتند که واژه مغولی بود. کاربرد این واژه تأکید دیگری بود از طرف نادر برای منتسب کردن خود به فاتحان آسیا یعنی چنگیز و تیمور. چنگیز قوریلتای را برای قدرت‌نمایی در برابر بزرگان و اشراف مغول و ظاهراً برای جلب تأیید آن‌ها برگزار می‌کرد. لیکن مشارکت واقعی در کار نبود. او قوریلتای را نه برای انتخاب فرمانروا بلکه به منظور تأیید و کسب مشروعیت برپا کرد. قوریلتای نادر در مغان نیز کارکرد مشابهی داشت. مفصل‌ترین و جاندارترین گزارش قوریلتای را آبراهام خلیفه ارامنه ارائه کرده است. آبراهام کرتی از بیم بروز سوء تفاهمی دیگر، پیش از آغاز قوریلتای در 14 ژانویه 1736 وارد مغان شد و مراسم کریسمس ارمنی را در مغان برگزار کرد. لیکن پس از مراسم کریسمس برف بارید و هوا به شدّت سرد شد. کلبه‌های ساخته شده از نی محافظ کافی در برابر سرما نبود. خلیفه نزد نسقچی‌باشی (که مأمور تهیّه مقدمات قوریلتای بود) رفت و از او اجازه بازگشت خواست تا بتواند تا زمان ورود نادر در جای امن‌تر و راحتی منتظر بماند. همه نگران آن بودند که مبادا نادر مدعوینی را که پیش از وی در قوریلتای حضور نداشته باشند عقوبت کند. نسقچی‌باشی بیش از دیگران نگران عقوبت نادر به دلیل عدم تهیّه امکانات کافی برای دعوت شدگان بود. با وجود این نسقچی‌باشی به خلیفه اذن بازگشت داد و به او گفت چون خلیفه پیر و ناخوش است او را مجبور به توقّف در اردوگاه نخواهد کرد. چندی از رفتن خلیفه از مغان نگذشته بود که او ناگزیر به اردوگاه برگشت، زیرا نادر در 22 ژانویه وارد مغان شد.

طی چند روز بعد تعداد کثیری از بزرگان سرتاسر کشور به محل قوریلتای در مغان وارد شدند. ابراهیم‌خان برادر نادر و طهماسب‌خان جلایر از مشهد، پیر محمّدخان حاکم هرات و تقی‌خان از شیراز وارد مغان شدند. هر روز هنگام طلوع آفتاب بزرگان، حکّام ایالات و شهرها، فرماندهان قشون، رؤسای قبایل و ملاها جهت باریابی به دیوانخانه می‌رفتند. نادر دو یا سه ساعت بعد وارد دیوانخانه می‌شد. پس از مراسم نماز و دعا 3000 هزار جزایرچی در سه یا چهار صف فشرده به محوطه حصارکشی شده می‌رفتند. هر کدام از جزایرچی‌ها یک تفنگ جزایر سنگین با حمایل مزیّن به طلا و نقره حمل می‌کردند. افزون بر جزایرچی‌ها که چندان ترسناک و رعب‌انگیز به نظر نمی‌رسیدند 200 نسقچی، 300 یساول (تبرزین نقره داشتند و مأمور اعدام بودند) و 300 خان‌زاده (مسؤول اجرای تنبیه و کتک زدن به مجرمان بودند) و شماری کشیک‌چی در اردوگاه حضور داشتند. پس از استقرار نگهبانان و نفرات قشون در جایگاهایشان میهمانان مطابق تشریفات به ترتیب مقام در کنار نادر می‌نشستند. سپس میهمانان با نمایش پهلوانان و مبارزه شترها سرگرم شدند. پس از اتمام سرگرمی نادر جهت استراحت به اقامتگاهش برمی‌گشت و با دوستان نزدیکش از جمله طهماسب‌خان جلایر، حسنعلی‌خان اصفهانی و میرزا زکی به میگساری می‌پرداخت. این افراد به همراه ابراهیم‌خان برادر نادر در باره اداره قوریلتای به نادرشاه مشاوره می‌دادند. حسنعلی‌خان و میرزا زکی بیشتر نیز در موضوع خلع طهماسب مشاور نادر بودند. نادر هر روز عدّه دیگری از نمایندگان را به حضور می‌پذیرفت و به منظور کشف نیّت میهمانان از آنان با شراب پذیرایی می‌کرد. بر خلاف مجالس میگساری قبلی دوستان نزدیک نادر در این میهمانی عمومی شرکت نمی‌جستند. پس از اتمام مجلس میگساری نادر جاسوسانی را در تاریکی شب به اطراف چادر میهمانان می‌فرستاد تا به سخنانشان در حالت مستی گوش فرا دهند.

پس از چند روز چادر بزرگی به طول بیش از 70 متر به محل قوریلتای آوردند. خدمتکاران نادر چادر را در محل محصوری که برای نادر و درباریانش در نظر گرفته شده بود، برافراشتند. چادر به رنگ سرخ ارغوانی بود. 20 ستون داشت که بر نوک هر ستون یک گوی نقره‌ای به بزرگی یک هندوانه نصب شده بود. میهمانان در 14 فوریه برای عرض تبریک عید فطر در این چادر عظیم به حضور نادر بار یافتند. از میهمانان با شربت و شیرینی و رقص و موسیقی پذیرایی شد. نادر بر روی فرش گرانبهایی نشسته بود که مرصّع به قطعات طلا و مرواریدهای خلیج فارس بود. این فرش به سفارش او در اصفهان بافته شده بود. همه این جلوه‌ها و اقدامات بیهوده و بدون هدف صورت نمی‌گرفت. این نمایش‌ها و مراسم برای تحت تأثیر قراردادن و ترساندن نمایندگان حاضر در قوریلتای و پیشبرد یک هدف جدّی انجام می‌گرفت. هدف فهماندن این نکته بود که نادر همه چیز درخور شاه را جز نام و عنوان در خود دارد. روز بعد به جای باریابی‌های معمول میهمانان را در یک محوّطه باز که با اقامتگاه اندکی فاصله داشت جمع کردند. هفت نفر از مشاوران نادر از جمله طهماسب‌خان جلایر و میرزامهدی به نسقچی‌ها دستور دادند تا نمایندگان را گروه‌گروه نزد آن‌ها بیاورند. مشاوران به هر یک از گروه‌ها می‌گفتند نادر از آن‌ها خواسته است تا در باره انتخاب یک فرد مناسب برای سلطنت به کنکاش بپردازند. مشاوران به نمایندگان می‌گفتند که نادر به یاری پروردگار کشور را از وجود دشمنان پاک کرده است. اکنون که کشور در امنیت به سر می‌برد او به دلیل خستگی آرزویی جز بازگشت به کلات در خراسان را ندارد. شما می‌بایست یا یکی از شاهزادگان صفوی یا فرد لایق‌ دیگری را به سلطنت بردارید. مشاوران به نمایندگان می‌گفتند فکرتان را بکنید و فردا پاسختان را بگوئید. پیش از برپایی قوریلتای شاکیانی مبنی بر بازگشت یکی از شاهزادگان صفوی به سلطنت بر زبان‌ها جاری بود. احتمالاً بعضی از نمایندگان ساده‌لوح و نیز طرفداران خاندان صفوی که از پیام نادر به وجد آمده بودند در باره انتخاب یکی از شاهزادگان صفوی تأمّل پرداختند. امّا اغلب نمایندگان که مصیبت‌ها و فجایع ناشی از تهاجم افغان‌ها و نیز نجات کشور را به دست نادر دیده بودند علی‌رغم زمامداری خشونت‌آمیز، او را بهترین نامزد سلطنت می‌دانستند. با این که هنوز کسی پیشنهادش را ارائه نکرده بود، امّا تنها گزینه‌ی پیشنهادی عملاً کسی جز نادر نبود. بار دیگر نمایشی سیاسی به اجرا در می‌آمد که در آن جزایرچی‌های مخوف، نمازها، خطبه‌ها و چادرها فقط تزئینات پشت صحنه بودند. نادر سه هفته‌ی نخست قوریلتای را به بیهودگی سپری نکرد. او علاوه بر حلقه نزدیک دوستانش از شخصیت‌های مهّم، هیأت‌های نمایندگان و میهمانان نیز برای نیل به مقصود خود بهره برد. بعضی از بزرگان از بیم متّهم شدن به مخالفت، پیش از انقضای مهلت پاسخشان را به مشاوران نادر ارائه کردند. هفت مشاور نادر بدون خستگی برای گرفتن پاسخ به صدها هیأت و گروه رجوع می‌کردند. کار جمع‌آوری پاسخ‌ها تا طلوع آفتاب طول کشید. همه نمایندگان یک صدا اعلام کردند که ما شاهی جز نادر نمی‌شناسیم. احتمالاً در همین اثنا بود که یکی از جاسوسان نادر که در پشت چادر ملاباشی پنهان شده بود، خبر آورد که ملاباشی می‌گوید هرکس قصد سلسله صفویه نماید، اعقاب او در عرصه عالم نخواهد ماند. روز بعد به دستور نادر طناب در گردن ملاباشی انداخته نزد نادر آوردند. سپس او را خفه کردند. اگر در ذهن برخی نمایندگان شبهه‌ای در باره منویات نادر باقی‌مانده بود با اعدام ملاباشی این شبهه به کلی رفع گردید.

روز بعد نمایندگان حاضر در قوریلتای در محل اقامت نادر جمع شدند. نسقچی، نمایندگان را به محوطه باز هدایت کردند. نمایندگان در آن جا گروه‌گروه روی چمن نشستند. پس از مدّتی هفت مشاور نادر همه آن‌ها را در یک گروه بزرگ گرد آوردند و به آنان گفتند که نادر می‌گوید حال که شما راضی به بازگشت من به خراسان نیستید به سه شرط تقاضای شما را قبول می‌کنم. نخستین شرط این است که ایرانیان از طرفداری خاندان صفوی دست بردارند و هیچ یک از فرزندان آن خاندان را پناه ندهند. دوم ایرانیان از سب و رفض عمر و عثمان دست بردارند و از زدن سر و سینه و ریختن خون خود در روز عاشورا خودداری کنند، زیرا اختلاف مذهبی میان ایران و عثمانی که از زمان اسماعیل اوّل برقرار شده موجب خون‌ریزی میان مسلمین است. ایرانیان مذهب اهل سنّت را قبول کنند و امام‌جعفر را به عنوان رئیس مذهب خود بشناسند. سوم این که پس از مرگ نادر ایرانیان سلطنت و اخلاف و اعقاب او را به رسمیت بشناسند و در حقّ آنان خیانت نورزند. این شرط آخر نشان می‌دهد که نادر مستبدّی نبود که قدرت را صرفاً برای خود بخواهد بلکه در صدد تأسیس یک سلسله پادشاهی بود. او بر آن بود که خانواده‌اش را به مرکز و کانون قدرت تبدیل کند. عمر خاندان صفوی به سر آمده بود، به نمایندگان گفته شد در باره این شروط به تأمّل بپردازند.

 سند حاوی شروط نادر تنظیم شد. امضاء و مهر کردن این سند توسّط نمایندگان سه روز به طول انجامید. پس از این که نمایندگان حاضر سند را امضاء کردند نادر هدایایی میان آن‌ها تقسیم کرد. به هرکدام از بزرگان حاضر به فراخور مقامشان خلعت‌هایی اعطا کرد. مراسم تاجگذاری در 8 مارس 1726 که منجّمان به عنوان روز سعد تشخیص داده بودند، برگزار شد. نادر در روز تاجگذاری مطابق معمول، بقیّه نمایندگان و میهمانان را به حضور پذیرفت. در مراسم تاجگذاری ابراهیم‌خان برادر نادر، مرتضی‌خان پسر کوچک وی و برادرزاده‌اش علیقلی، تهماسب‌خان جلایر، میرزا زکی و سایر نزدیکانش در دو طرف او نشسته بودند. میرزا زکی تاج طلایی را که شکل کلاه‌خود و مرصّع به جواهرات و مروارید بود بر سر نادر گذاشت. از حاضران پس از اقامه نماز و دعا در جام‌های طلایی و بر روی سینی‌های طلایی با گلاب و شربت پذیرایی شد. در پایان بزرگان و امرا در برابر شاه جدید به رسم معمول زانو زدند. اکثر میهمانان پس از مراسم تاجگذاری مجلس را ترک گفتند. دختران و پسران رقّاص و مطرب به اجرای موسیقی و رقص پرداختند. پس از نیم ساعت بقیّه میهمانان نیز مجلس را ترک گفتند. نادر دو ساعت بعد تاج را از سر برداشت و بار دیگر کلاه چهارگوش نادری را که شال سفیدی به دور آن پیچیده بود بر سر نهاد. پس از قوریلتای مغان نام نادر در سکّه‌ها و خطبه‌های نماز جمعه چنان که در کشورهای اسلامی رسم بود، خوانده شد و چنان که معمول بود یکی از شاعران مادّه تاریخی به مناسبت جلوس نادر به تخت سلطنت (1148) ساخت. مادّه تاریخ مذکور الخیرفی‌ماوقع بود که بر روی سکّه‌ها حک گردید. لطیفه‌گویان با تغییر حرف اوّل ماده تاریخ آن را به لاخیر‌فی ما وقع تبدیل کردند.»[7]



[1] - ص 38 تاریخ تحولات سیاسی- اجتماعی ایران در دوره‌های افشاریه و زندیه دکتر رضا شعبانی - 1377

[2] - ص 275 شمشیر ایران(نادرشاه) مایکل آکس دورتی ترجمه محمّد حسین آریا - 1388

[3] - منظور این داستان می‌باشد که گرگی و روباهی در خدمت شیری بودند. روزی شیر، آهویی را صید کرد و به گرگ و روباه گفت: حالا چگونه آن را تقسیم کنیم؟ گرگ گفت: دل و جگرش مال شیر که سلطان ماست، باشد. شیر ضربه‌ای بر سر گرگ زد که مغزش متلاشی شد. بعد رو کرد به روباه و گفت: به نظر تو آهو را چگونه تقسیم کنیم؟ روباه مکّار گفت: دل و جگر و قلوه‌گاه و کلّه پاچه‌اش را صبحانه میل فرمائید، راستا و امعاء و احشاء را ناهار و بقیّه را شب نوش جان کنید. شیر بسیار خوشش آمد و پرسید که این همه استعداد و هوش را از کی آموخته‌ای؟ روباه گفت: از مغز متلاشی شده گرگ .

[4]- ص 145 نادرشاه بازتاب حماسه و فاجعه ملی احمد پناهی سمنانی

[5] - ص 171 تاریخ ایران ا. دو کلوستر ترجمه دکتر محمّد باقر امیرخانی

[6] - صص 159 و 160 زندگی نادرشاه تألیف جونس هنوی ترجمه اسماعیل دولت شاهی

1- برگزیده‌ای از صفحات 207 تا 228 شمشیر ایران سرگذشت نادرشاه افشار مایکل آکس ورسی ترجمه حسن اسدی - 1389

7- آینه عیب نما, نگاهی به دوران افشاریه . زندیه, علی جلال پور, 1397, ص 194

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد