دوران نادر سراسر شگفتی از هیجانات با سرانجامی نافرجام میباشد. در مدّت کمتر از دو دهه تمام ایران از وجود دشمنان خالی شد و در سایهی مدیریت نادر به یکی از ارتشهای مجهّز آن زمان تبدیل شد. تمام نبردهای نادر که بر علیه دشمنان داخلی و خارجی انجام گرفت به تنهایی بیانگر نقش و اهمیّت این شاه نادر میباشد، امّا پس از آن که به هندوستان لشکر کشید شهرت جهانی یافت و ملقّب به آخرین جهانگشای آسیا گردید. در مورد علت و بهانه حمله به هند چندین عقیده ابراز شده است ولی آن چه مسلّم است و زیربنای تمام جنگها میباشد، آنهایی که میکشتند و یا کشته میشدند هیچ گاه به عمق و اهداف پشت پردهی اقدامات خود پی نبردهاند. مردم دهلی نیز همانند اهالی دیگر شهرها فقط نظارهگر کشتار و غارت و چپاول خود بودند و از ورود و خروج نادر همین نکات را لمس کردند و چه بسا که بزرگان دربار هند نیز با نادر ملاقاتی نداشتهاند. علت اصلی لشکرکشی به هند را باید در توانایی نادر و از سوی دیگر ضعف و انحطاط بازماندگان شاهان مغولی و به خصوص از زمان سلطنت اورنگ زیب دانست که در هنگام فرمانروایی محمّدشاه گورکانی به مرحله فروپاشی رسیده بود و از این نظر به دربار شاه سلطان حسین صفوی شباهت بسیار داشت.[1] در این زمان اگر نادری وجود نمیداشت به یقین محمود افغانها پیدا میشدند و فراتر از آن استعمارگر پیر یعنی انگلیس در کمین شکار آنان نشسته بود.
نادر پس از آن که در سال 1148ه.ق به پادشاهی رسید، با توجه به فراهم بودن زمینهی سقوط محمدشاه به سمت قندهار حرکت کرد و در آن جا بود که با شنیدن اخبار موثّق عزم خود را در لشکرکشی به هند مسجّل ساخت. از این هنگام به بعد است که مورّخان در جستجوی علل و بهانه لشکرکشی نادر به هند برآمدهاند و بر اساس منابع موجود وقوع آن را به افکار قبل و یا در زمان محاصره قندهار نسبت دادهاند.
افرادی مانند جیمس فریزر با توصیف کامل خود و همچنین هنوی نیز به تَبع از او علّت حمله را دعوت درباریان محمّدشاه از نادر ذکر میکنند. هنوی مینویسد:«میگویند که ضمن محاصره قندهار بعضی از درباریان امپراتور هند با نادر مکاتبه خیانتآمیز میکردند که جزء آنها باید نظامالملک حاکم دکن را که در دهلی اقامت داشت و سعادتخان حاکم اود را نام برد. نادر که در توطئهچینی و داد و ستد استاد بود پس از وقوف بر وضع امپراتور هند و ضعف ارتش او کسانی را که حاضر به شورش بودند یا در نهانی موافق نقشههای او بودند تحریک کرد و به آنها وعده داد که در نتیجهی موفقیّت از حمایت او و سایر مزایا بهرهمند خواهند شد.»[2] دکتر میمندینژاد این نظریه را مردود میشمارد و مینویسد:«...چنان که ذکر شد علت اساسی حمله نادر به هندوستان از بیاعتنایی محمّدشاه و درباریانش سرچشمه گرفت. در صورتی که به درخواستهای نادر ترتیب اثر داده شده بود بدون تردید این لشکرکشی انجام نمیگرفت. در کتب تاریخ برای قشونکشی نادرشاه به هندوستان علل دیگری ذکر نمودهاند که لازم است در اطراف هر یک از آنها توضیحات مختصری داده شود:
1 - بنا به نوشته لاکهارت علّت روی آوردن نادرشاه به طرف هندوستان که عدّهای از مورّخان هندی و اروپایی معاصر به آن اشاره کردهاند، این است که نظامالملک نایبالسّلطنه و سعادتخان که یکی از فرمانداران بزرگ هندوستان بودند و اصلاً اهل ایران بودند، پنهانی و در خفا نادرشاه را دعوت نمودند به هندوستان قشونکشی کند و کشور هندوستان را تسخیر نماید؛ این ادّعای بعضی مورّخان معاصر مورد قبول عمومی نیست زیرا در کتاب لاکهارت از قول هانوی چنین اظهار نظر شده است. با اطّلاعات کاملی که نادرشاه از اوضاع هندوستان داشت برای عملی ساختن نقشه تسخیر آن کشور احتیاجی نداشت به خیانتکاران داخلی متوسّل گردد. این ادّعا که نادرشاه به دعوت نظامالملک و سعادتخان به هندوستان حمله کرده باشند به هیچ وجه منطقی و صحیح نیست، زیرا اولاً در کتب نوشته شده در ایّام پادشاهی نادرشاه به آن اشاره نشده است. ثانیاً در کتبی که بعد از نادرشاه نوشته شده هیچ گونه نقل قولی راجع به این موضوع نگردیده است. ثالثاً اگر نظامالملک و سعادتخان مردان بزرگ و مقتدری بودند از هرج و مرج دربار محمّدشاه بهتر میتوانستند استفاده کنند تا این که به نادرشاه متوسّل شوند و جنگ را به خاک هندوستان بکشانند و خرابیها به بار آورند. نسنجیده و نفهمیده خود را به گرداب بیافکنند. رابعاً در صورتی که چنین عملی انجام شده بود بعد از فتح و پیروزی نادرشاه میبایستی نسبت به کسانی که به او خدمت کرده بودند، پاداشی داده باشد. در هر حال شایعهی دعوت نادرشاه از طرف نظامالملک که نسبت به محمّدشاه وفادار مانده، در بستن قرارداد متارکه جنگ با نادرشاه وارد مذاکره گردیده است، به هیچ وجه صحیح و منطقی به نظر نمیآید.
2 – آن دسته از مورّخین تازه به دوران رسیده که تاریخ نویسی مینمایند تا تاریخ را تقلیب کنند و مورد استفاده دیگران قرار دهند و به خصوص سعی دارند رعب و ترسی در دلها پدید آورند، این ها را شایع ساختهاند. حرکت نادرشاه به هندوستان از آن جهت بوده است که انگلستان علاقه داشت، هندوستان تجزیه گردد و اقتدارش از هم بپاشد تا بتواند در هندوستان نفوذ خود را بسط دهد. این بزرگواران به صراحت میگویند: انگشت انگلستان در کار بوده و حرکت نادرشاه به طرف هندوستان به تحریک ایادی انگلستان انجام گرفته است. یکی از این اشخاص پست و پلید که خود را نویسنده و مورّخ میخواند و هر روز به رنگی درمیآید و در هر لباسی که باشد از خدمت به اربابان فروگذاری نمینماید، برای این که اربابان خود را بزرگ جلوه دهد نه تنها حملهی نادرشاه به هندوستان را مربوط به دسیسهبازی انگلستان میداند، بلکه وقاحت را به آن حد رسانده که حمله اعراب به ایران در چهارده قرن قبل را در اثر تحریکات اربابان خود جلوهگر میسازد. در حالی که در آن موقع انگلستان محلّی از اعراب نبوده است. زهی پستی و دنائت و خیانت.»[3] امّا محمّدشفیع تهرانی(وارد) و مایکل آکس علّت حمله را ناشی از اهداف گذشته نادر دانسته و معتقدند که مسأله فرار افاغنه به آن دیار بهانهای بیش نبوده است. مایکل آکس مینویسد:«از فوریه 1734 شایعات حمله نادر به هندوستان بر سر زبانها بود. امّا احتمالاً نادر از همان اوایل 1730 که بر اشرف غلبه یافت و در حوالی شیراز بود با ارسال پیغامهایی به امپراتور مغول خواستار جلوگیری از ورود پناهندگان و فراریان افغان به قلمرو هند شده بود، چنین هدفی را در سر میپرورانده است. عدم اقدام و پاسخگویی هندیها به درخواست نادر بعدها بهانهی لازم برای حمله به هندوستان را فراهم آورد. او در حقیقت با عزم حمله به هندوستان، فرمان تهیّه مقدمات عملیات قندهار را صادر کرد.»[4] ناصر نجمی نیز به تبع این عقاید بهانه لشکرکشی را به قتل رسیدن سفیران نادر میداند و مینویسد:«نادر بعد از تاجگذاری ابتدا علیمردانخان بعد محمّدعلیخان قولّرآقاسی و محمّدخان ترکمان را به دربار محمّدشاه فرستاد که به دلایل نامعلوم او را کشتند. نادر از این امر بسیار ناراحت شد و به او نامه نوشت که به واسطه عدم انتظامات و اوضاع به همریخته کشور شما، یکی از سفرای من بر خلاف قوانین دنیا و به خصوص قوانین و احکام مقدس اسلام در پایتخت کشور شما به قتل رسیده. از این رو برای جبران لطمه بزرگی که به حیثیت ما وارد شده است و رفع مسائل دیگر میباید قسمت شرقی افغانستان را به طور گروگان با پنج میلیون تومان وجه به عنوان خسارت جمعآوری کرده و بدون هیچ گونه عذر و بهانهای به کشور ما تسلیم و تحویل نمایند.»[5] در دیدگاهی دیگر آ. دوکلوستر مینویسد که محمّدشاه بعد از شنیدن اخبار قدرتیابی نادر به او نامه مودّتآمیز نوشت و میگوید:«محمدشاه از سرعت فتح قندهار و پیروزیهای پیاپی شاه جدید ایران خبر یافت و از همسایه خود به وحشت افتاد و چون میترسید این پادشاه مغرور سپاهیان سلحشورش را به هندوستان کشاند بیدرنگ سفیری با هدایای گرانبها به نزد نادر فرستاد و گمان نمیبرد که روابطش با یاغیان افغان فاش شده است. این سفیر مأموریت داشت پادشاهی و پیروزیهایی را که از شمشیر نصیب نادر شده بود تهنیت گوید و پیشنهاد کند که پیمانهای پیشین صلح بین دو دولت تجدید گردد.»[6] و برخلاف این دیدگاه تقوی پاکباز و محمّد ملایری معتقدند که این نادر بود که نامه به محمّدشاه نوشت و تقاضاهای دیگر نمود و میگویند:«هنگامی که نادر در قندهار بود نامهای دوستانه به محمّدشاه، شاه هندوستان نوشت و از او درخواست نمود که دو ولایت غزنین و کابل را که از زمانهای پیش جزو خراسان شمرده میشد به ایران واگذار نماید. محمّدشاه جوابی به نامه نادر ننوشت و فرستاده نادر را یک سال دربند نگاه داشت. نادر چون فرستادهاش از هند برنگشت و از پیشآمد او آگاه گردید به آراستن سپاه برای جنگ با هندیان پرداخت و فرستاده دیگری فرستاد و نامهای نوشت که یک سال است پاسخ نامهام را نداده و فرستادهام را در آن جا نگاه داشتهای؛ گویا کارهای مرا شوخی و بازیچه پنداشتهای. اینک آماده باش که شمشیرِ دو رویه کار ما را با شما یک رویه خواهد گردانید.»[7]
در هر صورت به دلیل آن که منبعی موثّق و اولیّه وجود ندارد اختلاف نظرها شکل گرفته است و نادر نیز به خاطر دستیابی به خطوط مرزی قدیم و یا کسب غنایم لشکرکشی به هند را آغاز کرد و با درایت و تیزهوشی و ارادهی پولادین خود به اهدافش نیز رسید، ولی این شکست و پیروزیها مایه عبرت هندیان و دیگران نگردید.
[1] - ناصر نجمی در پاورقی صفحه 147 کتاب نادرشاه در مورد واژه گورکانی مینویسد عنوان گورکانی صحیح نیست هرچند که در اکثر کتابهای تاریخی به جانشینان تیمور، گورکانی میگفتند بلکه صحیح آن «کورکن» است که لغت ترکی است و به معنی داماد. تیمور لنگ هم چون در ابتدای کارش داماد یکی از بزرگان ترکستان شد به همین جهت او را تیمور داماد مینامیدند.
[2] - ص185- زندگی نادرشاه – تألیف جونس هنوی – ترجمه اسماعیل دولت شاهی
[3] - ص 599 – زندگی پرماجرای نادرشاه – دکتر محمّدحسین میمندینژاد – چاپ سوّم - 1362
[4] - ص 230 – شمشیر ایران - سرگذشت نادرشاه افشار- مایکل آکس ورسی – ترجمه حسن اسدی 1389
[5] - ص 148 – نادرشاه قهرمان شرق – نوشته ناصر نجمی - 1376
[6] - ص 204 – تاریخ ایران – ا. دوکلوستر – ترجمه دکتر محمّدباقر امیرخانی
[7] - ص 46 – نادرشاه با دیباچه احمد کسروی – تقوی پاکباز و محمّد ملایری - 1369
8 - آینه عیب نما, نگاهی به دوران افشاریه و زندیه, علی جلال پور, 1397, ص 200