هنگامی که نادر شهر قندهار را در محاصره داشت زمینه را برای آرزوهای بلندپروازانه خود مساعد دید، زیرا اخبار بسیاری از وضع آشفته دولت هندوستان دریافت و در خلال آنها متوجّه این نکته مهم گردید که محمّدشاه و درباریان فاسدش در اثر اختلافات داخلی توان هیچ مقاومتی را در مقابل او نخواهند داشت. نادر برای ارزیابی و کسب اطّلاعات سفرایی را به بهانه فرار افاغنه به دربار محمّدشاه فرستاد. محمّدشفیع در رابطه با اقدامات وی مینویسد:«نادر نخست علیمردانخان شاملو بیگلربیگی شیراز را به رسالت نزد سلطان هندوستان فرستاده و به ایماء و اشارات نزول خود را در آن بلاد رونمای مرآت شاهد اظهار گردانیدیم و بعد از آن محمّدعلیخان قولّرآقاسی را با نامهای که ترجمان نامهی سابق بود ارسال داشتیم که شاید پنبهی غفلت از گوش هوسشان برآید و چشم عاقبتبین به تماشای انجام کار گشاید و در آن والا به محاصرهی حصار قندهار توجّه مبذول فرمودیم. نخست از محاصره، محمّدخان ترکمان را به سفارت فرستاده که طاقت و نیروی سردار و سپاه آن ممالک وسیعه را در میزان امتحان سنجیدیم. آخر کار یقین پیوست که نه شهریار آن ممالک را در این عصر دل و دماغ محاربه اعداء و نه امیران بدمست بادهی دولت و جاه را در دل، فکر ادای حقّ نمک و غیرت کار. از وقوع این اتّفاق هرجا قوی قدرتی بود فرصت از دست نداده پا در میدان خودسری و گردنکشی گذاشته، دست به تاراج آوردند و بسیاری از راجههای هندوستان که به منصبهای والا سرافرازند و مدام در حضور سرگرم کار و بار مرجوعه میبودند و مطلق گوش برآواز طلب سلطانی نداشته و به عذرهای بیجا از جای خویش حرکت جایز نمیشمارند و زمینداران مذکور به فراغت از مدّت بیست سال قدم از خانه به ارادهی ملازمت شهریاری بیرون نگذاشتهاند. احدی از ملازمان پادشاهی به مقابله آنها قدم در میدان همنبردی نمیتواند گذاشت بلکه در فکر خودداری نوعی میکوشند که به مجرّد خبر نزول غنیم بر یک ماهه راه بلکه دورتر از آن هم شنیده، خود را به علّت اشتداد جبن بیمار گردانیده، صاحب فراش تا موسم بازگشت آنها میباشند و هرگاه اخبار فرحت آثار معاودت آن فریق به صوب دکن میرسید، یکایک جمیع امراضِ شدیده مزمنه یک باره از طبیعت زایل گردیده مانند تناوران صحیحالمزاج تندرست میگردیدند.»[1]
پس از آن که بهانه و توجیه حمله به هند آماده گردید نادر به تهیّه و تدارکات لشکر خود پرداخت و برای عملی ساختن نقشههای خود اقدامات لازم را انجام داد. دکتر میمندینژاد در این مورد مینویسد:«در درجه اوّل به جمعآوری آذوقه و خواربار پرداخت. انبارهای نادرآباد را پر کرد. برای بارکشی و گردآوردن آذوقه دستور داد از شهرهای دور و نزدیک چارپایانی که مورد احتیاج بود خریداری نمودند. در درجه دوم نادر به فراهم آوردن سپاهی پرداخت. چنان که به کرّات تذکّر داده شده است نادرشاه به طور دائم کوشش داشت بر تعداد نفرات و سپاهیان خود بیافزاید. هر وقت در جنگی پیروز میشد و فتح میکرد اسیران جنگی را از پا در نمیآورد. آنان را تحبیب مینمود و بر تعداد سپاهیان خود میافزود. کسانی که اسیر میشدند و خود را محکوم به فنا و نیستی میدانستند، وقتی که متوجّه میشدند نادرشاه بر آنان رحمت آورده و آزادشان ساخته است سر در قدمش میگذاشتند، فدائیاش میشدند. برای جانبازی در راهش حاضر میگردیدند.
پس از فتح قندهار تمام کسانی که در آن صفحات علیه نادرشاه بودند و با او میجنگیدند، تسلیم شدند. در برابر جوانمردی و گذشت نادر سر تعظیم فرود آورده کمر به خدمتش بستند. به طوری که در کتب تاریخ آمده تعداد سپاهیان نادر قبل از حرکت به هندوستان در حدود یکصدوچند هزار نفر بوده است. شصتوچند هزار نفر از سپاهیان پیاده نظام، پنجهزار نفر گارد مخصوص شاهنشاه، سیو یک هزار نفر سواره نظام، پنجهزار نفر توپچی، دو هزار نفر بُنهدار و بهدار و نقلیه را تشکیل میدادند. پیادگان را به شصت هنگِ هزار نفری تقسیم نموده و برای هر هنگ یک نفر فرمانده تعیین گردیده بود. زیردستِ هر فرمانده، ده نفر افسر و زیردستِ هر افسر، ده نفر سردسته و هر دسته از ده نفر سرباز تشکیل یافته بود. نادر سعی و کوشش داشت سربازانش ورزیده و کارآزموده باشند. شخصاً در هنگام تمرین حاضر میشد. از نزدیک شاهد پیشرفتهای آنان میگردید. اسلحه سربازان پیاده تفنگهای سرپُر بود. هر یک از سربازان کیسه باروت، ساچمه، چخماق و فتیله داشتند. در پُر کردن تفنگ، نشانهروی و تیراندازی بسیار ماهر بودند. علاوه بر تفنگ برای جنگهای تن به تن شمشیر و خنجر در اختیار داشتند.
سی و یک هزار نفر سوارهنظام تحت فرماندهی حاجیخان بیک، جوانقلیخان افشار، حسینقلی خان، ایل بیگی افشار، صفیخان و سردار افشار بودند. این سواران افشار از نظر سنخیت به هنگهای مختلف تقسیم گردیده، هر هنگ فرماندهی خاصی داشت، از آن جمله پنج هزار نفر سوارهنظام افغانی تحت فرماندهی سردار صفیخان بودند. سواران افشار که تعدادشان در حدود هزار نفر بود تحت فرماندهی جوانقلیخان افشار قرار گرفته بودند. تعداد سواران اوزبک 1000 تن، گرجی 1000 تن، ترکمن 2000 تن، سواران قزلباش 2000 تن بودند. فرماندهی این عدّه که جمعاً در حدود شش هزار نفر بودند به سردار افشار واگذار شده بود. شش هزار نفر سواران ذخیره را سردار حسینقلی خان رهبری میکرد. پنج هزار نفر سواران گارد شاهی که از زبدهترین سواران سپاه بودند از هزار نفر شمخالچی، هزار نفر چاووش، هزار نفر نقیب و دو هزار نفر جلودار تشکیل میگردید. فرماندهی سواران گارد شاهی به عهده سردار قاسمخان اعتمادالدوله بود ولی در هنگام جنگ و یورش و حمله نادرشاه شخصاً به آنان فرمان میداد. نادرشاه در مدّت سلطنت توانسته بود صد عرّاده توپ تهیّه کند. این توپها از مس و مفرغ ساخته شده بود و سرپُر بودند. برای بارکشی دوازده هزار رأس اسب و هزار و پانصد نفر شتر تهیّه شده بود. عدّهای به نام بازارچیان که متصدّی تهیّه خواربار و خرید آذوقه بودند با اردوی نادرشاه همراه بودند. در هر کجا آذوقهای موجود بود بازارچیان میخریدند و در انبار کردن و حمل آن نظارت مینمودند. نادر برای حفظ سلامتی و تندرستی سربازانش عدّه ای پزشک، داروساز و پرستار که از اصول زخمبندی و شکسته بندی اطّلاع کامل داشتند، استخدام کرده و آنان را به وسایل زخمبندی و داروسازی مجهّز ساخته بود. این عدّه با سپاهیانش همراه بودند.»[2] نادر بعد از فعالیّتهای فوق به تقویت روحی سربازان خود پرداخت و به آنان پیام داد افغانانی که شما سرکوب کردید آلت دستی بیش نبودهاند و عاملین اصلی همسایگان آشوبطلب هستند که یاغیان را تحریک و آنان را پشتیبانی میکنند و کشیدن شمشیر به روی کسانی که به ایجاد اغتشاش و آشوب و تاراج در کشور ما دست زدهاند، دیگر درنگی جایز نیست و به سربازان خود میگوید:«سربازان من، دشواریهای عبور از گردنهها و دربندهای سخت و رشته کوههای بلند و رودخانههای پهناور و عظیم در راه ما بسیار است. ما باید با ارتش پادشاه سست عنصر هندوستان به نبرد پرداخته و خودمان را برای پیکاری بزرگ آزمایش کنیم. پیروزی و کامیابی ما، مردم غیرتمند ایران را بسیار سربلند نموده و شکست و خرد شدن دشمن در این نبرد عظیم که در پی داریم نه تنها ما، بلکه همه قشرهای مردم را از گنجینههای پر ارزش هندوستان بهرهمند خواهد کرد. به راه بیفتیم که خدواند متعال با ماست.»[3]
در همین ایّام آوازه و شهرت نادر سراسر منطقه را فرا گرفته بود و کمکم آنهایی که در اثر رقابتهای داخلی به دنبال موقعیت برتری و حفظ منافع خود بودند به سمت نادر گرایش یافتند. برای رسیدن به دهلی دو مسیر وجود داشت. ابتدا راه کوهستانی قندهار که بسیار صعبالعبور بود و دیگری راه غزنین، کابل، جلالآباد، تنگه خیبر و پیشاور. نادر مسیر کابل را انتخاب کرد، زیرا در غیر این صورت علاوه بر مبارزه با ارتش هند، امکان طغیان و شورش افغانها از پشت سر وجود داشت. در این ایّام محمّدشفیع به موردی اشاره میکند که عزم و عقیدهی نادر را برای تصرّف کابل عملی ساخت و کارساز نیز بود. او مینویسد:«به تحقیق و پیوسته که در ایّام حصارداری قندهار سیّد درگاهی پیرزادهی بلده غزنین و دیگر رئیسان دارالملک کابل که به همعنانی هم دیگر، راه پیما گشته در قندهار فیضاندوز ملازمت والا گردیدند. در عالم معروضی تسخیر کابل و غزنین را در کمال آسانی وانمودند. چنان چه آن داعیهی سابق در این وِلا که حصار قندهار مفتوح شد و حسینخان فرزند میرویس غلّزه که از چندین سال حاکمِ محکم و فرمانروای مستقل آن وادی بود، خصوص بعد از فنای وجود اشرف سکّه و خطبه را به اسم نامی خویش رایج الوقت و بلند آوازه گردانیده بر تمامی بلاد متعلّقهی قتدهار نافذ فرمان بود، دستبسته در پیشگاه نگاه شاهنشاه برپا ایستاده ساخته. بعد از تشهیر تمامی لشکر مقیّد به زندان گردید و هنگام نهضتِ موکب معلی به صوب تسخیر غزنین و دارالملک کابل حسینخان را مغلول و سُلسل به یکی از حصارهای دور دست فرستاده محبوس نمودند و شاهنشاه مطابق استدعای رؤسای آن دیار نخست سایهی علم آفتاب پرچم بر سواد تختگاه محمودی افکنده، بدون آن که خدنگِ جانستان پَرِ پرواز گشاید و تفنگ بلند آهنگ گردد. در روز نخستین که سرادقات ابهّت و اجلال در آن ضلع، آسمان شکوه گردید به هم داستانی سیّد درگاهی، قلعهدار دست از سرِ کارزار برداشته به ملازمت والا سرافراز گردید و جمیع سرداران آن بلده سر بر خطّ فرمان او گذاشتند و از هیچ طرف نگرانی خاطری نماند. چنان چه بعد از دو روز از آن مکان راهپیما گردیده، قدم نصرت توأم را در خیابان کابل آئینهدار کلّ خورشید گردانید و شرزه خان ولدِ شرزه خان که از قدیم به قلعهداری کابل از جدّ و آباء اقامتگزین بود، در سن هشتاد سالگی ابواب ممانعت مسدود ساخته تا مدّت شش روز به مدافعه پرداخت. آخرِ کار از دغلبازی عبدالرّحیم ماهیگیر، نایبِ ناصرخان ولد ناصرخان مرحوم که از مدّت بیست سال به ناظمی آن دیار کامران و فرمان فرما بود، حصار به تصرّف ملازمان شاهنشاهی درآمد.»[4]
نادر برای رسیدن به دهلی با توجّه به موقعیّت آن زمان و صعبالعبور بودن مسیرها با چنان مشکلاتی دست و پنجه نرم میکند که بر طرف کردن هر یک از آنها سهلتر از پیروزی جنگ کرنال در نزدیکی دهلی نمیباشد. در مورد مراحل رفت و برگشت نادر و جنگها و حوادثی که اتّفاق میافتد در تمام منابع تاریخی به تفصیل نوشته شده است و در اینجا به چگونگی عبور نادر از درّه خیبر اشاره میگردد. محمّدشفیع مینویسد:«در آن ساعت بر دهنهی درّه خیبر که صعبترین راه کوهستانی و مشکلترین گذرگاه متردّدین از زمان قدیم واقع شده بر دو و نیم فرسخی پیشاور بر جنبِ کابل، سنگِ راه حکّام و سلاطین بوده، در این ایّام ناصرخان دهنِ درّهی مذکور را به سنگهای خرد و بزرگ گرفته، به خاطر جمع نشسته میبود که به تاریخ مقرّری به یک ناگاه از قفا که عبارت از شهر پیشاور باشد، افواج بحر امواجِ ظفر امتزاجِ شاهنشاهی رسیده، مضطرب احوال و پریشان خاطرش گردانیدند.»[5] و منظور محمّدشفیع به این عملکرد نابغهی تاریخ میباشد که در هنگام استقرار و موضع گرفتن نیروهایش در ابتدای درّه، خود با عدّهای از سواران در شب از ارتفاعات بالای کوهها به آن طرف درّه رفتند و فرمانده دشمن که انتظار چنین برخوردی را نداشت و خود را از دو طرف در محاصره دید، نیروهایش تنگه را رها کردند و حتّی عدّهای از آنان به نیروهای نادر پیوستند.
[1] - ص 120 - تاریخ نادرشاهی – محمّدشفیع تهرانی(وارد) – به اهتمام رضاشعبانی
[2] - ص 560 – زندگی پرماجرای نادرشاه – دکتر محمّدحسین میمندینژا – چاپ سوّم - 1362
[3] - ص 152 – نادرشاه افشار – نوشته ناصر نجمی - 1376
[4] - ص 130 – تاریخ نادرشاهی – محمّد شفیع تهرانی(وارد) – به اهتمام رضا شعبانی
[5] - ص 132 همان
6- آینه عیب نما, نگاهی به دوران افشاریه و زندیه, علی جلال پور, 1397, ص 204