پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

نادر و عثمانی ها

نادر و عثمانی‌ها

 

اختلافات ایران و عثمانی از سابقه طولانی برخوردار بوده و مربوط به دوره افشاریه نیست. ریشه و اصل این اختلافات همان حسّ توسعه طلبی می‌باشد که با قدرت و ضعف حکومت‌ها در نوسان بوده است. اصولاً بهانه این درگیری‌ها عقیدتی بیان گردیده و علاوه بر آن نقش استعمارگران و اشاعه فرهنگ قرون وسطی را در تهیج حاکمان و مردم ایران نباید نادیده گرفت، زیرا با گسترش این افکار زمینه را برای عمق بخشیدن به اختلافات فراهم‌تر می‌کرده‌اند تا از توجّه و شدّت حملات عثمانی‌ها به سمت غرب کاسته شود. در این زمان تمام کشورهای اروپایی علاوه بر اختلافات داخلی به دنبال گسترش اهداف استعماری خود در اقصی نقاط جهان بودند و پس از درنوردیدن قاره‌های آفریقا و آمریکا در جستجوی تسلط خود و توسعه تجارت با قاره آسیا به خصوص جهت دستیابی به هند و چین افسانه‌ای بودند که دو کشور روسیه و عثمانی به منزله سدّی در مقابل آن‌ها قرار داشتند. در این وضعیت بهترین گزینه شعله‌ور ساختن جنگ‌های ایران و عثمانی می‌باشد که می‌توانست این هدف مشترک را که تضعیف امپراتوری عثمانی باشد برآورده سازد. با ظهور نادر و آگاهی از این امر و با اعتقاد بدین نکته که تنها کشورِ قدرتمند توان سخن گفتن دارد، از همان ابتدا به نیروهای نظامی توجّه کرد و ضمناً سعی و تلاش خود را برکاهش و از بین بردن اختلافات مذهبی متمرکز ساخت که در قسمت سیاست مذهبی نادر تا حدّی بدان اشاره گردید و ما شاهد ادامه این روند از ابتدا تا انتهای درگیری‌ها و عقد قراردادها با عثمانیان می‌باشیم. نادر گذشته از حل این مسأله به دنبال بازپس‌گیری سرزمین‌های اشغال شده از سوی عثمانی‌ها می‌باشد که به تبَع آن یک سری مبارزات مستمر با عثمانی‌ها و یا غلبه بر شورش‌های داخلی شکل گرفت که بعضی آن‌ها از سوی عثمانی‌ها تحریک می‌شده‌اند.

نادر بعد از اخراج افاغنه در اوّلین فرصت برای آزادسازی سرزمین‌های تصرّف شده از سوی دشمن اصلی که همان عثمانی باشد، اقدام می‌کند. او در نبرد مورچه‌خورت اصفهان به نفوذ و ماهیت اصلی آن‌ها پی برده بود. بر همین اساس با جنگ‌های پیاپی اغلب نواحی را از چنگ آن‌ها خارج می‌کند که خبر شورش هرات مانع از ادامه عملیات‌ها می‌گردد. هنگامی که نادر سرگرم مبارزه با شورشیان هرات بود، شاه طهماسب بر اثر تلقین اطرافیان و برای آن که ضعف خود را پنهان کرده باشد، قدرت عثمانی را دست کم گرفت و با آن‌ها اعلام جنگ نمود که نتیجه‌ی آن بر باد رفتن تمام زحمات نادر بود و در نهایت مجبور به امضاء قراردادی ننگین با آن‌ها شد. نادر در طی این حوادث حاضر به قبول هیچ یک از شرایط منعقده نگردید و پس از خلع طهماسب مجدّداً متوجّه خروج عثمانی‌ها از همدان به بعد شد. از سیر این تحولات نباید به آسانی گذشت و اگر نادری وجود نمی‌داشت بر امّا و اگرهای تاریخ بسیار افزوده می‌شد. در این مرحله از جنگ‌ها به تنها شکست نادر می‌توان اشاره کرد که در مقابله با توپال عثمان فرمانده نامدار عثمانی انجام گرفت که مورّخان علّت این شکست را ناشی از بدی آب و هوا، خیانت گروهی از اعراب ذکر کرده‌اند.[1] این شکست تأثیر بسیار منفی بر حیثیّت و اعتبار نادر و نیروهایش داشت، چنان که مایکل آکس می‌نویسد:«این جنگ برای نادر فاجعه‌بار بود و بر پیروزی‌های پیشین ایران در عراقِ عثمانی خط بطلان کشید. سربازان نادر به خاطر اعتماد بیش از حدّ او در تقسیم قوای خود و حمله جبهه‌ای به سپاه توپال عثمان، آن هم در عوارضِ نامساعد زمین بهای سنگینی پرداختند. نادر به دلیل گرفتار شدن بین بغداد و پیشروی سپاه عثمانی با شرایط ناگواری مواجه شد. سربازانش حتّی در شرایط وحشتناک جنگ سخت جنگیدند، امّا آن روزِ خونین نشان داد ارتش جدید ایران بعد از آن همه موفقیّت‌های پیاپی و بر خلاف آن چه تصوّر می‌شد، شکست ناپذیر نیست. شکست پشت دروازه‌های بغداد بدترین واقعه‌ی حرفه نظامی نادر تا آن روز بود، امّا آن چه بعداً در پی آمد حتّی از توفیق‌های نظامی قبلی او بسی فراتر رفت.»[2]

نادر بعد از عقب نشینی بسیار متأثّر می‌گردد که در محتوای بعضی داستان‌ها و روایت دیگر بدان اشاره شده است، اما نادر مردی نبود که به این آسانی‌ها تسلیم حوادث شود و در غیر این صورت به نادرِ مشهور و نابغه‌ی تاریخ تبدیل نمی‌گردید. او بعد از دو ماه با قوایی تازه نفس به جنگ با توپال عثمان می‌رود.[3] در این زمان دربار بابعالی توجهی به درخواست‌های بعدی توپال عثمان نمی‌کردند و در فکر آن بودند که نادر دیگر قادر به حمله نخواهد بود و همانند شاه طهماسب از آن‌ها خواستار لطف و عنایت می‌باشد، در صورتی که تنها توپال عثمان بود که خوب می‌دانست با چه دشمن سرسختی روبه‌رو است. به همین دلیل هنگامی که مردم قسطنطنیه خبر شکست و قتل توپال عثمان را شنیدند، اصلاً باور نمی‌کردند و به نادر نسبت ساحر و جادوگر دادند. شیخ حزین در رابطه با اقدامات نادر بعد از شکست اولیّه می‌نویسد:«خان معظم آن لشکر منهزم شده را از پراکندگی مانع آمده به همدان آمد و این در اواسط سال یک هزار و چهل و شش بود. در آن شهر خزانه از سابق داشت، به انعام و احسان و تدارکِ احوالِ ایشان پرداخته و جمعی سپاه که در اطراف داشت، طلبیده در مدّت یک ماه باز لشکری به سامان بیاراست و از حالِ آن فوجِ رومیه آگاه شده، به عزم رزمِ ایشان از همدان ایلغار کرد و چون بلای ناگهانی بر سر آن قوم رسیده، معرکه‌ی کارزار گرم ساخت و از حملات لشکر قزلباش، شکست در رومیه افتاده. سردارِ آن با جمعی مقتول و برخی توپخانه و سامان برجای نهاده، راه فرار گرفتند. خان معظم به صوب کرکویه راند. توپال پاشای سردار نیز از آن شهر برآمده با لشکر بی‌شمار صف‌آرا شد و پس از کوشش بسیار خان معظم به فتح و ظفر اختصاص یافته، خلقی انبوه از لشکر روم به خاک هلاک افتادند و سر توپال پاشا را یکی از قورچیان بریده نزد خان آورده و تن او را نیز به موجب فرمان پیدا نموده، آن سر و تن را به هم دوخته یکی از افندیان اسیر به حکمِ خان معظم به بغداد برده، در مقبره ابوحنیفه دفن کردند و بقیّه‌السّیف رومیان به حال تباه، راه فرار گرفتند.[4] خان معظّم آن حدود را لگدکوب حوادث نموده به بغداد رفت و بار دیگر آن شهر را در میان گرفت.»[5]

در ابتدای شروع این جنگِ پیروزمندانه نادر به سربازان خود چنین خطاب می‌کند:«شماها از جنگاوران شیردل و مردان سلحشور عقب نمانده‌اید. گناه نکبت و شکست شماها به گردن اعراب است و روزی آن‌ها را به سزای اعمالشان می‌رسانم. از شماها می‌خواهم ناسازگاری گردون را یک بار در عمر خود با آن مواجه شده‌اید، فراموش کنید و به خاطر آورید که چندین بار در زندگی بختِ پیروز، یاور و پشتیبان شماها بوده است. در مقابل من از رشادت و شجاعت شماها انتظارِ جبران این خواری و مذلّت را دارم و یقین بدانید که پیش از پایان جنگ، شاهد پیروزی را در آغوش گرفته و پاداش خود را به دست خواهید آورد.»[6]

در این جنگ که در تابستان 1145ه.ق اتّفاق افتاد بر لشکریان عثمانی شکستی سخت وارد آمد و تمام سرزمین‌های غرب و شمال غرب ایران آزاد گردید و به قول میرزامهدی مورّخ نامدارِ نادر کلید فتح تمام ممالک از دست رفته به دست آمد و سربازان ایرانی را از ننگ شکست قبلی رهایی بخشید و سرزنش بازماندگان صفوی هم از بین رفت.[7]

نبردهای پیروزمندانه نادر با عثمانی‌ها منجر به عقد قراردادهایی گردیده است که یکی از آن‌ها انعقاد معاهده ارزنه‌الرّوم در سال 1148ه.ق می‌باشد که به اجبار از سوی امپراتوری عثمانی به احمد پاشا حاکم بغداد دستور داده می‌شود که معاهده صلح را با ایران تنظیم نماید و مفاد آن بدین شکل می‌باشد:«مذاکرات طرفین در ارزنه‌الرّوم به طول انجامید و اگرچه ترک‌ها حاضر به پذیرفتن پیشنهادهای نادر شده بودند، ولی تضمینی گرفته نشد. عبدالباقی‌خان مأمور شد به قسطنطنیه برود و او در این شهر بدون شک بر اثر توصیه نادر طفره می‌رفت. دربار عثمانی از او بی‌حساب رنجید ولی چون انعقاد صلح کاملاً ضرورت داشت در اواخر سال 1736م مذاکرات به نتیجه رسید. طبق عهدنامه‌ای که منعقد گردید ترک‌ها نادر را به عنوان پادشاه ایران شناختند و تمام ایالات متصرّفی را به ایران مسترد داشتند و به آن‌ها اجازه دادند که به زیارت مکّه و مدینه بروند. ولی شرط آخر حائز اهمیّتی نبود، زیرا سیاست دولت ایران این بود که نگذارند ایرانی‌ها به زیارت شهرهای مذکور بروند.»[8]

یکی دیگر از قراردادها مربوط به سال 1159ه.ق است که مصادف با آخرین سال عمر نادر می‌باشد و انعقاد آن در حالتی است که نادر در اوج بیماری‌های جسمی و روحی قرار داشت و کشور ایران دچار شورش‌های متعدّد شده بود. متن این قرارداد احتمالاً بر اساس عهدنامه زهاب(قصر شیرین) که مربوط به سال 1094ه.ق می‌باشد، تنظیم شده است که علاوه بر تثبیت خطوط مرزی به اهداف سیاسی- مذهبی نادر نیز توجّه گردیده است. به یقین می‌توان گفت که اگر این قرارداد تنظیم نشده بود تمام زحمات نادر همانند حوادثِ بعد از قتلش بر باد فنا می‌رفت. دکتررضا شعبانی در رابطه با آخرین قرارداد می‌نویسد:«آخرین نبرد نادر با یگن پاشا در سال 1158ه.ق/1745م شکست فاحشی بر حیثیت امپراتوری ترک‌ها وارد آورد. این پیروزی عظیم برای نادر در وقتی صورت گرفت که موج شورش‌ها در ایران به اوج رسیده و مرد مستبد و خودبین را در استیصال دردناک تنهایی و فشار سخت روحی قرار داده بود. این است که دیده می‌شود با وجود غلبه مطلق در میدان کارزار باز هم سر دوستی پیش می‌آورد و از تکالیف سابق و امتیازات مکتسب دست می‌کشد. در آخرین معاهده‌ی صلحی که به سال 1159/1746 میان ایران و عثمانی تنظیم یافته و تنها چند ماه پیش از هلاکت نادر به امضاء او رسیده است بعد از ذکر مقدمات و ملاحظه انصراف نادر از واگذاری وان و کردستان عثمانی و بغداد و نجف و کربلا و بصره به ایران، مطالب زیر به چشم می‌آید:

1-حجاج ایران که از راه بغداد یا شام عازم بیت‌الله الحرام باشند ولات و حکّام سرِ راه ایشان را محل به محل، سالمین آمنین به یکدیگر رسانیده، صیانت حال و مراعات احوال ایشان را لازم دانند.

2-از برای تأکید مودّت و توثیق محبّت نمایندگانی در سه سال، از آن دولت به ایران و از ایران در آن دولت بوده، اخراجات ایشان از طرفین داده شود.

3-اسرای طرفین مرخص بوده، بیع و شری بر ایشان روا نبوده، هر یک که خواهند به وطن خود روند ممانعت ایشان نکنند.»[9]

تعداد جنگ‌های نادر با عثمانی و شرح آن‌ها بسیار زیاد می‌باشد و در پایان به خلاصه‌ای از دیدگاه مؤلف کتاب مازندران در عصر وحشت اشاره می‌گردد:«نخستین جنگ در رمضان سال 1142ه.ق با پیروزی نادر و شکست عثمان پاشا، فرمانده سپاه عثمانی روی داد. در نهاوند نادر آگاهی یافت سلیمان پاشا فرمانده پادگان سنندج و تیمورپاشا والی وان با هم متحد شده به سمت ملایر در حرکتند. نادر با سرعت عمل خود در دشت ملایر شکست سنگینی به ترکان عثمانی وارد ساخت. عثمان پاشا که نتوانسته بود از احمدپاشا والی بغداد نیروی کمکی بگیرد ناگزیر کرمانشاه را ترک کرد و حسینقلی‌خان زنگنه سردار نادر آن را بی‌زحمت گرفت و تمام توپخانه و مهمّات سپاه عثمانی را در اختیار آورد. نادر تا پایان سال 1142ه.ق طی چند حرکت جنگی سریع و دقیق توانست خوزستان، کردستان و کرمانشاهان را از نیروهای ترک بازپس گیرد. پس از این پیروزی‌ها ابراهیم پاشا، صدراعظم عثمانی با یکصد هزار مرد جنگی در میاندوآب با نادر جنگید. نتیجه این نبرد پیروزی ایران و آزادسازی میاندوآب، ساوجبلاغ، مراغه و آذرشهر و عقب نشینی ترکان به تبریز بود. در تبریز میان فرماندهان عثمانی اختلاف افتاد. مصطفی پاشا و سپاهیانش تبریز را ترک کردند، امّا ینگچری آقاسی و تیمورپاشا به جنگ نادر آمدند و در خواجه مرجان شکست سختی خوردند. بدین ترتیب نادر در 27 محرّم 1143 ه.ق وارد تبریز شد.

در این زمان خبر شکست ابراهیم‌خان، برادر نادر از افغانان ابدالی هرات و محاصره شهر مشهد به نادر رسید. از این رو نادر به خراسان بازگشت و سرانجام در رمضان 1144 ه. ق هرات را تصرّف کرد. هنگامی که نادر در نواحی شرقی ایران سرگرم بود، شاه طهماسب دوّم که نگران محبوبیت نادر در میان عامه مردم شده بود خودسرانه به جنگ عثمانی رفت، امّا پس از وارد آمدن تلفات شدید از سپاه عثمانی شکست خورد. عثمانی‌ها که با تلاش‌های نادر شکست سختی خورده بودند، توانستند دوباره همدان، ابهر، خوی، سلماس، تبریز و مراغه را تصرّف کنند. دسته دیگری از سپاه آنان به خوزستان حمله برده و هویزه را تصرّف کردند. در نتیجه صلحی میان شاه طهماسب و عثمانی منعقد شد که نواحی جنوبی ارس به ایران و پنج منطقه از محال کرمانشاه به احمد پاشا والی بغداد واگذار می‌شد. نادر پس از آگاهی از جریان صلح به شدّت با آنان مخالفت کرد. نادر در ربیع‌الاول 1145 ه.ق شاه طهماسب دوّم را از سلطنت خلع و فرزند هفت ماهه او را با نام شاه عباس سوّم به سلطنت نشاند و خود مقام نیابت سلطنت را گرفت. نادر در جمادی‌الاخر 1145ه.ق عثمانی را وادار به ترک کرمانشاه کرد. سپس به عراق حمله برد و توانست بغداد کهنه، سامرا، کربلا، حلّه و نجف را تصرّف کند و به محاصره بغداد بپردازد. در نزدیکی سامرّا جنگی میان سپاه یکصد هزار نفری توپال عثمان پاشا صدراعظم سابق عثمانی و نادر که تعداد سپاهیانش را از هیجده تا پنجاه هزار نفر آورده‌اند، روی داد که منجر به شکست نادر شد. نادر در مدّت دو ماه سپاه را بازسازی کرده به جنگ ترکان رفت. در جمادی‌الاولی سال 1146ه.ق پیروزی برای ایران و شکست قطعی برای ترکان به دست آمد. توپال عثمان پاشا و گروهی از برزگان عثمانی کشته شدند. شهرهای کربلا، حلّه، نجف، سیلمانیه، موصل و کرکوک به تصرّف ایران درآمد و بغداد محاصره شد. این بار نیز محاصره بغداد نتیجه نداد و علّت آن شورش محمّدخان بلوچ در کهکیلویه بود. نادر به دفع او اقدام کرد و از محاصره بغداد دست کشید. در ربیع‌الاول 1147ه.ق نادر به شمال غربی ایران توجّه کرد و به کنار رود کورا رفته، شروان را تصرّف کرد. سپس نیروهای ایرانی تفلیس را از ترکان عثمانی بازپس گرفته و به محاصره شهر گنجه پرداختند. در نبرد مهم محرّم 1148ه.ق در دشت بغارود و محل آق‌تپّه سپاه یکصدو بیست هزار نفری عثمانی به فرماندهی عبدالله پاشا و مصطفی پاشا به سختی شکست خورد. پس از این جنگ حکّام گنجه و تفلیس تسلیم شدند و ایروان نیز به تصرّف نادر درآمد. بدین ترتیب نادر توانست قفقاز را از ترکان عثمانی بازپس گیرد. روس‌ها که قدرت نظامی و پیروزی‌های پیاپی نادر را شاهد بودند خود را به مخاطره نینداختند و بدون جنگ باکو و دربند را تخلیه کردند.»[10]


 



[1]- ناصر نجمی در صفحه 132 کتاب نادرشاه می‌نویسد:«در این پیکار سهمگین چون ارتش نادر به آب دسترسی نداشت و در گرمای جانفرسای صحرای بین‌النّهرین خود و مرکب‌هایشان از فرط تشنگی می‌سوختند کار بر نادر و سپاهیانش سخت تنگ گردید. مرکب‌های سواره نظام دیگر قدرت تحمل را از دست داده بودند به طوری که یکی پس از دیگری بر روی شن‌های داغ صحرا فرو می‌افتادند. با این همه علی‌رغم مشکلات، سپاهیان نادر در بدترین شرایط برجای خود استوار قرار گرفته و به جنگ ادامه می‌دادند و نادر نیز خود پهلو به پهلوی سوارانش پیکار می‌کرد.»

[2] - ص 234 شمشیر ایران مایکل آکس دورتی ترجمه محمدحسین آریا - 1388

[3] - توپال عثمان از سرداران امپراتوری عثمانی است که وی اصلاً مسیحی و یونانی بوده است که زیردست عثمانی‌ها بزرگ شد و بعد مسلمان گردید وبه خاطر ابراز لیاقت و کاردانی به مقام پاشایی رسیده است و چون عثمان در یکی از جنگ‌ها زخمی شده بود و می‌لنگید به این نام معروف شده است.

[4] - دکتر شعبانی در صفحه 692 جلد دوم تاریخ اجتماعی ایران در عصر افشاریه در مورد این قورچی می‌نویسد:«اللهیار بیک گرایلی در نبردی توپال عثمان پاشا را کشت و مژده‌ی فتح عظیم را برای نادر آورد. نادر یک صد تومان تبریزی به انعام اللهیار بیک مقرّر نمود و مزرعه و رود آبی که در نواحی گرایلی است به سیورغال مومی‌الیه واگذاشته، زیاده براین عطایای ملوکانه به آن فرموده، اقطاعات علیحده عنایت فرموده و مومی‌الیه را مطلق‌العنان ساخت که رفته در ولایت خود آسوده زندگی کند.»

[5] - ص 140 نادرشاه با دیباچه احمد کسروی تقوی پاکباز و محمّد ملایری - 1369

[6] - ص 117 تاریخ ایران ا. دو کلوستر ترجمه دکتر محمّدباقر امیرخانی

[7] - در ثبت تاریخ وقایع اختلافاتی وجود دارد که ناشی از تداخل و برابری آن با سال میلادی می‌باشد.

[8] - ص 167 زندگی نادرشاه تألیف جونس هنوی ترجمه اسماعیل دولت شاهی

[9] - ص 130 جلد دوم تاریخ اجتماعی ایران در عصر افشاریه دکتر رضا شعبانی

[10] - صص 22 و 23 مازندران در عصر وحشت علی اکبر عنایتی - 1389

11 - آینه عیب نما, نگاهی به دوران افشاریه و زندیه, علی جلال پور, انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1397, ص 268

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد