پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

آخرین بازماندگان حکومت افشاری

آخرین بازماندگان حکومت افشاری

 

ظهور و افول حکومت نادر در حقیقت دوران مستعجلی بود که در عین درخشانی و گسترش انوار آن تا نواحی دور دست، آکنده از افتخار و غرور و همچنین توأم با نکات تأثّر انگیز در اواخر عمر وی می‌باشد. در یک دیدگاه کلّی حکومت نادر از نظر دوام و بقاء و استحکام چارچوب مرزهای ایران بسیار تأثیرگذار بوده است، ولی بی‌توجهی به امنیت و آسایش مردم و عدم دوراندیشی نادر در این زمینه موجب تزلزل حکومتش گردید و در طی یک شب تمام کاخ اقتدارش به یک باره فرو ریخت. اصولاً قضاوت مردم نسبت به یک حکومت بر محور تأمین امنیت و آرامش دور می‌زند و هر زمانی که این خلاء را در روند زندگی خود مشاهده کرده‌اند به دنبال بهانه و منجی گشته و آماده شنیدن هر نداعی که پیام‌آور این موضوع باشد، برخاسته‌اند و اگر شخصی را نیافتند متوسّل به توجیه گذشته‌ها در شکل داستان‌ها گردیده‌اند. بر همین اساس پس از تسلّط افغان‌ها و سپس اواخر دوره نادری که ظلم وستم و بی‌عدالتی همه‌گیر شد، از بین توده‌های مردم افرادی رهبری اعتراضات را در دست گرفتند و بر علیه حاکمان وقت شوریدند. این ماجراجویان بر مبنای قدرت طلبی و سوء استفاده از احساسات مردم که احتیاج به معرّفی ریشه‌دار بودن خود داشتند غالباً خود را به دودمان صفوی نسبت داده‌اند. از میان آن‌ها می‌توان صفی‌میرزا، اصلان میرزا، میرزا زینل، سام میرزا، سید احمد، سید حسن و در زمان اشرف از شخص شامل کرام نام برد که او تاجر ساده‌ای بود و خود را برادرزاده‌ی شاه سلطان حسین معرّفی می‌کرد. نویسندگان کتاب دولت نادرشاه افشار در رابطه با ظهور و معرّفی مدّعیان دروغین می‌نویسند:«میرزا زینل می‌گوید در اصفهان زاده شده و پدرش میرزا عباس پسر ارشد سلطان حسین بوده و محمود قلیچه پس از ورود به اصفهان او را به یکی از محله‌های قندهار فرستاده. این مدّعی سپس می‌گوید که در این شهر دشمن آمد و شهر را محاصره کرد و مرا به زندان انداخت. سپس برادر محمود با قشونش فرارسید، دشمنانش دیدند که نمی‌توانند در مقابل آن‌ها پایداری کنند مرا از زندان رها کردند. دست و پایم را قطع نمودند و خودشان رفتند. سپس من با احترام در قندهار زندگی کردم! نادر تا از وجود میرزا زینل با خبر می‌شود او را به مشهد فرا می‌خواند. نادر پس از اطمینان از این که میرزا زینل واقعاً مدّعی دروغی است و یا اعتقاد به به این که برای تاج و تخت تلاش نمی‌کند و از طرفی هم برای این کار قدرت عملی ندارد او را رها می‌کند و ره توشه به او می‌دهد تا به مازندران و از آن جا به قزوین و قم برود.

در پایان دهه چهارم قرن هیجدهم مدّعی دروغین جدیدی به نام اصلان میرزا در گرجستان ظهور کرد. «شان مه» اریستاوی کسانس، در سال 1740م درباره به اصطلاح پسر شاه سلطان حسین به نخست وزیر روسیه در پترزبورگ نوشت که خیال دارد برای گرفتن کمک به ترکیه برود. به گفته خود اصلان میرزا او در  موقع محاصره اصفهان به وسیله افغانان در در سنین کودکی بوده، پدرش او را برای توجّه و تربیت به دائی‌اش رحیم بک می‌سپارد. پس از مرگ رحیم بک، اصلان میرزا خود را نزد تاجری مخفی می‌کند. یکی از مدّعیان دروغی بسیار فعّال صفی میرزا بود. او در پایان دهه چهارم قرن هیجدهم در یکی از محله‌های شوشتر با لباس درویشی ظاهر شد. صفی‌میرزا در میان وعظ‌هایی که برای مردم آن جا می‌کرد خود را از اعقاب صفویان خواند. پس از مقایسه و تصحیح اخباری که در منابع و نوشته‌ها وجود دارد به سادگی می‌توان دریافت که صفی میرزا کشاورزی بوده به نام محمدعلی و در رفسنجان که در شمال غربی کرمان قرار دارد زندگی می‌کرده است. در سال 1730 م صفی‌میرزا تهیدستان شوشتر را به دور خود جمع کرد و قیامی به راه انداخت. ولی نایبِ شوشتر به زودی به فکر چاره افتاد. صفی میرزا هم ناچار در هویزه مخفی گردید و سپس از آن جا به ترکیه رفت و تا سال 1743م در آن کشور زیست. بیشتر مدّعیان دروغی ماجراجویانی بوده‌اند که می‌کوشیده‌اند تا از نارضایتی همه جانبه مردم از نادر برای رسیدن به هدف‌های طعمکارانه خود استفاده کنند. بقیّه نیز با بهانه ساختن نام شاهزادگان صفوی مردم ستمدیده را به مبارزه بر علیه نادر دعوت می‌کرده‌اند. توده‌های مردم با حمایت از مدّعیان دورغی در واقع علیه نادر و سیاست غارتگرانه او به مبارزه برمی‌خاستند.»[1]

در هر صورت بر اثر نارضایتی مردم و اطرافیان نادر زمینه‌ی انزجارش در جامعه فراهم گردید. یکی از کسانی که در بن‌بست قراردادن و وقوع قتل نادر نقش اصلی را ایفاء نمود، برادرزاده‌ی 24 ساله‌اش علیقلی‌خان می‌باشد که نادر نهایت احترام و محبت را به وی ابراز داشته بود. علیقلی‌خان سپس در توجیه عمل خود می‌گوید:«چون نادرشاه مذهب شیعه را واگذاشت و اهلش را ذلیل داشت و جور و اعتسافش(بیراهه رفتن) از حد گذشت، چنان که خونخواری گشت که نشاطش خون‌ریزی بود و از سربندگان خدا و دوستان علی مرتضی کلّه‌منارها ساخت. پس حکم دادیم که محمّدقلی‌خان افشار آن غدّار را گرفته از تخت به تخته کشید و این عمل را خدمت به عموم ناس و موجب رفاه ملک و ملّت دانستیم.»[2] بعد از آن که نادر به قتل رسید دوران اغتشاش و آشفتگی و برادرکشی‌های دائمی تاریخ ایران تکرار گردید. بعد از وی کسانی که ادّعای حکومت کردند هیچ کدام دوام نیاورده و به سرعت با توطئه و دسیسه‌های بی‌پایه به کور کردن و قتل و غارت یکدیگر پرداختند. وجود این حاکمان موقتی و سست عنصر نشان از بی‌ریشه بودن آن‌ها دارد. تنها کسی که از این مقطع جان سالم به در برد همان شاهرخ نابینا یعنی پسر رضاقلی میرزا می‌باشد که به لطف احمدخان درّانی و بعد کریم‌خان زند حکومتش تا بدانجا ادامه یافت که سرانجام توسط آقامحمدخان قاجار مقتول گردید.[3]

در ایّامی که مدّعیان سلطنت در خراسان به رجزخوانی خود مشغول بودند، طوایفی که توسط نادر به اجبار به آن نواحی کوچ داده شده بودند از فرصت استفاده کرده و به موطن خود بازگشتند و همچنین در نواحی دیگر همانند احمدخان درّانی در افغانستان، محمدحسن خان قاجار در شمال، طوایف زند در فارس و اصفهان و آزادخان افغان در آذربایجان در تلاش تحکیم جایگاه خود بودند که در نهایت احمدخان درّانی موفّق به ادامه حکومت و زمینه ساز جدایی و استقلال افغانستان گردید و کریم‌خان زند نیز توانست از فارس و اصفهان قدرت و توانایی خود را بر دیگران تحمیل سازد، بدون آن که از زندگی و مرگ نادر عبرتی گرفته باشد.

با آن که در این دوران تغییر و تحولات زیادی مشاهده می‌گردد ولی بر اساس سنّت تاریخی همچنان جایگاه دو قشر جامعه ثابت باقی می‌ماند، یکی فقر و فلاکت و ابزاری نگریستنِ توده‌های مردم و دیگری دسیسه‌چینی حاکمان توأم با چاپلوسی درباریان و آمادگی مدّاحان که به تمجید و ستایش شاهان بپردازند. در رابطه با همین وضعیت حسن شیدا که نگاهی طنزآمیز به تاریخ دارد راجع به در دست گرفتن قدرت و آمادگی مدّاحان می‌گوید:

همه   هوشمندان به پا  خاستند                  خری را به فرماندهی خواستند

گرفتند جشنی و با شور و شوق                 خرک  را  به گوهر   بیاراستند

فزودند   بر عزّت     خر  بسی                   ولی   قدر  نوع  بشر    کاستند

اوّلین فرد در اجرای نمایش قدرت علیقلی‌خان بود و بعد از آن که سرِ بی‌تاج و بی‌پیکر آن نامور را به حضور یکی از گردانندگان اصلی این توطئه یعنی علیقلی‌خان برادزاده نادر بردند که بر تو مبارک، قتل عمویت به دست مطمئن‌ترین یاران و نزدیک‌ترین کسانش، ما همه زین پس در اختیار ظلم تو هستیم و جان نثارِ زور تو! و دیگر نوبت توست که مطابق سلیقه خود دست به خون هر که دلت خواهد بیالایی و برناموس و مال هر که بخواهی، شاهانه دست تعدّی دراز کنی! نخستین اقدامی که این منجی جدید ایران و این پادشاه قَدر قدرتِ گیتی‌ستان انجام داد حمله به کلات برای دستیابی به مرده‌ریگِ خونین عمویش نادر بود. سگان پاسدار‌ِ جان نثاری که از این گنج خونینِ افسانه‌ای محافظت می‌کردند چون صاحب خود را از دست رفته یافتند خیلی زود کلات را تسلیم کردند و فریاد زنده‌باد علی شاه برداشتند تا جان به سلامت ببرند و از تصدّق سرِ تاجدار تازه وارد نمدین کلاهی برای خویش دست و پا کنند! چه می‌شود کرد؟ باید نان را به نرخ روز خورد و باید از هر طرف که باد می‌آید، باد داد. و گاهی انسان مجبور می‌شود زیر دم الاغ را هم ببوسد چه رسد به خاک پای قدرتمندی که هزاران سوارِ جان نثار دارد. از تصدّق سر وقایع نگارانِ متعهدِ آن روزگار ما نمی‌دانیم که آیا علی شاه این غنایم را به تنهایی برای امور عام‌المنفعه تصاحب کرد یا با سایر قاتلان عمویش تقسیم کرد؟ ولی مسلماً رهبر جدید آن‌ها را بی‌حق‌الزحمه نگذاشت. چرا که به جان نثاری آن‌ها نیازمند بود و جان نثاری نیز بی‌مایه فطیر است. بنا به گفته سعدی:

زر بده مرد سپاهی را تا سر بنهد                وگرش زر ندهی سر بنهد در عالم

قلی به معنای نوکر است و علیقلی یعنی نوکر علی و نوکر علی ناگهان علی شاه شد و مالک مال و جان و ناموس همه. و با سلام و صلوات وارد مشهد شد و بر تخت نشست و برای فریب دادن مردم و تثبیت قدرت خویش ضمن یادآوری مظالم نادر مالیات دو سال را بخشید و خود را عادل شاه خواند. در حالی که منطقاً شاهی او مدیون همان مظالمی بود که او برمی‌شمرد و طبیعتاً او می‌بایست که هرگونه فقر و نارسایی و نابسامانی را به پادشاه قبل نسبت بدهد و خود در نقش یک منجی آسمانی بر صحنه‌ی این خربازار ظاهر شود! یک بار دیگر همان سرهای پر سودای قدیم در برابر کلمه‌های جدید خم شدند و مدّاحان و شاعران به چاپلوسی پرداختند و معروف‌تر از همه میرزا مهدی‌خان استرآبادی معلم، وزیر، مورّخ، نویسنده، مشاور، مداح و خلاصه همه‌کاره‌ی درگاه نادرشاه بود که لابد برای حفظ جان و مال و مقام ناچار شده بود زیر دُم الاغ را ببوسد. با این اطمینان که بعداً ریشتش را با گلاب خواهد شست.[4]  عادل شاه خود را مسلمانی معتقد به همه اصول اسلام معرفی کرد و مذهب همچنان بازیچه بازی دیگران به جای ماند و جمله بنده‌ی شاه ولایت علی، سجع مهر او شد و نقش سلسله‌اش نیز این بیت بود:

گشت رایج به حکم ازلی                         سکّه سلطنت به نام علی

اوّلین عمل خداپسندانه این بنده‌ی شاه ولایت، کشتار وحشیانه همه بازماندگان مستقیم نادر بود. یعنی پسر عموهایش و فرزندانشان به استثنای شاهرخ.

نوشته‌اند که عادل شاه به این جنایات بسنده نکرد و از بیم دشمنی برادران، همه آن‌ها را نیز کور کرد. مگر ابراهیم‌خان را که از سوی وی حاکم عراق یعنی شهرهای مرکزی ایران( مثل تهران و اراک و کاشان و اصفهان و.....) بود و در اصفهان می‌زیست. عادل شاه برای مقابله با محمّدحسن خان قاجار که توانسته بود تمام مازندران و قسمتی از خراسان را تصرّف کند از برادر کمک خواست. اما برادر یعنی ابراهیم‌خان که کشته شدنِ برادرانش او را بیمناک ساخته بود خود یاغی شد و دعوی شاهی کرد و یک بار دیگر دنیا شاهد جنگ دو برادر شد. تاریخ جنگ برادران و پدران و فرزندان را بسیار دیده است ولی اتّحاد واقعی دو برادر را کمتر به خاطر دارد. در ذهنتان صف‌آرایی دو برادر مسلمان را در برابر هم مجسّم کنید که هر یک برای قتل دیگری نقشه می‌کشد! و باز هم به بهانه استقلال مملکت و آسایش ملّت! سرانجام ابراهیم‌خان بر برادر دست یافت و در نهایتِ غرور و سرمستی هنگامی که مشغول خوردن ناهار بود، برادر را به دست میرغضب سپرد تا علی الحساب چشمهایش را میل بکشد و بَه‌بَه چه ناهاری که همراه با فریادهای دلخراش برادری بود که در حضور وی چشم‌هایش را میل داغ کشیدند!»[5]


 



[1] - برگزیده‌ای از صفحات 166 تا 170 دولت نادرشاه افشار ک.ز- ز- اشرافیان- ترجمه حمید امین -1356

[2] - ص 311 نادرشاه بازتاب حماسه و فاجعه ملی احمد پناهی سمنانی

[3] - جهت اطلاعات بیشتر و چگونه به قتل رسیدن شاهرخ به صفحه 84 کتاب آینه عیب‌نما- نگاهی به دوران قاجاریه، تألیف این نگارنده مراجعه شود.

[4] - احتمالاً این سخن برگرفته از میرزا آقاخان نوری می‌باشد که می‌گوید به ضرورت ریش خودم را در کون خر می‌کنم چون کار گذشت بیرون می‌آورم و می‌شویم و گلاب می‌زنم.

[5] - ص 27 طنز تلخ تاریخ حسن شیدا - 1385

6 - آینه عیب نما, نگاهی به دوران افشاریه و زندیه, علی جلال پور, انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1397, ص 286

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد