شاید این پرسش برای همگان به وجود آید که چرا پادشاهان اواخر صفوی این چنین دچار فساد و تباهی و یا ضعف گردیدهاند. پاسخ بدین سؤال تا حدّی مشکل به نظر میرسد؛ زیرا عوامل بسیاری در این امر دخیل بوده و از دیدگاههای مختلف نیز قابل بررسی میباشد. به همین دلیل هر کس بر اساس بینش خود انتقادی را بر نظر دیگران وارد میداند. بنابراین تمام این ایدهها قابل احترام بوده و باید از این دیدگاه نگریسته شود که هر یک از آنها به تنهایی میتواند زمینه ساز و محرّکی برای اندیشهها و چراهای جدید باشد. به نظر این حقیر سرمنشاء و سرچشمهی تمام ناهنجاریهای اواخر صفوی ناشی از تشعشعات رأس هرم قدرت میباشد؛ هرم قدرتی که در رأس آن صاحبان زر و زور و تزویر در یکجا جمع شده بودند. زمانی که صفویان به قدرت نامحدود دست یافتند و کمکم سیل غنایم و ثروتها در اصفهان جمع گردید، شاه عباس سرمست از قدرت فزاینده شد و خود را ابدی پنداشت. او به جای آن که ثروتهای جمع شده را برای تولید و رفاه مردم به کار گیرد و همچنان ایران را در مقابل عثمانی و پرتغالیها و ...... حفظ نماید، دَم را غنیمت دانسته و در اقدامی ناشایست خانواده و شاهزادگان صفوی را به منجلاب فساد و حرمسراها سوق داد و ادامهی حکومت را از فرمانروایان لایق تهی ساخت. در چنین وضعی بود که افراد خارج از دایره قدرت به هیچ انگاشته شدند و زمینه را برای پیروزی و تسلّط محمود افغانها فراهم کردند. برای اثبات این دیدگاه تحقیق و تفحّص بسیار لازم میباشد و از حیطهی این جمعبندی کوتاه خارج است، به همین علّت به خلاصه یکی از دیدگاهها که در مورد فساد شاهان صفوی میباشد، اشاره میگردد:«در دوران شاهان صفوی، این به ظاهر صوفیانِ طرفدار مذهب شیعه، شرب شراب و زنبارگی و غلامبارگی رواج بسیار داشته است. شاه اسماعیل اوّل سرسلسلهی آنان که خود را یکی از قدّیسین و شایسته پرستش میدانست پس از ورود به تبریز علاوه بر قتل عام مردم بیگناه دستور داد که تعدادی روسپی را شقّه کرده و جسد آنها را بسوزانند، امّا همین مرد فرمان داد که دوازده تن از زیباترین پسران خانوادههای سرشناس را به باغ هشتبهشت ببرند تا با آنان عمل شنیعی انجام دهد و به این نیز بسنده نکرد و آنان را در اختیار رؤسای قزلباش قرار داد تا آنان نیز همین عمل با آنان انجام دهند. شاهان که مردم را از ارتکاب گناهان منع میکردند در اندرون خود کار دیگر میکردهاند. عیّاشی و هزرگی از پادشاهان به بزرگان و امیران و سرانجام به همهی مردم سرایت میکرد. برای شناخت بیشتر از گستردگی دامنهی فساد در دوران سلطنت شاه طهماسب اوّل کافی است که به فرمان شاه طهماسب که بر سنگی بالای یکی از مغازههای موقوفات مسجد عمادالدّین کاشان ضبط شده است توجّه کنیم. المظفرالسّلطان شاه طهماسب بهادرخان حکم واجبالاتباع صادر گشته که در ممالک محروسه، شرابخانه و بنگخانه و معجونخانه و بوزخانه و قوّالخانه و بیتاللطف و قمارخانه و کبوتربازی نباشد. مستوفیان گرام، ماهانه و مقرّری آن را از دفاتر اخراج نموده و داخل جمع و دفتر نسازند.....و منع امارد نمایند. تنوّع و کثرت کانونهای فساد که منبع درآمد خوبی برای دربار صفوی بوده است درخور توجّه میباشد. این فرمان نیز چون بسیاری از فرمانها، بعد از مدّتی به فراموشی سپرده میشود و باز کار بر همان روال میگردد که بود. عدّه زنان شاه عباس را چهارصد تا پانصد نفر نوشتهاند. بیشتر این زنان، زیبارویانی بودند که امیران و حکّام گرجستان و ارمنستان و ولایات دیگر برای شاه هدیه میفرستادند. بیشتر امرا و حکام برای نزدیک شدن به شاه و به دست آوردن شغل بهتر دختران خود را به وی هدیه میدادند و هر وقت تعداد زنان حرمسرا افزایش پیدا میکرد شاه عبّاس تعدادی از آنان را به امیران و سرداران میبخشید و جای آنها را با زنان جوانتر و زیباتر پر میکرد. هر وقت شاه عبّاس در حرمسرا نشاطی مییافت همه زنان به دور او حلقه میزدند و به شوخی و تفریح میپرداختند. در این موقع یکی او را قلقلک میداد و دیگری او را به طرف خود میکشید. شاه عبّاس بر خلاف جدّ خود برای زنان هرجایی نیز مقرراتی معیّن کرده بود و همیشه در لشکرکشیهای خود گروهی از ایشان را همراه اردو میبرد. فواحش غالباً مورد توجّه جوانان ارتش، نجبا و اشراف زادگان بودند و زنان فاحشه نیز از این موقعیت برای کسب پول بیشتر به آنان علاقه بیشتری نسبت به سایر مشتریان نشان میدادند. به گفته شاردن دوازه هزار زن روسپی در اصفهان زندگی میکردند و نام اینها به سبب این که مالیات خاصی میدادند در دفاتر دیوان ثبت شده بود. این تعداد غیر از فواحشی بودند که نمیخواستند نامشان در دفاتر رسمی ثبت شود. دختران روسپی خانهها بیشتر از اسیران گرجی و سخت زیبا و خوش قد وقامت بودند. محلّه روسپی خانهها از سه کوچه و هفت باب کاروانسرای بزرگ به نام کاروانسرای لختیها به وجود آمده است. علاوه بر فواحش رسمی و غیررسمی گروهی از زنان عموم اصفهان که در فنون رقص و آواز و طربانگیزی دستی داشتند، کارشان رسمیت داشت و اداره آنها به دست آقاحقّی از ندیمان خاصّ و محارم نزدیک شاه بود. علاوه بر اصفهان در زمان شاه عبّاس در بیشتر شهرهای ایران فاحشه خانه وجود داشت. تنها شهری که در آن کار فواحش ممنوع بود اردبیل، محل آرامگاه شیخ صفیالدّین جدّ بزرگ صفوی بود. در زمان شاه عبّاس مشعلدارباشی بر فاحشه خانهها و قمارخانهها و مراکز دیگر نظارت میکرد و از این راه درآمد بسیار داشت.
به گفته باستانی پاریزی ثروت و غنایمی که در نتیجه فتوحات دوران اوّل صفوی به اصفهان و سایر شهرهای ایران سرازیر شد، کمکم به جای این که در مسیر رفاه عامّه خرج شود، صرف حقوقها و مقرّریها و مستمریها شد. رجال و لشکریان هر کدام صاحب ثروت بسیار شدند و طبعاً برای استفاده از این ثروت و پولها تجمّل و تعیّن(جاه و مقام) و تعیّش، جای دلیری و پهلوانی و اجرای نقشههای عمرانی را گرفت. به خصوص در دوران آخرین سلاطین صفوی بزرگان و پادشاهان به هیچ اصل اخلاقی اجتماعی و مذهبی پایبند نبودند. امّا مردم بینوا به ناچار میبایستی مقررات و نظامات شدیدی را رعایت کنند و...
بر اثر غنایم بسیاری که نصیب سران دولت شده بود، مقامات بالا، رجال و امرا غلامباره و آن کاره شده بودند و این عادت ناپسند به مردم نیز سرایت کرده بود. شاردن میگوید: من در تبریز و ایروان قهوهخانههای بزرگی دیدم که پر از پسرانی بود که خویشتن را مانند زنان روسپی عرضه میداشتند و حتّی شاه عبّاس دوّم طفلی را به زینا قهوهچی سپرد و پسر بر اثر تجاوزی که به او شد به قهوهچی حمله برد و او را زخمی کرد، ولی شاه به جای تنبیه قهوهچی، دستور داد شکم بچّه را پاره کردند. ثروتهای به دست آمده در عهد صفوی چون مورد استفاده عموم نداشت، در راه فساد به کار میافتاد. به همین جهت بازار تعیّش و عشرت رونق گرفت و فواحش در شهرها علناً به کار پرداختند و با همهی تعصّبات مذهبی حتّی مقامات رسمی نیز در این مورد سکوت کرده، بلکه همراهی و همکاری داشتند. باستانی پاریزی به استناد نوشتههای جهانگردان در مورد فساد در دوران صفوی مینویسد: خدمتگزاران قهوهخانهها گرجی بچّههای ده تا شانزده ساله بودند که به طرز شهوت انگیزی پوشاک به تن میکردند و زلفان آنان همانند دختران بافته شده بود. اینان را به رقص و نمایش و سرودن داستانهای زشت و خلاف ادب وادار میساختند. بدین طریق مشتریهای قهوهخانه تحریک شده و طالبین هر کدام از این بچّهها را به هر کجا میخواستند، میبردند و قهوهخانهای که دارای زیباترین و جذّابترین کودکان بود مشتری بیشتری داشت. فساد و انحراف جنسی و.... در اندرون شاهان صفوی نیز رایج بود. لیکن چون توضیح این موارد از هدف ما دور است از بیان آن خودداری میکنیم و خوانندگان این سطور میتوانند به سفرنامهها و نشریات دیگر که در این باره دادِ سخن دادهاند، رجوع کنند. در پایان به این قول دکتر باستانی پاریزی بسنده میشود که میگوید: ... چنین بود سرنوشت مردم ایران که روزی پشت سر پادشاهی دوازده ساله راه افتادند و دولت عظیم صفوی را بنیاد کردند و روزی دیگر به همراه پادشاه پنجاه و شش سالهی خود(شاه سلطان حسین) ناچار شدند، پشت سر جوان نوزده سالهی افغانی راه بیفتند و کاخها و باغها را تسلیم کنند.»[1]
[1] - خلاصهای از صفحات 105 تا 117- نادرشاه (آخرین کشورگشای آسیا) – دکتر لارنس لاکهارت – مترجم دکتراسماعیل افشار نادری
2 - آینه عیب نما, نگاهی به دوران افشاریه و زندیه, علی جلال پور, انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1397, ص 89